زنده كردن لغات فارسی باستانی، برگشت از تعالیم قرآن است
باری! این همه سر و صدا و هیاهو و غوغایی كه علیه عرب و حملهی عرب به ایران و تهمتها و افتراهایی كه بستهاند و میبندند، راجع به عرب نیست؛ راجع به اسلام است. اینها قدرت ندارند علناً به اسلام و قرآن و رسول خدا جسارت كنند، در پوشش عنوان عرب حمله میكنند.
فرهنگ ادبیات ایران در زمان استعمار پهلوی، در قالب حفظ آثار ملّی، با برانداختن لغات عربی در هالهی لغات خارجی مستقیماً بر نابودی روح اسلام میكوشید. اینك نیز در همان خطّ و مرز در تلاش است.
زبان پهلوی و لغات نامأنوس را بر شیوهی أحمد كسروی كه خود نیز از این زمره بود، از لابهلای لغات و كتب متروكه بیرون كشیده و بجای الفاظ شیرین و روان و مأنوس عربی كه فعلاً در زبان فارسی جای گرفته و ملاحت عجیبی بدان بخشیده است میگذارند.
در زمان رضاخان و پسرش محمّد رضا پهلوی، در دربار، انجمن و مؤسّسهای بود برای این امور كه با وزارت معارف و فرهنگ رابطه داشت؛ و برای از بین بردن لغات عربی و فرهنگ اسلام نهایت سعی و كوشش را داشتند. و در ادارهی فرهنگستانی كه پشت مدرسهی سپهسالار بود، برای این موضوع مالهای ملّت بیچاره را میخوردند و میبردند.
نام مسجد را دمرگاه، و قبرستان را گورستان، و اجتماع را گردهمایی، و جمعه را آدینه، و وسائل ارتباط جمعی را رسانههای گروهی، و خصوصاً و مخصوصاً را ویژه، و جمع و تفریق و ضرب و تقسیم را افزایش و كاهش و زدن و بخش، نهادند؛ و همچنین سایر اصطلاحات ریاضی را، بهطوریكه بعضی اوقات خود معلّمان گیج میشدند و در ادای مقصود فرو میماندند. اینها همه برای دور كردن مردم از لغات قرآن است. برای قطع رابطه و بریدن با نهج البلاغه است. برای عدم آشنایی مردم به جمعه و جماعت است. برای بیخبر داشتن ایشان از این معارف اصیل است.
برداشتن«طاء» از كلمات و بهجای آن «تاء» نهادن، مانند تبدیل كتابت لفظ طهران به تهران روی همین زمینه است؛ و همچنین دربارهی سایر حروف عربی مثل ظ و ص و ض و ع و غ و ث و ذ.
اگر تدریس زبان عربی از دوران طفولیت با كمال آسانی و سادگی، جزءِ برنامهی اطفال باشد و همینطور بهتدریج پیش آید، در دوران دانشگاه جوانان ما بهخوبی از عهدهی خواندن و نوشتن و تكلّم آن بر میآیند؛ و مراجعه به فرهنگ عظیم تاریخ و حدیث و فقه و تفسیر مینمایند و سرشار از عرفان میگردند.
امّا بر عكس زبان عربی را در دورههای بالا قراردادهاند، آنهم با اسلوبی غیرصحیح و مشكل كه نه معلّم میفهمد نه شاگرد. بالاخصّ میخواهند شاگردان را خسته و زده كنند. آنوقت برای ریاضیات از جبر و حساب استدلالی و فیزیك و شیمی در نمرهی امتحانی ضریب میگذارند؛ و برای عربی نه تنها ضریب نمیگذارند، آنقدر آن را بدون اهمّیت و در درجهی پست میگذارند كه وجود و عدمش مساوی میباشد.
بالنّتیجه جوان دانشگاهی كه قرآن نمیتواند بخواند بهجای خود، اصلاً نوشتن را بلد نیست؛ و در نامه برای پدرش از آمریكا مینویسد: من طَب كردهام (تب).
روابط جوانان را از علم و قرآن بریدند؛ و در سنّ كودكی برای تحصیل به خارج، یعنی كشور كفر فرستادند. طفلی كه هنوز باید در دامان مادر پرورش یابد، و سخن گفتن به پارسی و مخارج و لهجهی حروف آن را خوب یاد نگرفته است، به او زبان انگلیسی یاد دادند؛ و بدین كار غلط مباهات هم مینمودند.
یكروز جوانی زیبا در مسجد قائم بهنزد من آمد و از مسائل نماز و وضوء و غسل و تیمّم میخواست بپرسد. این جوان حرف زدن را بلد نبود، و مثل خارجیهایی كه بخواهند فارسی سخن گویند، شُل و بیمزه حرف میزد.
میگفت: من دكتر شدهام؛ از كودكی مرا به خارج فرستادهاند، حالا برگشتهام. در اسلام تحقیقات كردهام و آن را دین صحیح دانستهام، و اینك میخواهم مسائل خود را یاد بگیرم.
خوب توجّه دارید مطلب از چه قرار است؟!
این همه سر و صدا برای عظمت فردوسی، و جشنواره و هزاره و ساختن مقبره، و دعوت خارجیان از تمام كشورها برای احیاءِ شاهنامه، و تجلیل و تكریم از این مرد خاسر زیان بردهی تهیدست برای چیست؟!
برای آن است كه در برابر لغت قرآن و زبان عرب كه زبان اسلام و زبان رسول الله است، سیسال عمر خود را به عشق دینارهای سلطان محمود غزنوی به باد داده و شاهنامهی افسانهای را گرد آورده است.
قرآن فاتحهی مباهات و فخریهی به استخوانهای پوسیدهی نیاكان را خوانده است؛ و با نزول سورهی أَلْهَیٰكُمُ التَّكَاثُرُ * حَتَّی' زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ دیگر كدام مرد عاقلی است كه به اوهام و موهومات بگرود، و به نام و اعتبار پدران مرده و عظام پوسیدهی آنها در میان قبرها خوشدل گردد؟ او با گامهای قویم خویشتن خود در راه افتخار و شرف میكوشد.
فردوسی با شاهنامهی افسانهای خود كه كتاب شعر (یعنی تخیلات و پندارهای شاعرانه) است خواست باطلی را در مقابل قرآن عَلم كند؛ و موهومی را در برابر یقین بر سر پا دارد. خداوند وی را به جزای خودش در دنیا رسانید، و از عاقبتش در آخرت خبر نداریم. خودش میگوید:
بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده كردم بدین پارسی
چو از دست دادند گنجمرا
نبد حاصلی دسترنج مرا
ما در زمان خود هر كس را دیدیم كه خواست عجم را در برابر اسلام عَلم كند، و لغت پارسی را در برابر قرآن بنهد، با ذلّت و مسكنتی عجیب جان داده است. فَاعْتَبِرُوا یـٰٓأُولِی الابْصَـٰرِ!
برگرفته از: نورِ ملکوت ِ قرآن، تألیف سیدمحمدحسین طهرانی، جلد چهارم، بحث نهم، صص 47-142
متن کامل: اینجا
سلام آقاي جليل خاني ظاهرا اين متن مربوط به شهيد مطهري نيست مربوط به علامه طهراني است
پاسخحذفو جالب اينكه اين لينك شما اشتباه به سايت ديگه اي خورده سايت رسمي و تاييد شده اين آقا http://www.maarefislam.com/index.htm است
ضمنا اون كتاب رو من كامل مطالعه كردم قبل و بعدش خيلي مهمه چون يه مقدمه اي داره كه اين نوشته رو دقيق تبيين ميكنه
تشكر
درود بر شما و ممنونم از راهنمایی تان. حق با شماست. کتاب تألیف آقای طهرانی است اما پیوند به متن کامل صحیح بود و در بازگشت به منشأ پیوند نیز نام نویسنده مشهود است.
پاسخحذفاما در مورد قبل و بعد این نوشته هم تفاوتی نمی کند. پیام واضح و روشن است.