راهی جز تولید فكر و انتقاد نداریم
از شمار شاعران كمتر و بر تعداد متفكران و رماننویسان افزوده خواهد شد
هیچ راهی در هیچ حوزهای برای ما وجود ندارد و هیچ كجا به هیچ نتیجهای نخواهیم رسید، جز این كه به تولید فكر و انتقاد بپردازیم، آن هم فكر و نقد میانهرو، سنجیده و مستدل كه به كارمان بیاید.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقهی زنجان، حافظ موسوی، شاعر و منتقد برجستهی كشور كه به دعوت انجمن ادبی اشراق زنجان در شب شعری با همكاری ادارهیکل امور كتابخانههای عمومی استان در تالار كتابخانهی سهروردی سخن میگفت، در ابتدای سخنان خود در جمع شاعران و نویسندگان زنجانی، با یادكرد از حسین منزوی غزلسرای برجستهی زنجانی و بیان اولین دیدار خود با او در شبهای شعر انستیتو گوتهی تهران در آستانهی انقلاب 1357 گفت: «حسین منزوی به لحاظ سنی پیشكسوت ما بود كه او را برای اولین بار در ده شب شعری كه با حضور روشنفكران با محوریت شاعران، در آستانهی انقلاب 57 برگزار میشد، دیدم كه شعری كه خطاب به سیمین دانشور سروده بود، خواند: "بانو، بانو، بانو جان! سربركن از این شب سیه پوشان!"».
حافظ موسوی سپس دربارهی جایگاه و فراز و فرودهای شاعران همنسل خود در پیوند با اوضاع و شرایط تاریخی ایران، گفت: «نسل ما در دورهای كار خود را آغاز كرد كه شعر نیمایی در اوج بود و این نسل از اواخر دههی چهل كه همزمان با اوج كار نیما، شاملو، اخوان، فروغ و سپهری بود، كمتر با تجربهی غزل و شعر كلاسیك، پای در این راه گذاشت».
این شاعر با توصیف جوّ سیاسی ملتهب سالهای دههی 50، از انتظارات جامعه و نقد آن دوره، از شاعران به عنوان بازتابدهندهی اوضاع جاری و التزام به تعهدات آرمانی یاد كرد و گفت: «میراث آن دوره كه نمونههای برجستهی آن را در شعر شاملو میتوان دید، مانند هر دورهی دیگری قابل سنجش است. در بین هزاران شعری كه سروده شد و دهها دفتر شعری كه در آمد، سه- چهار شاعر نامدار ظهور كردند كه بخشی از تاریخ ادبیات ایران را به خود اختصاص دادهاند».
موسوی با اشاره به تلاطمات دههی 60 از این دهه به عنوان مفصل تاریخی مهم در حیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ایران یاد كرد و ادامه داد: «در دههی 60 همهی نیروها شانه به شانهی هم پیش میآمدند كه در یك نقطه به هم رسیدند و خود را در بحران گرفتار دیدند و در نتیجه برای حل آن، لزوم اندیشیدن به گذشته و بررسی و نقد آن در این دهه كلید زده شد».
وی با این توضیح كه اساساً جنبش مشروطه نیز با این نیتِ نقد آغاز شده بود، پرسشهای مطرح در دههی 60 را با پرسشهای این جنبش مقایسه كرد و اضافه ساخت: «اگر شعر در دهههای گذشته قرار بود تا جامعهی كلی را با یك پرسش یگانه و روح جمعی بازتاب دهد، در دههی 60 این یگانگی از بین رفت؛ چرا كه به دورهی مدرن وارد شده بودیم».
نویسندهی كتاب" مهدی اخوانثالث از چهرههای قرن بیستمی"، گفت: «در دهههای گذشته گمان میشد اگر آن اتفاق مركزی بیفتد و آن معادلهی یك مجهولی حل شود، همه چیز حل شده است. در حالی كه در دههی 60 یك مشكل به 10 مشكل تبدیل شده بود و با یك معادلهی چند مجهولی مواجه شده بودیم. یعنی با ورود به تجربهی مدرن و بروز فردیت، دنیا از دریچهی نگاه فردی معنا مییافت كه هر فرد روایت خود را از حقیقت كشف و عرضه میكند».
شاعر "دستی به شیشههای مه گرفتهی دنیا"، با اشاره به رجوع خود به آموزههای نیما در نیمهی دوم دههی 60، تصریح كرد: «با رجوع به نیما، پاسخ بسیاری از پرسشهای موجود به دست میآید. نیما به نگاه كردن تأكید داشت و من اولین مشق شعرهای جدید خویش را با نظر به همین گفتهی او آغاز كردم و همینجا بود که اهمیت حرف فروغ فرخزاد كه نیما نفس نگاه كردن را به ما آموخت و ما خود به نگاه كردن پرداختیم را دریافتم. چیزی كه در این آموزهی نیما وجود داشت و در تجربهی دههی 60 احیاء شد، این بود كه هنوز ما با یك نگاه كلی، غیراستقرایی و اسطورهای به حقیقت، درگیر بودیم».
حافظ موسوی اذعان داشت: «تأمل در دههی 60 به تلاطمی در دههی 70 منجر شد كه محصول آن نیز شعر امروز ایران است. به نظر من به رغم همهی بیمهریها و داوریهای تندروانهای كه صورت میگیرد، پایه و اساس شعر امروز ما درست و مدرن است؛ چرا كه مبتنی بر آموزهی نگاه كردن نیما، كشف و استقراست، و نه ابلاغ یك كلیت».
این سخنران 53 ساله با تأكید بر وارسی تجربههای صد ساله اخیر و آشنایی عمیقتر با نیما یوشیج، همهی كسانی را كه بخواهند با نوعی تقلب و دور زدن بدون دركِ نیما به چیزهای عجیب و غریب مدرن و پُستمدرن برسند، در بهترین شكل نسخهای تكراری از نیما توصیف كرد و گفت: «بازگشت به نیما به معنای رجوع هم به شعر و هم مبناهای نظری اوست. نیما به درستی بر این نكتهی اساسی تأكید میكند كه شعر قدیم ما سوبژكتیو بود و در آن شیء فاقد اهمیت و تنها مابهازای كلی از یك معنای كلی بود».
شاعر "شعرهای جمهوری" در ادامه با اشاره به سیر اندیشگی در ایران و شرق و غرور فرهنگی و ملی كاذب در میان ایرانیان افزود: «به طور مثال بدون تعارف همهی ما مرعوب و مجذوب مولوی هستیم، ولی نمیدانیم برای چه. آیا تا كنون از خود پرسیدهایم كه چرا همواره به مولوی استناد میكنیم، و آیا وقتی او میگوید "پای استدلالیان چوبین بود" باید سخن او را تأیید كرد؟»
موسوی ادامه داد: «درست است كه از قرن سوم تا نیمهی قرن ششم یك سیر بسیار شكوفا در تمدن و فرهنگ ایرانی با ظهور فارابی، ابنمسكویه، ابنسینا و دیگران آغاز میشود و ایرانیان ترویجدهندگان فلسفهی مشاء و ارسطو در شرق و از طریق شرق و ایران به غرب اسلامی هستند و این میراث در غرب اسلامی توسط كسانی مانند ابنرشد به توماس آكوئیناس قدیس میرسد و نهایتاً منجر به رنسانس می گردد، اما تنها در این دوره است كه ایران به مركز تمدن دنیا تبدیل میشود؛ چرا كه پس از آن با حملهی مغول از همگسیختگی فرهنگی ایجاد میشود و این تفكر خردگرا، ارسطویی و مشاء به تفكر نوافلاطونی، عرفانی و غیرخردگرا تبدیل میشود و دوری جستن از حقیقت و روایتِ یأس آغاز میگردد».
شاعر "سطرهای پنهانی" همچنین با رد شیوههای پراگماتیسیتی در تفكر، در برابر نقد و بازخوانی گذشته، نقد مولوی و دیگر متفكران دورهی پس از شكوفایی را ضروری توصیف كرد و گفت: «اما با آغاز مشروطه، نیما برای اولین بار به صورت یك منتقد خردگرا وارد شعر فارسی شد و او خردگراترین شخصیتی بود كه در سدهی اخیر در ایران ظهور كرد. نظریات او ساختاری خردگرا داشت كه در نقد ادبی هم تمام اجزاء و اركان گفتههایش در یك چارچوب نظری خردگرا استوار است».
دبیر تحریریهی پیشین ماهنامهی "كارنامه"، نیما را همزاد عصر روشنگری و فرزند خَلفِ مشروطه دانست كه با انتخاب فلسفهی تحلیلی در برابر فلسفهی قارهای، دنیایی رو به سوی عصر روشنگری میگشاید».
این سخنران در بخش دیگری از سخنان خود تأكید كرد: «هیچ راهی در هیچ زمینهای برای ما وجود ندارد و هیچ كجا به هیچ نتیجهای نخواهیم رسید جز این كه به تولید فكر و نقد بپردازیم، بدون این كه به خود مطمئن بوده باشیم و به گرایشات شوونیستی و ملیگرایانه دامن بزنیم».
منتقد میهمان انجمن ادبی اشراق در ادامه با اشاره به عدم اعتماد به نفس متفكران ایرانی در تولید فكر و مرجع نشدن در دنیای تفكر امروز جهان، عدم ارجاع مقالههای معتبر و مهم به افكار متفكران و فیلسوفان معاصر ایرانی را نشانهی فقدان تولید فكر در ایران دانست و توجه مخاطبان را به رشد تفكر در میان همسایگان ترك و عرب كه ایرانیان گاه به ستیز بیمنطق و بیپشتوانه با آنها پرداختهاند، جلب كرد و اضافه ساخت: «ما ایرانیان نزده میرقصیم و دچار بیماری خودگریزی هستیم و این از نیمهی قرن ششم تا دورههای صفویه همچنان ادامه دارد. ما ایرانیان امروز به جای بافتن مُهملات و مَلغمههای كشف و شهودیای كه متأسفانه در آن تخصص داریم، باید به تولید یك فكر میانهرو اما سنجیده و مستدل كه به كارمان بیاید، روی بیاوریم».
در بخش دیگری از این آیین سخنرانی، حاضران به طرح پرسشهای مكتوب خود پرداختند كه اولین پرسش دربارهی كانون نویسندگان ایران بود كه حافظ موسوی در دورهی اخیر از هیأت دبیران كوشای آن به شمار میرود.
حافظ موسوی با اشاره به این كه كانون نویسندگان ایران قدیمیترین نهاد دموكراتیكِ مستقل در كشور است، از فعالیت علنی آن در دورهای كوتاه پس از قتلهای زنجیرهای سخن گفت و اضافه كرد: «كانون نویسندگان علاوه بر این كه به عنوان یك مرجع صنفی كوشیده است با كمك حقوقدانهای عضو كانون ترتیبی اتخاذ كند كه نویسندگان در برابر ناشران دچار اجحاف نشوند، در برابر مسائل فرهنگی و اجتماعی روز ایران، با توجه به عدم اجازهی برگزاری مجمع عمومی، جمع مشورتی این كانون همواره به موضعگیری میپردازد. و به این ترتیب نهادی است كه وجدان روشنفكری و وجدان اهل قلم را نمایندگی میكند و اعتباری است كه بیش از چهل سال توسط نویسندگانی همچون آلاحمد، شاملو، محمد مختاری، محمدجعفر پوینده، سیمین بهبهانی و دیگران این نهاد مدنی و مستقل سرپا مانده است».
شاعر "زن، تاریكی، كلمات" در پاسخ به این پرسش كه چرا همهی شعرها امروز شبیه هماند و چه باید كرد تا به نگاهی ویژه و فردی رسید، گفت: «در سابقهای هزار ساله از شعر فارسی تنها 4 تا 5 شاعر متمایز وجود داشتهاند و بنابراین نباید انتظار داشت كه در این مدتِ كوتاه همهی شاعران متمایز از هم بسرایند. اگرچه من معتقدم كه از خلال این شباهتها شاعرانی توانستهاند از طریق كشف جهان جدید به بیان و شعر جدید و متفاوت برسند، اما بخشی از این تشابهها مربوط است به این كه شعر اكنون به حدیث نفس تبدیل شده و "من" ملاك عمل است. در حالی كه در آموزهی نیما و در بسیاری از شعرهای او"من" وجود ندارد، بنابراین با تغییر زاویهی دید و دیدن ابژهها دنیا به اندازهی تمام شاعران دنیا شعر متفاوت خواهد داشت».
حافظ موسوی همچنین در ابراز نظر خود پیرامون قرائتهای سلیقهای شعری و جریان پستمدرنیزم اظهار داشت: «نقد ادبی در بخشی به ذوق بسته است، اما پایهها ذوقی نیست. مشكل این است كه میخواهیم به صورت كشف و شهودی مقولهی پستمدرنیزم را درك كنیم در حالی كه این جریان ادامهی مدرنیسم است و نه ضد آن. نقد ادبی بیش از آن كه هنر باشد، فكر است و به فلسفه، طب و ریاضیات نزدیك است و از سوی دیگر باید شفاف و صریح باشد».
مدیر نشر آهنگ دیگر با اذعان به این كه برای هر شاعر و منتقد خواندن و ممارست شخصی مهمتر از هر كوشش دیگری است، از انجمنهای ادبی و منتقدان به عنوان حلقهی تولید فكر یاد كرد و گفت: «نمیتوان با نقد ادبی شاعر تولید كرد، اما باید نقد ادبی وجود داشته باشد؛ چرا كه نمیتوان كشف و شهودی مسائل را بررسی كرد. پس نقد در همهی عرصهها و از جمله شعر جدی است».
این شاعر متولد رودبار گیلان در پاسخ به این كه متفكران و فیلسوفان چه نقشی در ایجاد تحول در جامعه دارند، گفت: «ممكن است بگویید كه مردم عادی، صنعتگران و دیگران هیچ كدام این بزرگان و متفكران را حتا در غرب نخواندهاند و نمیشناسند، پس بنابراین هیچ سودی ندارند اما با تولید فكر در سطح نخبگان، این فكر به سطح جامعه و مردم سرایت میكند. گمان من این است كه اكنون شرایط تولید فكر در ایران مناسب است و این مژده را میتوان داد كه پس از این تعداد شاعران كمتر خواهد شد و بر تعداد متفكران و رماننویسان افزوده خواهد گردید».
حافظ موسوی در پایان با تأكید بر "درك حضور دیگری" در شعر مدرن نیما، تصریح كرد: «نویسنده و شاعر نباید دربارهی اجتماع سخن بگوید و به مخاطب توصیههای اخلاقی بكند، ولی باید بتواند آن را به عنوان ابژه وارد شعر و داستان خویش كند و بگذارد كه دیگران با زبان خویش سخن بگویند. او در واقع تجربهی خویش از تاریخ را در عمق در اختیار مخاطب میگذارد. از سوی دیگر از ویژگیهای مهم شعر مدرن دههی اخیر تقدسزدایی از ژانر شعر بود كه در فرهنگِ ایرانی دارای تقدس خاصی است. بیشترین بدو بیراه در این دهه نثار معشوق شد كه من البته هنوز ذهنم آمادهی آن نشده است».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر