برش‌هایی از رمان جن‌نامه

1. و آن زیر، تا ریشه‌ی موها انگشت‌هاش را می‌سُراند و پوستِ گردن را ناز می‌کند، و پایین می‌آید و دل ِ من را در قند و عسل غلت و واغلت می‌دهد تا وقتی سر می‌نهم، و بلند می‌گویم: خودم چاکرت‌ام، ملیح!
بالأخره هم می‌رود طرف تاقچه و من می‌گویم: نه، خواهش می‌کنم، من دیگر نیستم، توبه کرده‌ام.
گوش نمی‌دهد ملعون. با شیشه‌ی روی تاقچه بازی‌بازی می‌کند و بالأخره می‌ریزد توی ِ یک استکان کمرباریک و می‌گذارد روی تخته‌یِ پیشانی‌اش و سر خمانده به پشت و با دو دست چرخان و لرزان می‌آید رو به من و من که دل‌نگرانم که مبادا بریزد، به دست‌هاش که بال‌بال زدن ِ کبوتری سفید باشند نگاه می‌کنم تا کی بیاید و پشت به من شود و کمر خم کند تا من هم بگیرم و باز توبه‌ام را بشکنم و هی اسکناس بگذارم میان ِ شکافِ
سینه‌اش و هی در دل به خودم تف و لعنت بکنم و باز بخواهم و بی‌مزه هی بخورم تا وقتی که دیگر خودش بیاید و بنشیند روی زانوی من و بگذارد فقط شانه‌اش را ببوسم و گونه‌اش را. بعد برود توی آن یکی اتاق و بالأخره صدام بزند: میرزا حسین جان!
ملیح ِ ملعون! (ص 369)

2. انگشت اشاره‌اش را به این‌سو و آن‌سو تکان می‌دهد و نُچ ‌نُچی می‌کند که از عسل هم شیرین‌تر است. بالأخره هم می‌فرستدم که لیف و صابونی بزنم. بعد هم می‌آید و به قول خودش کوفتِ بدنم را می‌گیرد و باز می‌رود سر ِ آداب ِ خودش و من باز می‌گویم: «خودم چاکرتم، ملیح!» و ملیح باز نمی‌گذارد ناخنک بزنم تا وقتش برسد و به وقت‌اش منم و آن همه نِعَم الهی بر سفره‌ی آن تخت ِ یک‌نفره که نمی‌دانم شست پاش را اول ببوسم و یا نوکِ زبانم را در گودیِ ناف‌اش بلغزانم و هی باز بیشتر بخواهم و ملیح بخندد و بگوید: خرجت دارد زیاد می‌شود میرزا جان. (ص 395)

3. مردمکِ سیاه تجسّدِ شیطان بر زمین است، ملیح من. می‌دانم که اگر او مسخّرم کند باز باید بلند شوم و بروم و هی در بزنم و هی پا به پا کنم تا مگر از سر بنده‌نوازی در بگشاید تا من باز بروم از آن پله‌ها بالا، مواظب هم باشم که باز سرم نخورد به تیرکِ سقفِ پاگرد. بعد بروم و بنشینم تا بیاید و رقص‌رقصان مثل ماری زنگی سِحرم کند تا من هم به سجده پیشانی بر خاکِ پایِ شیطانِ مجسّم بگذارم و بگویم: «خودم چاکرتم ملیح!» (ص 431)

جن‌نامه، هوشنگ گلشیری، چاپ اول، سوئد، نشر باران، 480 صفحه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...