نامهی زیر از ترز (دوستدختر هدایت) است که به همراه کارت پستالی حاوی تمثالی از پیرمردی سپیدموی و خنزرپنزری که در کنار رودی نشسته است و به نقطهای نامعلوم مینگرد، به صادقخان فرستاده شده. «ترز» همدم صمیمی هدایت در«رنس» در زمان تحصیل هدایت در پاریس بود. پدرش در جنگ جهانی اول در جبههی «ماژینو» کشته شده بود و مادرش آرزو داشت که دخترش با مرد دلخواه خود ازدواج کند و خوشبخت شود. متن این نامه به زبان فرانسه در کتاب «زندگانی و آثار صادق هدایت» چاپ شده، که در کتاب «نوشتم عشق: باران بارید» (مجموعه نامههای عاشقانهی مشاهیر، به کوشش غلامحسین امامی) نیز به فارسی منتشر شده که من آن را از مجلهی «عصر پنجشنبه» (ش55 و 56ــ فروردین 1382ــ ص64) نقل میکنم:
گربهی کوچک ایرانی من!
تنها یک کارت کوچک. زیرا در مرخصی هستم. در"آتراتا"، پیش مادرم، و خیلی گرفتار. من چند روز پیش از "پون تورسن" رد میشدم؛ خیلی به نخستین ملاقاتمان فکر کردم. مادرم پیر شده و کمی بیمار است؛ این مرا ناراحت کرده. وقتی برگشتم به شما خواهم نوشت؛ نزدیک پانزده ژوئن. من را محکوم به بیوفایی نکن؛ شاید تنبلی. و چرا اسم معشوقم را میپرسی؟ ترجیح میدهی که به شما جواب بدهم که چندتا دارم؟ چیزی که لازم است بگویم این است که من از آنها هیچ کدام را دوست ندارم. من به شما نامهای مفصل تا ده روز دیگر مینویسم. من شما را همیشه دوست دارم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر