نقد کتابِ نقد ادبی و دموکراسی

ملامتِ محکوم به جای مذمتِ حاکم

شناسنامه‌ی کتاب: نقد ادبی و دموکراسی؛ جستارهایی در نظریه و نقد ادبی جدید، حسین پاینده، تهران: نشر نیلوفر، چاپ اول: پاییز ۱۳۸۵، ۲۸۸ صفحه

نقد ادبی: موانع و راهکار‌ها
نقد ادبی مولود جامعه‌ی آزاد، آرام و دموکراتیک است. وقتی نتوان با یکدیگر به راحتی حرف زد و وارد دیالوگ شد، نقد پا نمی‌گیرد. نقد در جامعه‌ی مونولوگ نه تنها پرورش نمی‌یابد، بلکه الگوی متکلم وحده، نافی هرگونه نگاه انتقادی خواهد بود. در جامعه‌ای که تحکم جانشین تکلم شده باشد و استبداد فردی و فکری، تکثر‌ها و تفاوت‌ها را پس زده باشد، ذات اخلاقی جامعه، نه اندیشه‌ها و موقعیت‌های بینابین را می‌بیند و نه نیازی به وجود آن‌ها حس می‌کند؛ همه چیز یا سیاهِ سیاه است یا سفیدِ سفید.
سابقه‌ی تاریخی استبداد سیاسی در ایران هیچ‌گاه اجازه‌ی چرایی نمی‌داده و لاجرم سرکوب تفکر انتقادی و ذهن‌های پرسشگر، نهادینه نشدن نقد و ضعف فرهنگی را دامن زده است. هر یک از ما در اقتدار بیان آثار کلاسیک، مرجع تقلیدی کلاسیک در ذهن‌هامان داریم و کهن‌الگوهای خود را نیز در‌‌‌ همان ادب کلاسیکمان جست‌و‌جو کرده‌ایم. تا هنگامی که زمینه‌ی تبادل آرا و اندیشه‌ها فراهم نشود و نقد در گستره‌ی همگانی و در فضای عمومی به بحث‌های مستمر و آزاد نرسد و آزادی بیان و آزادی و امنیتِ پس از بیان نأمین نگردد، نه تنها نقد در معنای عمومیِ پرسشگری از وضعیت‌ها، به شوخی و تعارف شبیه خواهد بود، بلکه به شکل‌های معوجی همچون محملی برای تصفیه‌حساب‌های شخصی و باندبازی و محفل‌گرایی و نقدهای پسافویی [۱] متجلی می‌شود؛ طمطراق می‌شود تا مفهوم؛ نقد نویسنده می‌شود به جای نقد اثر.
از طرفی سخن‌سنجی و نقد وظیفه‌ی کل جامعه و ارکان فرهنگ آن است. نقد نشان‌دهنده‌ی معدل فکری جامعه است. ریا و دورویی، تعارف و عدم صراحت، احتیاط و مصلحت‌اندیشی و رودربایستی، با به چالش کشیدن اندیشه و تردید در اندیشه‌های مطلق و جزمی و ایستادگی در برابر حکومتِ تک‌صدایی، متباین و متنافر است.
جریان سریع و روزمره‌ی امور فرصتی برای ریشه دواندن و تأمل نمی‌دهد. کتاب‌ها را چشم‌خوانی می‌کنیم و سرعت تولید و انتشار روزنامه‌ها و مجلات نیز بر این درهم آمیزی مؤثر است.
وقتی دانشگاه‌ها از دانشمندان خالی شده و به تبعید خودخواسته یا بازنشستگی اجباری تن در داده‌اند، و مطبوعات نرسیده تعطیل می‌شوند، و مانده‌ها نیز در خدمت اهداف محافظه‌کارانه‌ی قدرت حاکم در می‌آیند، وقتی به جای رشد دانشگاه‌ها و نهادهای علمی و پژوهشی، رشته‌ی علوم انسانی مورد بغض و جرح و تعدیل واقع می‌شوند، تا آن‌جا که کرسی‌های برخی گرایش‌ها و رشته‌ها از دانشگاه‌ها برچیده، مستحیل و یا ادغام می‌شوند، خلأ گفت‌وگو و نهادینه نشدن فرهنگ تفاهم همچنان عمیق و عمیق‌تر خواهد شد و نقد در چنین وضعیتی عقیم و بسته می‌ماند.
در چنین فضایی است که دانشگاه‌ها ماهیتاً محافظه‌کارند و اساساً رو به گذشته دارند و در بی‌حوصلگیشان، ادیب‌ساز و پژوهش‌کُش و پدرخوانده‌پرورند؛ و چنین است که هیچ‌گاه جانب آزمایش‌گری و نوآوری و تخیل نویسنده را نمی‌گیرند و تنها سنت‌های نقد و نظریه و ذات ادبیات را ارج می‌گذارند، و بدین طریق مجالی به خوانش امروزی متن نمی‌دهند و راه را بر تفکر انتقادی با حرمت‌گذاری‌های تحمیلی و تکریم‌های توصیه‌آمیز خود، می‌بندند. روح و هنجار دانشگاه بر این نکته واقف است که اساساً نقد و شفافیت اگرچه حرمت‌گزار آدم‌ها باشد، اما به لحاظ علمی و ارزش ادبی و هنری ملاحظه‌ی هیچ‌کس را نمی‌کند و نسبی‌گرا و غایت‌ستیز است و هیچ‌کس در آن حرف آخر را نمی‌زند.
و نکته‌ی آخر این‌که سانسور و تنگ‌نظری و نقد مؤلف نیز که اول بار توسط وزارت ارشاد اعمال می‌شود، مانع مهمی بر سر راه رشد و گسترش نقد ادبی است. غافل از این‌که نقد به اندازه‌ی تولید فرهنگی و ادبی و تولید فکر اهمیت دارد و به گفته‌ی رولان بارت می‌تواند یک کار خلاقانه تلقی شود.

درباره‌ی کتاب
نقد ادبی و دموکراسی شامل یک مقدمه و سیزده مقاله پیرامون نظریه و نقد ادبی است که نام کتاب از عنوان دوازدهمین مقاله‌ی این کتاب گرفته شده است. زبان علمی و قابل فهم، بیان موجز و خوش‌خوان، نثر ساده، روان و مثال‌محور، این کتاب را به دریچه‌ای تازه و بدیع در عرصه‌ی تئوری نقد و نظریه‌ی ادبی تبدیل کرده است.

درباره‌ی نویسنده
حسین پاینده نویسنده، مترجم و منتقد ادبی و فرهنگی، متولد ۲۸ شهریور ۱۳۴۱ تهران و استاد نظریه و نقد ادبی در دانشگاه علامه طباطبایی است. وی تا مقطع کار‌شناسی ارشد در رشته‌ی ادبیات انگلیسی تحصیل کرده و دارای مدرک دکترای نظریه و نقد ادبی از دانشگاه ساسکس انگلستان است. وی بیش از ۱۵ کتاب از ترجمه و تألیف در حوزه‌ی نقد و نظریه‌ی ادبی روانه‌ی بازار نشر کرده است. [۲]

نقد دیدگاه‌های نویسنده
دکتر پاینده در مقاله‌ی ٰنقد ادبی و دموکراسیٰ به درستی به برخی موانع نقد که تنها به دو یا سه مورد از موارد پیش‌گفته تأکید دارد، اشاره می‌کند و می‌نویسد: «مستبدان و همپالکی‌ها و هواداران مستبدان هرگز منطق حاکم بر دینامیسم نقد ادبی را نمی‌توانند درک کنند.» (ص ۲۲۹) و ادامه می‌دهد: «فرهنگی که دموکراسی را به امری مذموم تبدیل کند، در عرصه‌ی روابط آکادمیک نیز مروج یکه‌سالاری و خودبرتربینی است و به همین سبب سنخیتی با نقد ادبی نخواهد داشت و حتی مانع گسترش آن خواهد بود.» (ص ۲۳۰)
اما پرسش این‌جاست که چرا بار زیادی از انتقاد‌ها و ایرادهای نویسنده متوجه استادان و دانشجویان و نویسندگان است و کمتر به سوی حکومت و سازوکارهای مسلط سیاسی و فرهنگی آن از جمله سانسور و قوانین محدودکننده‌ی منتقدان و نظام آموزشی رایج و جاری معطوف است. به نظر می‌رسد که این دور باطل باید در عرصه‌ی دگرگونی‌های سیاسی و اجتماعی و هنجارهای آکادمیک و روش‌های آموزشی از میان برداشته شود و نه در ملامت دانشجویان و یا پند و اندرز به منتقدان و نویسندگان به رعایت قواعد و تحمل و رواداری و چه و چه.
نویسنده همچنان‌که در کتاب نقد ادبی و دموکراسی بر ضعف دانشگاه‌ها در شکل‌گیری و قوام نقد ادبی تأکید دارد، در کتاب نقدِنقد نیز چنین ابراز نظر می‌کند که: «کمک به شکل‌گیریِ جریان آکادمیک نقد، در واقع کوششی برای تقویت ارزش‌های فرهنگی و بی‌اثر کردن ضدارزش‌های شبه‌فرهنگی است.» (ص ۵۱) اما نویسنده در این میان مشخص نکرده که نقدهای غیرتخصصی که زمینه‌ساز و مهیاگر بستر و نطفه‌ی تفکر انتقادی در جامعه و لایه‌های مختلف آن محسوب‌اند، چه شأن و جایگاهی دارند. مگر نه این است که از هر رهیافتی به هر شکلی که راهی به تحلیل و بررسی اثر باز کند باید استفاده شود و ناقد نباید الزاماً خود را محدود سازد؟ پس به نظر می‌رسد که نقدهای غیرتخصصی مجازند و نمی‌توان ایراد چندانی بدان‌ها گرفت. نقدنویسی نیاز به شعور غریزی و باطنی و شم انتقادی دارد. دانشگاه نیز باید به منتقد دیدِ آکادمیک بدهد وگرنه خلاقیت از آنِ خود منتقد و شم اوست.

ویرایش فنی و صوری
۱- متن کتاب نقد ادبی و دموکراسی به غایت پاکیزه و با دقت بازخوانی و چاپ شده است. هر جا که نباید از نشانه‌ی مکث استفاده شود، از حرکت سکون استفاده شده و علائم سجاوندی و حرکت‌گذاری حروف به نحو شایسته به کار رفته‌اند.
با این‌حال برخی جاافتادگی‌ها و غلط‌های املایی در متن کتاب راه یافته‌اند که در زیر اصلاح‌شده‌ی آن‌ها بدین ترتیب است:
دامن زدن ۱۱، می‌انجی می‌تواند ۱۹، که متون ادبی ۲۳، اولویت ۲۸، چارچوب ۷۷، شرح دادیم ۸۵، مارمانند ۹۰، قرینه‌ای ۹۱، لابراتوار ۱۱۱، عناصر داستان کوتاه ۱۲۵، قرار گرفته‌اند ۱۳۹، پژوهشگران ۱۴۳، طوفان ۱۶۳، سایر نظریه‌پردازانی ۱۶۹، متوجه ۱۶۹، باید بگوییم ۱۷۰، فیزیولوژیک ۱۷۶، متافیزیک ۱۹۱، پانوشت ٰٰسوفکلٰ ۲۰۵ که در صفحه‌بندی به ۲۰۶ انتقال یافته، صرع هیستریایی دانست ۲۰۹، انتقام قتل پدر ۲۱۱، در نویسندگان ۲۱۳، ارسطو ۲۱۸ س۱۱، مستحیل ۲۳۰، دزد (سرصفحه‌های ۲۳۷ تا ۲۶۷)

۲- شیوه‌ی ارجاع به منابع، بدیع و سهل‌الوصول است اما در پایان هر مقاله هیچ‌یک از مراجع شماره یا نشان‌گذاری نشده‌اند و در نگاه اول نام‌ها و تعداد مراجع تفکیک‌نشده به نظر می‌رسند.

ویرایش محتوایی – ساختاری
۱- در بحث درباره‌ی داستانک در مقاله‌ی ششم کتاب با عنوان ٰداستانک و توانمندی برای نقد فرهنگٰ از نقش و کارکرد ٰحکایتٰ در ادبیات قدیم ایران، یا ٰکاریکلماتورٰ در دهه‌های متأخر و یا پدیده‌ی نه چندان نوظهور ٰمینی‌مالیسمٰ که امروزه با فراگیر شدن اینترنت این «نماد تمام عیار پسامدرنیم» (ص ۱۰۱) و وبلاگ‌نویسی یا طنزنگاری از طریق پیامک‌های تلفن همراه و ایمیل، نمود و حضور چشم‌گیری یافته‌اند، سخنی به میان نیامده و جای بررسی آن‌ها خالی به نظر می‌رسد.

۲- به جز صفحات ۱۵۴ تا ۱۵۶ پیرامون بحث درباره‌ی مشابهت‌های آگهی‌های تجاری و داستانک، تا حد امکان از تکرار مضامین احتراز شده است.

ویرایش زبانی
زدودن برخی خطاهای دستوری در این کتاب برای رسیدن به روشنی و سلاست بیان ضروری به نظر می‌رسد.
۱- ٰراٰی مفعولی بهتر و درست‌تر است که بلافاصله پس از مفعول به کار رود. مثلاً در صفحه‌ی ۱۵۲ به جای «... قیمومت مؤلف بر معنا را افاده می‌کند»، «... قیمومت مؤلف را بر معنا افاده می‌کند» هم روان‌تر است و هم تأکید بر کلمه‌ی ٰمؤلفٰ را برای رسیدن به مقصود نویسنده و ایضاح موضوع مورد بحث، فراهم می‌کند.
جملات زیر نیز از این قبیل‌اند:
 «تصاویر ذهنی جهان‌شمولی که در این ضمیر ناخودآگاه جمعی جای دارند را یونگ ٰکهن‌الگوٰ می‌نامد.» (ص ۱۸۸)
 «... کابردپذیریِ مفاهیم و روش‌شناسیِ ذاتاً فردمبنای روان‌شناسی به منظور فهم پدیده‌ای عمومی در فرهنگ [...] را به نحوی متقاعدکننده نشان می‌دهد.» (ص ۱۹۷)
 «نظریه‌پردازی‌های افلاطون در رساله‌ی او با عنوانِ جمهوری [...] را معمولاً نخستین تأملات فلسفی نقادانه می‌دانند.» (ص ۲۱۵)
 «... روند ترجمه‌ی متون اصلیِ این نظریه از زبان فرانسوی به انگلیسی را تشدید کرد.» (ص ۲۲۶)
 «تضارب آرا و مشارکت در بحث جمعی به منظور تعاطی افکار را از کسانی که اندیشیدن را به استاد واگذاشته‌اند و نظر او را نهایی و رونوشت کردنی می‌دانند، نمی‌توان توقع داشت.» (ص ۲۳۲)

۲- انفصال میان آجزای فعل‌های مرکب نیز در برخی موارد مخل و موجب تعقید و طولانی شدن جمله‌ها شده است. از جمله در موارد زیر:
 «اصطلاح ٰمتنٰ دلالت بر گشوده بودن دایره‌ی معنا و برساخته شدن آن توسط خواننده/ منتقد دارد.» (دلالت دارد/ ص ۱۵۲)
 «... به او امکان التذاذ از منابع روانیِ ژرف‌تر و‌‌‌ رها شدن از تنش‌های ذهنی را می‌دهد.» (امکان می‌دهد/ ص ۲۰۴)

۳- از دیگر جملات گیروگرفت‌دار نیز می‌توان به موراد زیر اشاره کرد:
 «فقط پس از این‌که [...] درهای پشت آمبولانس را می‌بندند است که درمی‌یابیم...» (ص ۱۶۲) که با حذف عبارت ٰاست کهٰ و جایگزینی آن با علامت مکث، این گرفتگی رفع شدنی است.
 «این حملاتِ صرع، نشانه‌ی هم‌هویتیِ داستایوسکی [...] با کسی هستند که یا مرده است و یا آرزوی مرگ‌اش را دارد.» (ص ۲۱۰)
 «... و این حاکی از این است که او نمی‌تواند قاتل را تحقیر کند.» (حکایت از آن دارد؟ ص ۲۱۲)
 «شاعر باید واقعیت را آن‌گونه که شایسته است باشد به نمایش بگذارد.» (شایسته‌ی بودن است؟ ص ۲۱۷)

پانوشت‌ها:
۱- عبدالحسین زرین‌کوب در کتاب ٰشعر بی‌دروغ شعر بی‌نقابٰ خود می‌نویسد: «قصه‌ی پسافو (Psapho) که اراسموس (Erasmus) حکیم هلندی روایت می‌کند، حسب حالی است از کار این منتقدان تاجرمآب امروز. این پسافو در افریقا داعیه‌ی خدایی یافت. یک عده طوطی را گرفت و تربیت کرد. به آن‌ها یاد داد که دائم بگویند: پسافو خداست. بعد آن‌ها را‌‌‌ رها کرد تا بروند و به همه‌جا پرواز کنند. چندی بعد مردم در همه‌جا طوطی‌هایی را دیدند که یک‌بند زمزمه می‌کردند: پسافو خداست. خوب دیگر چه آیتی بهتر از یک چنین شاهدی غیبی؟... آوازه‌گران مطبوعات ما هم بعضی پسافو هستند و بعضی طوطی‌های او! و این یک جنبه‌ی نقد است که خشم و نارضایی شاعران را بر ضد نقد و نقادی برمی‌انگیزد.» (ص ۱۲)

۲- دانشنامه‌ی آزاد ویکی‌پدیا

منبع مورد استفاده:
نقدِ نقد، سایر محمدی (گردآورنده)، تهران: مؤسسه‌ی خانه‌ی کتاب، چاپ اول: ۱۳۸۳

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...