هم اکنون گروهی از کارشناسان حکومتی و کارگزاران فرهنگی در توسعهی ملی، نوعی از «مدیریت» را تبلیغ میکنند که به زعم آنان با روحیات و سنتهای رفتاری و سابقهی تاریخی، متناسب و هماهنگ است. اینان جامعهی ما را با «مدیریت آمرانه» هماهنگ، و با «مدیریت مشارکتی» بیگانه میدانند.
توجیهشان هم این است که جامعهی ما نیز مانند بسیاری از جوامع سنتی، از لحاظ اجرایی با مدیریت آمرانه همساز است. و تاریخ معاصر نشان داده است که در موقعیت ما بازده مدیریت آمرانه از مدیریت مشارکتی بیشتر بوده است؛ چون با اولی از لحاظ تجربهی تاریخی مأنوسیم، و دومی از عوامل فرهنگهای غیرخودی است. و هر جا پای مشارکت در همین چند دهه به میان آمده، هرج و مرج و ایستایی و مشکل پدیدار شده است.
پیداست که آنچه در دل این توجیهات نهفته است، همان گرایش به سلسله مراتب و تعیین مقدرات جامعه از بالاست. معنای اصلی این گرایش این است که مردم هنوز بالغ نشدهاند، و به قیّم نیاز دارند. هنوز به رشد لازم برای شرکت در تعیین سرنوشت خود و تقسیم و گردش و انجام کار نایل نیامدهاند. پس استبداد که دیگر نام و عنوانی ناپسندیده است کنار گذاشته میشود، و مفهوماش در عنوان «مدیریت آمرانه» متجلی میشود. جالب توجه این است که بعضیها گاه این روش و گرایش را با عنوان «مدیریت پدرانه» هم معرفی میکنند، که در بهترین حالت بیانگر «دیکتاتوری صالح یا مصلح» است. در این ایام هم اسم «دولت اقتدارگرا» بر آن میگذارند.
تمرین مدارا، محمد مختاری، تهران: نشر ویستار، 1377، صص 6و185
در هر جامعهای، دولتمردانی که دموکراسی را با مدام تأیید گرفتن از مردم، از راه تکیه بر عواطف و کیفیتهای روانی و احساسی آنها، عمداً یا حتا سهواً خلط میکنند، به رشد فرهنگ و استقلال ملی و فرهنگی زیان میرسانند.
مشارکت مردم با عاطفی شدن هر چه بیشتر به جای انتقادی شدن تفکر، خواه ناخواه به قهقرا رفتن را تسریع میکند.
پس نه کلیبافانپرگو نجاتدهندگان فرهنگ ملیاند، و نه متخصصان صرفاً فنگرا که بخش «انتقادی» کارکرد خود را حذف کردهاند. بلکه نجات و اعتلای فرهنگ ملی در راه آنهایی است که با بسط تفکر انتقادی و حضور آزادانه و مشارکت همگانی در راه «توسعهی انسانی» میکوشند. و ضرورت تفاوتها را در تفاهم فرهنگی درمییابند.
تمرین مدارا، صص 15و214
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر