نقش نشریات محلی
در اتحاد نیروهای همفکر
اشاره: از سال ۸۹ دسترسی کاملی به آرشیوم ندارم و گمان میکنم این نوشته را برای ویژهنامهی نوروز ۸۳ هفتهنامهی صدای زنجان نوشته بودم. اقتراحی ترتیب داده بودند با چند پرسش که با نگاهی به پاسخها میتوان حدس زد که دبیران آن ویژهنامه در مورد وضعیت و حال و روز نشریات محلی و نقش و کارکرد آنها در آن برههی زمانی پرسیده بودند. فقط چند کلمه در متن، به اضافهی عنوانهای بالا را به سلیقهی امروز خود انتخاب کردهام. همین.
رفیق دیرین، آقای رامین سلطانی عزیز! خواست «صدا» را برآورده کردم. به سبک و شیوهی خود اما. به لحن و «صدا»ی خود شاید. کلی نوشتهام و به پاسخی شفاف و برازندهی سؤال دو نرسیدم. شاید که زیادی آسانگیر شده باشم. اگر نقدی بوده یا هست، به تعریض در همین چهار کلمه آوردهام تا به کسی برنخورد، جز آنهایی که علیهشان نوشتهام و همواره مینویسم. پس خوشتر دارم که چیزی کم نشود، و الا.... همت کنید و نگذارید از قیافهی ما هم چیزی بچسبانند. ما را با خط و ربط و اسم و رسم کاری نیست.
یا حق: ۱۹ اسفند ۱۳۸۲
امروز فضایی باز، منطقی و آزاد برای مطبوعات سراسری و به تبع آن مطبوعات محلی، متصوّر نیست. چرا که به تجربه، همگان دیدهایم که بدنهی اصلی حاکمیت و سیستم اداری معیوب و بیسامان ما از خبررسانی آزاد و شفاف میهراسد و علیه فرهنگ انتقادیِ مکتوب شاخ و شانه میکشد. چنانکه حتا در حصر نویسندگان و خبرنگاران با توسل به ابزارهای قانونی و غیرقانونی به شکایت از آنها برمیآیند و راهی جز گفتوگو را برمیگزینند.
در چنین حال و روزی، و با این خیل عظیم و تودهوار خوانندگانِ آسانگیر، میتوان و باید سر پا ایستاد و نباید از راهی، که شاید پس از چندین و چند سال نیز به هدفی مشخص نمیرسد، بیرون رفت. همچنانکه علاوه بر استقامت و کوتاه نیامدن در برابر زیادهخواهیهای فردی، جمعی و یا حتا حزبی باید در برابر جعل واقعیت کوشید و تا حد ممکن به حمایت و بسیج نیروهای همفکر و هواداران آزادیهای اجتماعی و سیاسی همت کرد. البته بیش و پیش از همه، شناخت واقعی افراد، احزاب و گروهها اولویت اساسی است. چرا که نگاه بدبینانه و پرداختن به ذهنیتها و پیشفرضها چندان به سود نخواهد بود و علاوه بر وقت تلف کردن زمینهی تشت، کمتوجهی و طرد از سوی عقلای سیاسی و روزنامهنگاران را فراهم خواهد کرد.
پس بنابراین خواست و آرزوی قلبی خود میدانم که نشریات در یک جبههی واحد علیه سانسور، نابرابری و بیعدالتی قد علم کنند و راه را برای آگاهیهای سیاسی و اجتماعی مردم هموار کنند. البته که اکثریت قریب به اتفاق نشریات نیز در این زمینهها توفیق نسبی داشتهاند و توانستهاند چون شمشیر داموکلس، بر بالای سر نامنتخبین مردم سایه بیندازند. اگرچه باید تعبیر چندشآور شمشیر را برای شمشیرکشان گذاشت و گذشت!
نکتهی دیگر اینکه ما زمانی احساس همبستگی و اتحاد را در میان خود خواهیم یافت، که درد مشترکی را لمس کنیم و بیابیم. به تقریب همهی ما نه تنها امروز هیچ کمکی به اقوام بزرگ و مختلف (به ویژه تُرک) نمیکنیم بلکه به طریق اولا به ریشههای استبداد تاریخی نیز نیرو میبخشیم. با ادبیات و شعر و هنر اقوام ایرانی است که میتوانیم ارابهی استبداد تاریخی را که در طول ادوار مختلف فقط رانندگاناش عوض شدهاند، از اقشار خاص، به همهی اقوام برگردانیم، [تا به راهواری مشارکتپذیر، همهشمول و تکثرگرا بدل شود]. زمانی همگان میتوانیم اذعان کنیم که سلطنت از میان رفته و به زیر کشیده شده که افکار انحصارطلب، سلطنتپسند و سلطهگرا هم منسوخ شده باشد، یعنی تنها اشخاص عوض نشوند، بلکه افکار نیز تغییر کنند؛ به قول مشهور مشکل ما، مریضها نه، بلکه بیماریهاست.
به نظر میرسد این فقر و خلأ فرهنگی، [یعنی عدم توجه به تکثرگرایی و ایجاد پایگاهی برای نشر آثار به زبانهای قومی] نیز در هفتهنامهی صدای زنجان حس میشود. همچنانکه در اغلب هفتهنامههای استان، این کمبود موجب شکافهای فاحشی شده و در برخی موارد نیز زمینهی تفرقه را فراهم کرده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر