شعر تعلیمی و استبداد شرقی
محمدرضا شفیعیکدکنی
نوع شعر تعلیمی سنایی، که در این قصاید، اوجِ هنری کار او را نشان میدهد از دیدگاهی دیگر نیز با ساختار اجتماعی زمانه و زمینهی جغرافیایی آفرینش اینگونه شعرها، ارتباط آشکار دارد. ریشههای تاریخی اینگونه امر و نهیها و تحذیرهای مستقیم را در ساختار جامعهی استبدادی شرق و بهویژه ایران ساسانی -که بعدها، به گونهای دیگر در تمدن اسلامی نیز به حیات خود ادامه داده است- باید جستوجو کرد: ایرانِ فرهی ایزدی و تصمیمگیری یک تن به جای همگان؛ که بعدها در تمدن اسلامی نیز «پیر و مراد و مرشد و دیگر قضایا»، تجلیات متنوع همان نظام استبدادی است. وقتی میتوان ارتباط اینگونه اوامر و نواهی را با ساختار استبدادیِ جامعه دریافت که بتوان به مقایسهی نوعِ اندرزنامههای ساسانی –و بعداً نصایح دورهی اسلامی که خلفالصدق همان اندرزنامههاست- با آموزشهای اخلاقی و فلسفی یونان، پرداخت.
یک نگاه به دیالُگهای فلسفیِ افلاطون که در آن خواننده، در پایان، به طور حسی و تجربی و از رهگذر استدلال و منطق و سنجیدن تمام جوانبِ یک فکر، به حقیقت امر پی میبَرَد و متوجه میشود که مثلاً «شجاعت» چیست و چه کسی شجاع است و چه کسی نیست، به ما نشان میدهد که هر کدام از این دو نوع «حکمت» یا «اندرزنامه» محصول چه اجتماعی است: در اندرزنامههای ساسانی –و در دنبالهی آن نصایح تمدن اسلامی- یک نفر به جای همگان ایستاده و تشخیص داده و تصمیمگرفته و «حقیقت» را خلاصه کرده و در صورت یک «امر» یا یک «نهی» کار را تمام کرده است؛ در آموزشهای اخلاقی یونانی تقابل دموکراتیک اندیشهها و صفبندیِ رویارویِ تجربهها و شناختهاست که شکل نهایی خود را در یک نمایشنامه یا یک دیالُگ آزاد عرضه میکند و این خواننده یا بیننده است که تصمیم آزادانهی خویش را بر اساسِ درکِ مستقیم و مستقل از مجموع قضایا، میگیرد و در کمالِ آزادی عمل میکند. از عوارض همین نظام استبدادی امر و نهیهای «از بالا»ست که در تمدن اسلامی -که بقایای نظام استبدادی ساسانی است- وقتی مؤلفان و حکیمان ما میخواهند به ذهنیت جامعهی یونانی خود را نزدیک کنند، از جوانبِ دموکراتیکِ این آموزشها صرفنظر میکنند یعنی خود را بینیاز میبینند و فقط صورتِ «امر» و «نهی»های موجود در خلال نمایشنامهها و دیالگها را برای خود برمیگزینند؛ کاری به این ندارند که این جمله یا عبارت، محصول چه فضایی است و در چه بافت نمایشی یا مناظرهای به وجود آمده است. این است که پیوسته در این گونه کتابها میخوانید که افلاطون گوید: «چنین باش یا چنان مباش» و یا سقراط گفته است: «چنین کن و چنان مکن». در صورتی که در اصل یونانی اینگونه نوشتهها، هرگز سقراط و افلاطون به خود جرأتِ اینگونه امر و نهیهای «از بالا» را نمیدهند و وقتی به اصل مراجعه شود دانسته میشوند که هر کدام از این عباراتِ فشردهی امر و نهیوار، حاصل چندین و چند صفحه بحث و جدالِ آزادانهی دو سوی گفتگو است یا نتیجهی چندین صحنه از یک نمایش هنری استوار. به همین دلیل است که در کتابهایی از نوع السعادة و الاسعادِ ابوالحسن عامری (منسوب به او) و الحکمة الخالدهی مسکویه (=جاودان خرد) و امثال اینگونه اندرزنامهها در قرن چهارم هجری، که دوران قوام و شکلگیری متون اخلاقی در تمدن اسلامی است، آنچه محصول مستقیم استبداد شرقی است در اصل به گونهی همین امر و نهیهای «از بالا»ست و آنچه محصول تقابل اندیشههای آزاد یونانی است، آنها نیز، در خارج از بافتِ دموکراتیکِ پیدایش و شکلگیریشان، به صورت مجموعهای از امر و نهیهای فشرده و نظیر حکمتهای جامعهی شرقی و استبدادی درآمدهاند؛ به زبان ساده باید گفت: بافتِ دموکراتیکِ خود را از دست دادهاند، یعنی در جامعهی استبدادی نیازی به آن بافتِ دموکراتیک وجود نداشته است به همین دلیل در شکل یک «امر» یا یک «نهی» رنگ و بوی محیط استبدادی شرق را به خود گرفتهاند. و شاید یادآوری این نکته نیز ضرورت داشته باشد که یکی از علل بیگانه ماندن مسلمانان با هنر نمایش یونانی و تئاتر امثال سوفوکول و اشیل و اورپید، همین نظام استبدادیِ جامعهی شرقی بوده است؛ در تئاتر یونانی شکلگیری اندیشهها، بر اساس تقابل دموکراتیکِ آراء و دیالگهای سنجیدهی طولانی است و اینگونه برخوردِ با حقایق با محیط استبدادِ شرقی، تناسبی نمیتواند داشته باشد.
توضیح: عنوان این بُرش به انتخاب من انتخابکننده است.
برگرفته از: تازیانههای سلوک، محمدرضا شفیعیکدکنی، تهران: آگه، چاپ یازدهم: بهار ۱۳۹۰، صص ۵۵-۵۷
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر