سوم دی ماه وبلاگ بوی کاغذ هشت ساله
میشود. از سوم دیماه ۱۳۸۳ کوشیدهام که بوی کاغذ را اگر نه مرتب، اما به اقتضا،
در بزنگاهها و در لحظههای بایستهی واکنش به روز کرده باشم؛ چرا که معتقدم
روشنگر و روشنفکر واکنش نشان میدهد و هرگز ساکت نمینشیند. کوشیدهام که به وبلاگها
و وبسایتهای زنجانیها و همسایههای دور و نزدیک، از مخالف و موافق، همسو و
ناهمسو، پیوند دهم و در دسترسشان قرار دهم تا نه فقط امکان تبادل و تعامل و گفتوگو،
بلکه مجال مقایسه و نقد نیز فراهم شود. کوشیدهام به مرامنامهای که سال گذشته
تدویناش کرده بودم، وفادارتر بمانم و در حد توانم در پاسداشت و ترویجاش مثالی
عینی باشم. کوشیدهام که با نشر بیانیههای صنفی و انسانیِ کانون نویسندگان ایران
به آرمان و شعار «آزادی قلم و بیان بیهیچ حصر و استثناءِ» این یگانهترین ارگان و
ترجمان نویسندگان مستقل و حرفهای، ادای احترام و اتحاد کرده و با سانسور و سرکوب
دست به یقه شده باشم.
گمان میکنم امروز دغدغهها و
دلمشغولیهایم در بوی کاغذ بیش از گذشته در دو مؤلفهی «نقد» و «آموزش» برجسته و
بسنده شدهاند. از سال ۱۳۸۵ به این سو این دغدغهمندی در من روز به روز پررنگتر
شده و از خواسته و اراده، به نشر و تبلیغ و تداوم رسیده است. نقد را تبدیل شهود به
فهم میدانم و میشناسم؛ شهود به شعور شاید. چون فهم و تفکر هم مسری است. مثل چیزی
واگیردار کافی است که جمعی را دچار کند. آن وقت خود را به لایههای مختلف جامعه میکشاند
و همه را با خود همراه میسازد. و همین موجب هراس دستگاهها و آغاز دسیسههاست
برای عقبنشاندنها و تحدیدها. اما ابزار تکثیر هم در این بمباران رسانهای قرن،
باید در کار باشد. این ابزار هم به گمانم همان ابزار رسانهای است؛ از کتاب و
ایمیل و وبلاگ و شبکههای اجتماعی گرفته تا حتا پیامک تلفن همراه، حربههایی لازم،
تأملبرانگیز و به کار بردنیاند و صاحبان اندیشه و قلم باید از این ابزار و
امکانات در همهگیر کردن تفکر انتقادی و آموزش فراگیر، هم بهرهمند و هم سودآور
باشند.
از زیستن با دو دغدغهی مهم خود یعنی
«نقد» و «آموزش»، دو اولویت اساسی را هم پیش چشم دارم: یکی تقویت تفکر انتقادی و
اعتراضی و دیگری تقویت روحیهی آموختن و آموزاندن. در راستای این اولویتها هم بیش
از گذشته به کارکرد و مفیدیت ادبیات -به ویژه ادبیات و زبان فارسی– نظر و اعتقادی
محکمتر یافتهام.
کارکرد و سودمندی ادبیات را نیز در دو
حوزهی فردی و اجتماعی میبینم؛ در حوزهی فردی، ادبیات را ابزاری برای پرورش
احساسات و شور انسانی و نوعی تزکیهی نفس میشناسم؛ همان که گلشیری بزرگ از آن به
«نماز داستان» تعبیر میکرد، یا باز همو ادبیات را نوعی مذهب برای کسانی میدانست
که نمیخواهند مذهب دیگری داشته باشند. در حوزهی اجتماعی هم کارکرد و پراتیک
ادبیات را نقد قدرت و سنت میدانم. نقد قدرت و سنت، همان وظیفه، عملکرد و معنای
واقعی واژگان «روشنگر و روشنفکر» است که روز به روز باید مصداقهای بیشتری از
اطرافیان خود برای این معنا بیابیم و بپرورانیم، بسازیم و بیفزاییم. وگرنه پسپسکی
رفتهایم و در بهترین حالت درجا زدهایم!
بوی کاغذ را در وبلاگها و وبسایتهای
خود پیوند دهید. نشانی مستقل بوی کاغذ را به دیگران هم اطلاع دهید و در صورت پیوند
به نشانیهای مسدودشدهی قبلی، نشانی و خوراک بوی کاغذ را اصلاح بفرمایید:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر