انسانسالاری
مصطفا رحیمی
دکتر مصطفی رحیمی |
در دوران بسیار دور، در فلان قبیله، کسی که از نظر جسمی از همه قویتر بوده چند نفر را دور خود جمع کرده و ارادهی خود را به قبیله تحمیل کرده است. سالها و سالها چنین بوده تا که بلفضولی گفته است قدرت جسمی منشأ هیچ حقی نیست. آنوقت، رئیس قبیله ادعا کرده است که قدرت خود را از جانب خدای قبیله دارد. و اگر بلفضول ادعا کرده که چه لازم است حتماً قبیله رئیس داشته باشد جواب شنیده است که اگر رئیس قبیله نباشد افراد قبیله همدیگر را پارهپاره میکنند. و تا بلفضول خواسته است بگوید از راههای دیگر هم میشود کاری کرد که کسی به کسی زور نگوید، سزای فضولی خود را دیده است.
سالها و سالها گذشته تا این که باز هم بلفضولان پیدا شدهاند و اینبار دربارهی قدرت و حتا وجود خدای قبیله بحث کردهاند. رئیس قبیله که زیر پای خود را خالی دیده گفته است که خود افراد قبیله، به رضا و رغبت، او را به ریاست قبیله انتخاب کردهاند. نوچه پهلوانهای قدیم که دیگر بزرگان و اشراف نامیده میشدهاند خود را وارد ماجرا کردهاند که از این نمد کلاه ما کو؟ رئیس قبیله که شمارهی ایشان را قابل توجه دیده و متوجه شده است که آنها در هم پنهانی برای خود ثروت و قدرت دست و پا کردهاند، برای اینکه در برابر فضولان «موضع محکمی» داشته باشد، بزرگان را به سِمَت مشیر و مشاور خود برگزیده و باز مدتها درهای دنیا به این پاشنه چرخیده است.
و باز فضولانی دیگر سر برداشتهاند که اگر واقعاً شمایان برگزیدهی مردمانید باید این ادعا را به بوتهی آزمایش بگذارید. به راستی برویم از مردم بپرسیم که چه کسی را برای حکومت شایسته میدانند.
آنگاه چیزی که تا آن روز سابقه نداشت روی داد: عدهای از مردم سر برداشتند که: راست است باید عقیدهی ما را هم بپرسید. و این آغاز دوران تازهای شد. قرار بر این شد که نظر مردم پرسیده شود. اما از آنجا که همیشه باید در برابر حرف حساب ده مانع سر بردارد، پولداران گفتند آن کس که واقعاً وطنی دارد و برای میهن دل میسوزاند کسی است که مخارج دستگاههای حکومت را تأمین میکند، یعنی کسی است که پول دارد. گدای بیسروپا از «حق حاکمیت ملی» و «قوهی تقنینیه» و «تفکیک قوا» چه میفهمد؟ باز مدتی چرخها بر این روال چرخید.
این بار «بیسر و پایان» سر برداشتند که به راستی چه چیز ما از پولدارها کمتر است؟ به ما امکان بدهید تا از اصطلاحات قلنبهای که شما ساختهاید سر در بیاوریم و ببینیم حرف حسابتان چیست. مبازره میان دارا و نادار در دو زمینه شروع شد. ناداران گفتند هیچ منطقی حکم نمیکند که عدهای به نام اینکه بزرگزاده، یا توانگرزادهاند به رغم ما بر ما حکومت کنند. حق حکومت کردن به دستهی معینی اختصاص ندارد، متعلق به همه است. ما میخواهیم آنکس را که قانون مینویسد خودمان انتخاب کنیم، بر کارهایش نظارت کنیم و اگر تند رفت جلوش را بگیریم.
و باز گفتند چرا باید نعمت دنیا در دست عدهای معدود چنان جمع شود که ندانند با آن چه کنند و در مقابل، عدهی بسیاری به نان شب محتاج باشند. آیا بهتر نیست در این باره حساب و کتابی باشد؟ آیا جمع شدن مال دنیا در دست توانگران منشأ مفاسد بسیار نیست؟ آیا این تبعیض سرچشمهی تبعیضها و ستمها و نارواییهای بسیار نیست؟
پس برای این که مردم، «سالار» خود شوند دریافتند که باید با چند قدرت مبارزه کنند: با قدرت پول و با قدرت بوروکراسی.
دیدگاهها، (مجموعه مقاله) مصطفی رحیمی، چاپ اول: ۱۳۵۲، تهران: امیرکبیر، صص ۱۳۷-۱۳۹
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر