به یاد قصهپرداز تهران قدیم
جعفر شهری
در ۶ آذر ۱۳۷۸ جعفر شهری نویسنده و مردمشناس توانا، در ۸۶ سالگی به خاک پیوست. جعفر شهری (شهریباف) در ۱۲۹۳ در محلهی عودلاجان تهران به دنیا آمد. به گفتهی خودش از ۱۲ سالگی اشعارش را در مطبوعات آن دوران چاپ میکرد.
نخستین اثر او سفرنامهی دو جلدی «حاجی در فرنگ» بود که در سال ۱۳۴۴ منتشر شد. این نویسندهی فقید ۵۰ سال تمام بیوقفه و با بهرهبردن از زبانی طنز و گیرا، تاریخ زندگی و فرهنگ عامهی مردم تهران را در قالب ادبیات، جاودان کرد.
ٰشهریٰ از ظنرنویسان مجلهی ٰتوفیقٰ بود و حاصل پژوهش و تألیفات مستمرش را میتوان در این آثار دید: تهران قدیم (۵ جلد)، تهران در قرن سیزدهم (۶ جلد)، قند و نمک (ضربالمثلهای مردم تهران قدیم)، شکر تلخ و رمان گزنه.
آخرین اثر زندهیاد شهری، کتابی است تحت عنوان ٰکتاب پایان یا قلم سرنوشتٰ.
شهری در یک گفتوگو دربارهی کتابهایی که دربارهی تهران قدیم نوشته، میگوید: «... از همان اولین روزهایی که قلم به دست گرفتم و به فکر نوشتن این کتابها افتادم، خودم را از هر نوشته و کتاب و روزنامهای که به این موضوع مربوط میشد، بر کنار داشتم و کوشیدم از حافظهام استفاده کنم... بدون اینکه از قبل فیشی داشته باشم یا منبع و مرجعی در کنارم باشد؛ هر جا هم که اطلاعاتم کم میآمد و یا مطالبی ناگفته میماند به آن محلهها میرفتم و پس از صحبت با قدیمیها معلوماتم را تکمیل میکردم».
همچنین شهری که در دومین دورهی جایزهی ادبی گردون از او تجلیل شده از سی سال وقت گذاشتن روی تاریخچهی فرهنگیـاجتماعی تهران میگوید که مجموعاً در ۱۱ جلد (۵ جلدی و ۶ جلدی) عرضه شدهاند:
«... طولانی شدن تألیفات این کتاب مرا به خیلی از بیچارگیها هم کشاند. خانهی سه طبقهای داشتیم که آن را فروختم و خوردم و وقت کار نان در آوردن را صرف نوشتن این کتابهای ۵ جلدی و ۶ جلدی کردم». شهری در همان گفتوگو میگوید: «... وقتی موضوع تقدیر از بنده پیش آمد و در آن جمع گرامی حضور پیدا کردم، پشتم لرزید. برای این بود که بالأخره پس از سی سال یک تشکیلاتی، به یاد بنده افتاد و گفت دستت درد نکند...».
رمان ٰٰشکر تلخٰ معروفترین و بهترین کار شهری است که از لحاظ به کارگیری اصطلاحات عوام و توصیف بیپردهی تهران قدیم، غنی است. خود شهری نیز این کار را بر دیگر آثارش ترجیح میداد: «شکر تلخ را از همه بیشتر دوست دارم. شکر تلخ بچهی خلف من است».
اما شکر تلخ بعد از انقلاب اسلامی، اجازهی چاپ نگرفته است. «ماجرای این رمان ۶۰۰ صفحهای از پاییز ـ۱۳۳۶ سال قحطی دمپختکیـ در عودلاجان که از محلههای تهران قدیم است، شروع میشود و حادثهای عاشقانه را با شرح محرومیتهای تودهی مردم و فساد اداری درمیآمیزد. استفادهی بهجا و بیجا از مثلها و ترانههای عامیانه و عدم انسجام صحنههای مختلف، سبب سستی ساختمان رمان شده است... البته شهری توجهی به صناعت رماننویسی جدید ندارد، اما بر زبان و موضوع مورد مطالعهی خود احاطه دارد. به همین سبب موفق میشود سندی تاریخی دربارهی باورها و آداب و رسوم زنان ایرانی پدید آورد».
جعفری شهری همچنان که خود نیز گفته است، نتوانسته تحصیلات خود را به دلیل فقر مالی و مشکلات خانوادگی ادامه بدهد و آنچه یاد گرفته با تلاش و پیگیری خود بوده است. متأسفانه جعفر شهری با آن حافظهی نبوغآسا و آن تجربیات مستقیم و گرانقدر که حاصل عمر طولانی او بود، به دلیل فقدان اسلوب کاری و چارچوب پژوهش نتوانسته آنچنان که باید نام خود را به عنوان یک تاریخنویس یا پژوهشگر اجتماعی و یا داستانپرداز به ثبت برساند.
شهری در اواخر عمر از کمفروغی چشمانش غصه میخورد و گفته بود: «حرفهای زیادی هست که باید بنویسم، گاهی یادداشت هم برمیدارم اما به علت ضعف دید چهار سطر را در یک سطر روی هم مینویسم...».
امروز اغلب کارهای شهری در بساط دستفروشان به صورت افست و بدون اجازه فروخته میشود. شهری در مصاحبهای میگوید: «میدانم، کتابهایم را زیراکس میکنند و میفروشند. من به مسئولان گفتهام من که صاحب مال هستم و کتاب مال من است، اجازهی چاپاش را ندارم. اما خب دیگران آن را زیراکس میکنند. آقا جان اینها زندگینامهی واقعی هستند، چرا با این کتابها اینطوری برخورد میکنید».
برای آشنایی با نوع نثر جعفر شهری بخشهایی از رمان ٰشکر تلخٰ او را میخوانیم:
«... خانمباجی به این صورت که واقعاً از این ساعت خود را وقف وجود عزت کرده بود، به دستورالعمل پرداخت: اول از همه اینو بدون که تا زن مردو ذله نکنه نمیتونه از چنگش بیرون بره و راه ذله کردن مردام اینه که زندگی رو بهش تلخ بکنه و دستور این کارام غیر اینا نیست که من میگم، و اینم باید بدونی که این دستوراتو باید مو به مو اجرا بکنی؛ پیش از همه اینو بدون که تا خونهی این مرد هستی غذای شب موندهای چیزی که بتونه حقهای، زهری، قاتیش کنه نخوری و به چیزی که از بیرون پخته و ساختهشو تو خونه آورده باشه، لب نزنی که این دشمن جونته و چهارچشمی باید مواظب حرکات و سکناتش باشی و بعدشام... همینطوری که میگم رفتار بکنی، چون هیچ عیب زن بدتر از خلق تنگی و بداخلاقی اون، مردو عاصی و بیزار نمیکنه اینه که تا بتونی با بداخلاقی و غرغر و بد ادایی و سگرمه تو هم آوردن و دهن فحش و رده پیدا کردن و سر و صدا و لج و لجبازی و خودسری و پرحرفی و نقنق راه انداختن و امثال اینا روزگارشو سیاه بکنی، کار کار خودت باشه و حرف حرف خودتو و هر کاری رو باید بکنی پشت گوش بندازی و برای همه دستورا و خواستههاش سرپیچی و مخالفت داشته باشی اگرچه به ضرر خودت باشه... سرکوفت و سرزنش مردای دیگه رو به سرش بکوبی و رختخوابتو ازش سوا بکنی و خودتو ازش کنار بکشی و هرگز چشم تو چشش نندازی و هر چی بتونی کممحلی و بیاعتنایی بهش بیشتر بکنی، چون او عادت به سحرخیزی داره، تو صبحها تا لنگ ظهر تو رختخواب باشی و شب که اون باید زود بخوابه تا نصف شب بیدار بمونی و [...].
در واقع خانمباجی هم که از خیانت خبرچینی خود منفعل گردیده به جبران مافات برآمده بود از همان ساعات در صدد اقدام استخلاص عزت برآمده با مکرهای زنانهی خود به کارسازی پرداخت...».
منابع مورد استفاده:
۱ـ مجلهی گردون، شمارهی ۵۱، مهرماه ۷۴
۲ـ روزنامهی همشهری، ۷ دی ۷۸
۳ـ روزنامهی مشارکت، ۲۶ دی ۷۸
۴ـ صد سال داستاننویسی ایران، حسن میرعابدینی، نشر چشمه، ۱۳۸۰
۵ـ شکر تلخ، جعفر شهری، امیرکبیر، ۲۵۳۷ (۱۳۵۷)
منتشرشده در: هفتهنامهی مهرزنجان، شمارهی ۶۸، دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۸۲، صفحهی ۴
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر