سرمقاله‌ی شماره‌ی اول فصلنامه‌ی توقیف‌شده‌ی اشراق

آموزه‌ی شاعران اشراقی

طی ماه گذشته [آبان‌ماه ۱۳۸۴] دو شهیر بزرگی از دست رفته‌اند که جایشان بی‌گمان تا سال‌ها خالی خواهد ماند.
یکی در حوزه‌ی شعر ِ معتدل، نوگرا و به معنای واقعی ادامه‌دهنده‌ی شعر اصیل نیمایی، و دیگری در حوزه‌ی گرافیک مدرن، هنر تجسمی و هنر مفهومی (کانسپچوآل آرت) که حقیقتاً روزنامه‌نگاری ایران را نیز از حیث ریخت و ساختار گرافیکی‌اش متحول کرده‌است.
منوچهر آتشی و مرتضا ممیز دو نماد گرانقدر تفکر و هنر مدرن ایران که فن و حرفه‌ی هر یک به سهم خود در رسانش آگاهی و فرزانگی در کنار هم گام‌های استواری برداشته‌اند، به واقع مؤید گذشته‌ای دیرپا و پرجلوه‌اند که سابقه و آغازه‌هایی پرصلابت در فرهنگ ایرانی داشته‌اند: شعر، و نقاشی (که امروزه در نگاهی دیگر، به شکلی تسهیل شده و پر کاربرد، و عرضه‌ی روزمره، به هنر بصری، متن‌گرا و مفهومی‌تر یعنی «گرافیک» رسیده است) دو هنر مورد توجه در گذشته‌ی تاریخی این سرزمین بوده‌اند که به اقتضای زمان به شمایلی از جنس هنر آتشی و ممیز به زمانه‌ی ما رسانده شده‌اند.
اما با این گذشته‌ی تاریخی و این چهره‌های ماندگار ِ از دست رفته، کدامین رگ ما خواهد جنبید؟ نسل من از این گدار پر زحمت چه آموزه‌هایی به تجربه بر خواهد گرفت؟ این زمانه‌ی پر شتاب آیا از خاکس‌تر این ققنوسان ِ ـ البته دست یافتنی، ـ فرزندانی مانا و رعنا به خود خواهد دید؟
برای نسل من اما آموزه‌های بزرگانی از این جنس باید همواره از اسلوب‌های کار ایشان باشد؛ چنان که آتشی بزرگ، شاعر «اسب سفید وحشی» در گفت‌و‌گویی که پس از مرگ‌اش انتشار یافته (روزنامه‌ی ایران، ش ۳۳۲۶، جمعه ۱۱ آذر ۸۴) می‌گوید: «من اهل مطالعه‌ی وسیع هستم. کتاب فلسفه‌ی جدیدی نیست که در خانه‌ام نباشد و من نخوانده باشم. اندیشه‌های جدید بشری نیست که من نخوانده باشم و در عین حال ادبیات کلاسیکمان را هم بسیار خوب و عمیق خوانده‌ام و هرگز بین این‌ها گسست نگذاشتم، یعنی گذشته‌ی عظیم ما خوب و قابل ستایش است و من پیوندش دادم به امروز. من شالوده‌ام محکم است که می‌توانم نوگرا باشم، تنه و ریشه‌ام محکم است.»
و مرتضا ممیز، پدر گرافیک مدرن ایران، با آثار مشهوری چون چاقوهای آویزان و چاقوی کاشته در گلدان که در هنر مفهومی خلق کرده، در مصاحبه‌ای (با یونس شکرخواه) می‌گوید: «حالا احساس می‌کنم برای هر کاری باید به جامعه بیشتر فکر کنم و با زحمت و دقت بیشتر و به طور تمام عیار خود را در خدمت جامعه قرار دهم... باید از بالا به قضایا نگاه کنیم نه از پهلو. چون از پهلو ترسناک می‌شود؛ از بالا آن را مثل یک آزمایشگاه می‌بینیم. دنیا یک آزمایشگاه بزرگ است در این آزمایشگاه باید بیشتر فکر کرد، نه تماشا.»
::
هدف از اتنتشار این مجله در این مقطع از زمان، نیل به هدفی چنین والا و دیریاب است؛ زیرا، شناخت راه در وهله‌ی اول، و عادت به تنوع یعنی اُخت شدن با رنگارنگی و گوناگونی، اولین گام در رویارویی با ادبیات و ادامه‌ی آن است، سپس مهرورزی و دوست‌داشتن همنوعان، که برای لذت‌بخش شدن تحمل سنگلاخ آفرینش شعر فارسی واجب و حتمی است.
چرا که به استقبال بدگویی و نفرت رفتن، سرآغاز مرگ ِ شعر خواهد بود.
پس احترام متقابل و عشق به انسان، ناب‌ترین وظیفه و آموزه‌ی شاعران اشراقی بوده و هست.

مهدی جلیل‌خانی
۱۵ دی ۱۳۸۴

نقل از: فصلنامه‌ی اشراق، دوره‌ی جدید، شماره‌ی اول، شماره‌ی مسلسل ۱۶، پاییز ۱۳۸۴

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...