نوروزنامه
ابوعبدالله قزلباش
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن همه ناز و تنعّم که خزان میفرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد
صبح اُمّید که بُد مُعتکف پردهی غیب
گو برون آی که کار شب تار آخر شد.
حافظ
درود بر اورمزد، مهین دادار هستیبخش.
درود بر اورمزد، نخستین روز سال خورشیدی که به نام اورمزد ایزد یکتاست.
درود بر نوروز که نخستین روز است از جهان و بدو فلک آغازید گشتن.
درود بر فروردین (روح، روان): نخستین ماه سال که همچون شب قدر، فرشتگان و ارواح پاک درگذشتگان در آن برای بازدید و بازرسی، به خانههای پیشین خود بازمیگردند و فرورتی، فروهر، فردین و فرهوشی جمع جملگی هممعنی فروردین هستند.
درود بر نیاکان یکتاپرست نیکاندیش ما، که فرهنگ والا و سنن پسندیده و جشن نوروز را بنا نهادند که جهانی تازگی، زیبایی، شادابی و پاکی با خود به ارمغان میآورد.
نیاکان فرزانهی ما با آگاهی و بینش بالای خود در میان ملل باستانی همچون فنیقیان و سومریان که شمار ماه و سال را نگه میداشتند، بهترین گاهشمار را فراهم کرده بودند و جشن آغاز سالشان با آغاز بهار و زنده شدن دوبارهی طبیعت تقارن داشت.
در حالیکه سال نو میلادی در ۱۱ دی و در سوز سرمای زمستان آغاز میشود و ملل دیگر به همین گونه، از جمله چینیان در بهمن ماه، بهار خود را آغاز میکنند.
بیجهت نیست که در بسیاری کشورها جشن نوروز ایرانی را برگزار میکنند و سازمان یونسکو نیز نوروز ما را روز جهانی طبیعت نامیده است.
ایرانیان باستان، ۱۲ ماه ۳۰ روزه داشتند و ۵ روز را به نام اندرگاه یا پنجهی دزدیده (خمسهی مسترقه) به پایان سال میافزودند. چون نزدیک ۶ ساعتِ مانده نادیده گرفته میشد، جابهجایی فصول پیش میآمد. تا اینکه حکیم عمر خیام با هیأتی علمی، با تأیید جلالالدّین ملک شاه سلجوقی در قرن ششم هجری به تنظیم گاهشمار پرداخت و بهنام تقویم جلالی مشهورش ساخت. در این گاهشمار، ساعات مازاد را محاسبه کرده، کبیسه را افزود.
نیاکان دانای ما زنده شدن دوبارهی طبیعت را انگیزهی نوسازی و نوآیین کردن زندگی و برنامههای کار و شیوههای رفتاری و اخلاقی و ساختارهای اجتماعی و تولیدی قرار میدادند.
تلاش و کار بیشتر میکردند. روز از نو، روزی از نو.
با دیدارهای نوروزی، اندوهها، کینهها، رنجها را زدوده، شادی، مهر، همبستگی را جایگزین میکردند. برای شاد بازگشتن روحهای مهمان به مینو، آیینهای نیکو نهادند که از سود آنها زندگان برخوردار میگردند.
یک ماه مانده به نوروز، بانوان زیباپسند ایران، خانهتکانی و گردگیری را آغاز کرده، اسباب و ابزارهای کهنه و فرسوده را دور میریختند. رخت نو بر تن کرده، گندم و دانههای دیگر را سبز مینمودند و در نوروز و نو شدن سال، هفت سینی به نام هفت امشاسپند: (بیمرگان مقدس، فرشتگان مقرّب اورمزد): اردیبهشت، خرداد، امرداد، شهریور، مهر، بهمن و اسفند، پر از میوه و شیرینی میچیدند.
با گذشت روزگاران، هفت سینی بدل به هفتسین «سبزی، سمنو، سنجد، سکه، سرکه، سماق، سیر» شده است. خوشبختانه این آداب و سنتهای زیبا را ما نیز باشکوه تمام برگزار میکنیم و همچنان جاودانه خواهند ماند.
ما میدانیم عدد هفت از روزگاران باستان، عددی مقدّس بوده و شکّ نیست از آنجا مانده که در روایات مذهبی ما آمده خدا جهان را در شش روز آفرید و روز هفتم (آدینه) استراحت کرد.
البتّه بدانیم که آتشافروزی شب چهارشنبهسوری آیینی نوتر است و ما در گذشتههای دور آتشگاهها و آتشکدههای همیشه فروزان (نمادهای تجلی نور اورمزد) داشتهایم و در جشن ده (۱۰ بهمن) آتشافروزی میکردند. شاید با متروک شدن آن، آتشافروزی شب چهارشنبهسوری معمول میشود. یک مفهوم این آتشافروزی این است که در آستانهی سال نو به راهنمایی و پیشباز ارواح بپردازند.
در کشور ژاپن نیز مشابه این رسم معمول است و آنان در شب مورد نظر با فانوسهای روشن، در کنار دریا به پیشباز ارواح درگذشتگان خود میروند.
چه بهجاست شهرداریها نیز این خانهی بزرگ، شهرهایمان، را خانهتکانی کرده، جویها، جدولها، کانالها، کوچهها، برزنها و میدانها را از زبالهها و آلایشها پاک و زدوده کنند.
چه خوب است که خانهی بزرگتر، میهن اهوراییمان، را از پلشتیها بزدایند. و چه بایستهتر است که مسؤولان و مدیران و زمامداران کشورمان در سیستم کار و مدیریت و سیاستگزاری و برنامهریزیها و انجام تعّهدات، بازبینی کرده، خانهتکانی اصولی و سنجیده در وزارتخانهها و زیرمجموعههای آنها بنمایند.
شاید بتوان آب رفته را به جوی بازگرداند و جبران گذشته کرد که کشور و ملّت ما برای رسیدن به کاروان تیزتک تمدّْن جهانی نیازمند آن هستند.
برای پایانِ خوش سخن، ضمن عرض شادباش جشن شادیبخش نوروز، به همهی هممیهنان به ویژه فرهیختگان و فرهنگیان گرانمایه، سالی خوش و پربرکت همراه با تندرستی، بهروزی، برکت، امنیت و صلح آرزو داریم.
شعری به همین مناسبت از زندهیاد مهدی اخوان ثالث (م. امید) میآوریم:
عید آمد و ما خانهی خود را نتکاندیم
گردی نستردیم و غباری نفشاندیم
دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز
از بیدلی او را ز در خانه براندیم
هر جا گذری غلغلهی شادی و شور است
ما آتش اندوه به آبی ننشاندیم
آفاق پر از پیک و پیام است ولی ما
پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم
احباب کهن را نه یکی نامه بدادیم
و اصحاب جوان را نه یکی بوسه ستاندیم
صد قافله رفتند و به مقصد برسیدند
ما این خرک لنگ ز جویی نجهاندیم
بس دور در و بام پریدند و تو دیدی
خواندند به آوازت و ما هیچ نخواندیم
مانندهی افسونزدگان ره به حقیقت
بستیم و جز افسانهی بیهوده نخواندیم
من دانم و غمگین دلتای خسته کبوتر
سالی سپری گشت و تو را ما نپراندیم
از نُه خم گردون بگذشتند حریفان
مسکین من و دل در خم این زاویه ماندیم
طوفان بتکانَد مگر امید که صد بار
عید آمد و ما خانهی خود را نتکاندیم.
فرازهایی از سخنان استاد میرجلالالدّین کزّازی دربارهی نوروز، چهارشنبهسوری و سیزدهبهدر
نوروز، درفش فرهنگی ایرانیان
نوروز
ما ایرانیان همواره ستایندگان پرشور و نستوه روشنایی و خورشید بودهایم. بهواقع ما از این رو نوروز را گرامی میداریم که در این زمان به بارهی بره (برج حمل) در میآید که همراه است با ترازمندی بهاری که روز و شب برابر و همتراز و یکسان میشوند. این رخدادی است بسیار خجسته چون از آن پس روز و روشنی، فزونی و چیرگی میگیرد.
استاد دربارهی ننهسرما و بابانوروز چنین میگوید:
در این سامانه، مردی یا نرینگی نماد و نشانهی رازآلود نیروهای کارآ و اثرگذار است و برای همین است که خورشید، نرینه (مرد) شمرده میشود. زنی یا مادینگی هم نشانهی راز و ارائهی نیروهایی است که اثرستان و کارپذیرند و از اینجاست که زمین، مادینه (زن) پنداشته میشود. ننهسرما نمادی است که ریشه در این سامانهی باورشناختی دارد.
از سویی سرما و دیگر سو ننه (مادینه) است. ننهسرما دیری چشم به راه شوی خود، بابانوروز میماند. بابانوروز در شب فرجامین سال که خورشید دیگر بار پرتوان خواهد شد به دیدار او میآید و از فرداروز نه دیگر نشانهای از ننهسرما میبینیم و نه نشانهای از آن روزگار سرد که زمستان است. این افسانه در غرب در کالبد بابانوئل نمایان میگردد که با جامهای سرخ و ریش سفید بلند میآید. همانگونه که بابانوروز با جامهی سرخ میآید. حاجیفیروز نیز با جامهی سرخ میآید. این رنگ سرخ، انار سرخ و هندوانهی سرخ شب چله و آتش سرخ شب چهارشنبهسوری، همگی نماد روشنایی خورشید هستند که مورد ستایش ایرانیان باستان بوده است. آتشکدههایِ همیشهفروزان نیز نمادی از نور و گرمای خورشید بودهاند.
چهارشنبهسوری
از دید سرشت و ساختار میتوان بر آن بود که این رسم بازمانده از جشن و آیینی بسیار کهن است. ما در این جشن به نماد آتش برمیخوریم که در بسیاری از جشنها و آیینهای ایرانی کارکرد دارد که برجستهترین آنها جشن سده (جشن پیدایی آتش) است که دهم بهمن برگزار میشد. پنجاه شب و پنجاه روز مانده به نوروز. آتش، گویای گرما و روشنی است و از این رو فرخنده و پسندیده است. از اینرو، از روی آتش چهارشنبهسوری پریده، میگوییم «سرخی تو از من، زردی من از تو». سوری، جز به معنی شادی، معنی سرخی نیز دارد همچون گل سوری. اما اینکه چرا در شب چهارشنبهسوری، آتشافروزی میکردند، یکی هم از آن روی بود که چهارشنبه را روزی ناخجسته و بدشگون میشناختند و از این راه با برگزاری سور و شادی، نشانهی بدی آن را میزدودند.
سیزدهبهدر
در گذشتهها برخی روزها را خجسته و برخی را بدشگون و شوم میشناختند.
هفت و دوازده خوشیُمن بودهاند. برای اینکه خجستگی روز ۱۲ فروردین که میگذرد، بدشگونی از پی آن نیاید، روز سیزده را بهدر کرده، به دشت و باغ میزدند و با طبیعت انس و دوستی، تازه میکردند. از این روی کسانی باور کردهاند که سیزده شوم و بدشگون است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر