پرتوی از اشراق سهروردی
سعیده رجاییپور
قرن ششم هجری بود. از سویی فلسفهی اسلامی را ابنسینا به اوج رسانیده بود و همچون شمعی بر صدر علما میدرخشید. ابنسینا راه استدلال را برای درک حق برگزیده بود و دلیل و برهان را بهترین راه برای اثبات حق و نیل به عالم بالا میدانست. از سوی دیگر کسانی همچون غزالی با ترک درس و مدرسه و استدلال و دلیل و برهان، به درک شهودی از حق معتقد شده بودند و آفتاب حق را دلیل آفتاب میدانستند. این عده سرانجام با ظهور ابنعربی به راه عرفان رفتند و راه خویش را از زاهدان جدا کردند. در برزخی میان غروب ابنسینا و طلوع ابنعربی، شیخشهابالدین سهروردی پا به عالم هستی گذاشت...
شیخ شهابالدین یحیی سهروردی بین سالهای 545 تا 549 هجری در سهرورد (قرهقوش) قیدار زنجان متولد شد. خانوادهی او به علم و دین شهره بودند. دورهی کودکی و نوجوانی را در زادگاه خود به آموختن مقدمات و حفظ قرآن کریم گذراند. به زیرکی و تیزهوشی و قدرت حافظه زبانزد خاص و عام شد. در مراغه به محضر مجدالدین گیلی رسید و با امام فخر رازی به کسب علم متداول پرداخت.
سپس سهروردی به اصفهان نزد ظاهرالدین قاری رفت و به تحصیل منطق و فلسفه همت گماشت. علاقهی فراوانی به جدل و مناظره پیدا کرد. نزد صوفیان راه یافت و با سیر و سلوک و آداب تصوف مأنوس شد. در حکمت هند، ایران، اسلام و یونان متبحر گردید. به «المؤید فیالملکوت» ملقب شد و آوازهاش در حوزههای علمی پیچید. سهروردی پس از پایان تحصیلات رسمی، به سفر کردن در داخل ایران پرداخت و از بسیاری از مشایخ تصوف دیدن کرد و بسیار مجذوب آنان شد. در واقع در همین دوره بود که به راه تصوف افتاد و دورههای درازی را به اعتکاف و عبادت و تأمل گذراند. سفرهای وی رفته رفته گستردهتر شد و به آناتولی و شامات نیز رسید و به شهر دیار بکر ترکیه سفر کرد و مورد عنایت و احترام عمادالدین قره ارسلان(امیر خربوط) قرار گرفت. کتاب الواحالعمادیه خود را به او هدیه کرد. در این سفر مناظر شام«سوریه» او را بسیار مجذوب خود نمود.
در یکی سفرها از دمشق به حلب رفت و در آنجا با «ملکظاهر» پسر «صلاحالدین ایوبی» (سردار معروف مسلمانان در جنگهای صلیبی) ملاقات کرد. ملک ظاهر که محبت شدیدی نسبت به صوفیان و دانشمندان داشت، مجذوب این حکیم جوان شد و از وی خواست که در دربار وی در حلب ماندگار شود. سهروردی که عشق شدیدی نسبت به مناظر آن دیار داشت، شادمانه پیشنهاد ملکظاهر را پذیرفت و در دربار او ماند. عطش دانشآموزی او را به گردش و کوشش و رسیدن به خدمت دانشمندان وامیداشت. با همهی شهرتی که در سنین جوانی داشت به ظاهر خود نمیپرداخت از تظاهر بیزار بود، جامههای کهنه و شوخگن میپوشید و گاهی به جامهی صوفیان و درویشان درمیآمد.
وی در ثبت مکتوبات خویش تلاش میکرد و نظریات اشراقیاش را بر مردم روزگار عرضه مینمود. سهروردی از فلسفهی نور میگفت، زرتشت و کیخسرو را بزرگ میشمرد. بر معتقدات ایران باستان صحه میگذاشت. اینگونه بیپروا سخن گفتن از جانب سهروردی باعث شد تا بهانهی مناسبی به دست روحانی نمایان کجاندیش و متحجر حلب بیفتد. سخن گفتنهای بیپرده و بیاحتیاط بودن وی در بیان معتقدات باطنی در برابر همگان و زیرکی و هوشمندی فراوان وی سبب آن میشد که با هر کس بحث کند، بر وی پیروز شود و نیز استادی وی در فلسفه و تصوف، از عواملی بود که دشمنان فراوانی برای سهروردی فراهم آورد. فضل و فضیلت، دانش فراوان و آزادگی و شهرت او بلای جانش شد و حسادت و عداوت علمای قشری را برانگیخت به مدلول: «الناس اعداٌ ما جهلوا» زبان به بدگویی گشودند و او را به اظهارنظرهای ضددینی متهم کردند. وارستگی و بیاعتنایی سهروردی جوان، آتش کینه و حسد عالم نمایان را مشتعلتر ساخت. نزد ملکظاهر آمدند و از او خواستند که سهروردی را از حلب بیرون کند. ملکظاهر این درخواست را عملاً نپذیرفت.
کار مخالفت بالا گرفت و علمای ظاهرساز به تحریک اوباش و اراذل حلب پرداختند و نامهای به صلاحالدین ایوبی نوشتند تا پسرش را به تنبیه و اخراج سهروردی مجبور سازد. صلاحالدین که سخت سرگرم جنگ با صلیبیان بود و وقت و فرصت تحقیق و تفحص در این گونه مسائل را نداشت از فرزندش خواست که این سر و صداها را خاموش کند. ملکظاهر دستور داد مجلس مناظرهای ترتیب دادند و علما و سهروردی را در آن مجلس گردآوردند. شیخ اشراق به منتقدان پاسخ گفت متانت و احاطهی علمی سهروردی خشم و دشمنی علمای کممایه حاضر را بیش از پیش برانگیخت. گفتند: سهروردی در جواب به آرای فلسفی و صوفیانه استدلال میکند و شرع و فلسفه را درهم میآمیزد. باید به سؤال ما پاسخ شرعی بدهد. شیخ به زبان شرع پاسخ گفت تا راه بهانهجویی را برآنان ببندد.
جوابهای محکم و مستند سهروردی کار را به لجاجت و مجادله مخالفان کشاند و داد و فریاد عوامفریبان برخاست. یکی از آنان گفت: تو در یکی از آثار خود نوشتهای: «خداوند میتواند پیامبری دیگر، بیافریند». این سخن باطل و محال است. شیخ با آرامش همیشگی که شیوه و شگرد او بود گفت: آفرینش مخصوص ذاتالهی است و هیچ قدرتی بر وی محال نیست.
دلایل قوی و منطقی سهروردی در دل سنگ و گوشهای به عمد بسته و اذهان منجمد مخالفان تأثیر نکرد. با نگاههای خشمآلود و هو و جنجال به زندقه و الحاد حکیمی مسلمان رأی دادند و این بار اعدام او را خواستار شدند. جایی که رگهای گردن به حجت قوی شود و عقل و منطق جای خود را به کینه و ستیز دهد و عوامالناس به قضاوت بنشینند، چارهای جز سکوت نمیماند. ملکظاهر مصلحت را در آن دید که سهروردی را در خانهای زندانی کند تا این هیاهوی بیاساس فرو نشیند.
در کیفیت شهادت سهروردی نظرات مختلف است. جمعی برآنند که او را گرسنه و تشنه در قید و بند نگاه داشتند تا جان به جان آفرین تسلیم کرد. در هر حال گروهی جاهل، علیه عالمی بزرگ قیام کردند و جهان حکمت را از وجود حکیمی توانا و بلنداندیش محروم ساختند و شهیدی برشمار شهدای فضل و فضیلت افزودند.
ای کاش جهل و نفاق از میان برخیزد و علم و منطق برسرنوشت آدمیان حاکم شود تا چنین اعمالی تکرار نشود و شاهد شهادت علم و فضلیت نباشیم و نباشند و به سوگ روزگار مردانی چون شیخ شهید ننشینیم و ننشینند.
حکیم سهروردی در 38 سالگی به شهادت رسید و در حلب سوریه به سال 587 در مکانی که عمداً مشهور به «بوابالساری وردی= سهروردی» است به خاک سپرده شد. اگر سن او از 38 به 83 میرسید همچنان به تفکر و تألیف میپرداخت، امروز آثار گرانقدر بیشتری از وی شاهد بودیم و افسوس که از چنان نعمتی بیبهرهایم. کاتبی فهیم و دردمند بر لوح قبر او به عربی نوشته است: «صاحب این گور مرواریدی پنهان بود که خدا او را از عز و شرف تراشیده و صیقل داده بود. روزگار قدر و قیمتش ندانست و خداوند او را به صدفش بازگرداند».
فلسفهی اشراق
سهروردی را رهبر افلاطونیان جهان اسلام لقب دادهاند. او خود فلسفهاش را حکمت اشراق نامیده بود که به معنای درخشندگی و برآمدن آفتاب است و اقوام لاتین آن را aurora conurgens نام نهادهاند. اما این تفکر فلسفهی خاص افلاطونی نیست و در آن آرای افلاطون و ارسطو و نوافلاطونیان و زرتشت و هرمس و اسطورهی تحوت و آرای نخستین صوفیان مسلمان درهم آمیخته است.
مکتب سهروردی هم فلسفه هست و هم نیست. فلسفه است از این جهت که به عقل اعتقاد دارد، اما عقل را تنها مرجع شناخت نمیداند. عرفان است از این نظر که کشف و شهود و اشراق را شریفترین و بلند مرتبهترین مرحلهی شناخت میشناسد. او به سختی بر ابنسینا میتازد و از کلیات و مثل افلاطون دفاع میکند. بر وجودشناسی ابنسینا ایراد میگیرد که چرا اظهار داشته که در هر شیء موجود، وجود امری حقیقی است و ماهیت امری اعتباری و برای تحقق محتاج وجود است. در حالی که طبق حکمت اشراق، ماهیت امری حقیقی است و وجود امری اعتباری.
بنابر نظر سهروردی واقعیتهای مختلف، چیزی غیر از نور نیستند که از لحاظ شدت و ضعف با یکدیگر تفاوت دارند. واقعیت نیازمند به تعریف نیست؛ چرا که قاعدهی آن است که پیوسته امر غیرواضح را با امری روشن و واضح تعریف کنند. در حالی که پیداست که هیچ چیز از نور، آشکارتر و روشنتر نیست و بنابراین، آن را با هیچ چیز دیگری نمیتوان تعریف کرد. حقیقت این است که همه چیزها به وسیلهی نور آشکار میشود و به همین دلیل، بایستی به وسیله آن تعریف شود.
نور محض که سهروردی آن را «نورالانوار» نامیده است، حقیقت الهی است که روشنی آن به علت شدت نورانیت و فیض، کورکننده است. نور اعلی منبع هر وجود است؛ چراکه جهان در همهی درجات واقعیت خود، چیزی جز درجات مختلف نور و ظلمت نیست. سهروردی در اینباره چنین میگوید: «ذات نخستین نور مطلق یعنی خدا، پیوسته نورافشانی (اشراق) میکند و از همین راه متجلی میشود و همهی چیزها را به وجود میآورد و با اشعهی خود به آنها حیات میبخشد و هر چیز در این جهان منشعب از نور ذات او است. و هر زیبایی و هر کمال، موهبتی از رحمت اوست، و رستگاری عبارت از وصول کامل به این روشنی است».
سهروردی برای تدوین فلسفهی خویش منابع متعددی داشت که با گردآوری آنها و تنظیم شگفتانگیز ایشان در کنار هم فلسفهی نوین خود را پایهگذاری کرد.
آثار سهروردی
شهرزوری شاگرد شیخ شهید در نزهةالارواح تعداد آثار او را 49 و خاورشناس آلمانی پرفسور ریتر 93 کتاب و رساله نوشتهاند. آثار سهروردی را میتوان به چهار بخش تقسیم کرد:
کتابهای صرفاً فلسفی وی که به زبان عربی است. تلویحات، المقاومات و مطارحات و معروفترین کتاب فلسفی وی، حکمت الاشراق، از این جملهاند.
رسالههای عرفانی وی که به زبان پارسی و برخی به عربی است. از این جمله عقل سرخ، آواز پر جبرئیل، صفیر سیمرغ و لغت موران به پارسی و هیاکل النور و کلمةالتصوف به عربی است.
ترجمهها و شروحی که او بر کتب پیشینیان، قرآن و احادیث نوشته است. مانند ترجمهی فارسی رسالهالطیر ابنسینا و شرحی بر اشارات و تنبیهات ابنسینا و تفاسیری بر چند سورهی قرآن کریم.
دعاها و مناجاتنامههایی که به زبان عربی است و آنها را الواردات و التقدیسات نامیده است.
او فردوسی ثانی بود و اگر فردوسی زبان ادب پارسی را حیات جاودان بخشید، سهروردی حکمت ایرانی را زنده کرد. حکمتی که از یکسو از سرچشمهی زلال معنویت فرهنگ ایران باستان سیراب میشود و از سوی دیگر از معرفت قرآنی بهره میبرد. سهروردی آشکارا خود را زندهکنندهی حکمت ایران باستان میداند. با ظهور رودکی به ویژه فردوسی در سدهی چهارم، یعنی عصر زرین فرهنگ ایرانی اسلامی، نخست ایرانیان دو گوهر گمگشتهی خود را بازیافتند: گوهر زبان و ادب پارسی و گوهر تاریخ. فردوسی با سرودن شاهنامه هم زبان پارسی را زنده کرد و هم تاریخ ایران را. غیر از گوهر زبان و ادب و گوهر تاریخ مردم ایران یک گوهر گمشدهی دیگر نیز داشتند که جستوجوی آن نه فقط بایسته مینمود که ضرورت داشت و آن گوهر گم شده و فراموش شده، حکمت ایرانی بود. فلسفهی اصیل ایرانی همانا حکمت عرفانی اشراقی مبتنی بر وحدت است و چنان بود که نخستین گامها به سوی حکمت ایرانی اشراقی اسیر بزرگترین فیلسوف عقلگرا، ابنسینا برداشته شد. این قدر مسلم است که کاری را که ابنسینا آغاز کرد با سهروردی به کمال رسید و صورتی بایسته و نهایی یافت. آهنگ بازیابی و احیای حکمت اشراقی ایرانی از سوی ابنسینا، آن هم در عصر طلایی فرهنگ ایران این حقیقت را مسلم میسازد که به رغم نظر برخی از محققان عرفان و اشراق، نه محصول دورههای انحطاط و بحران است، نه اندیشهای واپسگرا و ایستاست که اگر نیک تأمل کنیم مکتبی است پویا و حرکتآفرین، انسانپرور و انسانساز. جلوههایی از این پوپایی را در افلاطون و حکمت او که بر آمده از حکمت ایرانی است و نیز در سهروردی شهید و حکمت او توانیم دید و جلوهای از آن را در ناآرامیها و بیقراریهای مولوی و حافظ و اندیشه و هنر آنان شاهد توانیم بود. هیچ خردمندی و هیچ صاحب بصیرتی جهانبینی عرفانی اشراقی را نفی نکرده است.
منابع:
1. سهروردی و مکتب اشراق، مهدی امینرضوی، برگردان: مجدالدین کیوانی، نشر مرکز
2. نور در حکمت سهروردی، سیما نوربخش، نشر شهید سعید محبی.
3. روابط حکمت اشراق و فلسفه ایران باستان، هانری کربن، ترجمه ع. روحبخشیان، انتشارات اساطیر.
4. سه حکیم مسلمان، سیدحسین نصیر، ترجمه احمد آرام، انتشارات کتابهای جیبی.
5. دائرهالمعارف فارسی، غلامحسین مصاحب، جلد اول.
6. عنوان مقاله: شیخ اشراق و شعر او، دکتر قاسم انصاری، همایش بزرگداشت شیخشهابالدین سهروردی حوزهی هنری استان قزوین در تاریخ 8 مرداد 84.
7. عنوان مقاله: تأملی بر سیر حکمت از فردوسی تا سهروردی، دکتر اصغر دادبه، تهران امروز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر