منی که به سانسور اندیشه و گفتار خود تن میدهم، منی که به بهانهی ترس، از یک طرف، و قدرت قاهر از طرف دیگر در امور شهر و کشور خود دخالت نمیکنم، رأی نمیدهم، انتخاب نمیکنم و انتخاب نمیشوم، تجاوز را میبینم و دم نمیزنم، منی که باید بروم و در برابر میزی بنشینم و حساب عقیدهی خود را و ایمان خود را، حساب دوستیهای خود را و دشمنیهای خود را، حساب دیروز و امروز و فردای خود را به بیگانهی سمجی که نمایندهی قدرت قاهر روز است پس بدهم، اهانت ببینم و زیر ورقهی اهانت را بهدست خود امضا کنم، من شاید آزادی را بفهمم، ولی جرأت آزادی ندارم. نقصی، علتی در شخصیت انسانی من است که اگر بر آن آگاهم، هرچه زودتر باید به جبران آن برخیزم؛ وگرنه شایستهی نام انسان نیستم.
5 دی 1349
من اما فکر میکنم تقصیر هیچ منی نیست تفصیر از ماست که حرکت گروهی را نمیشناسیم.عشقی به آزادی نداریم والا ایران امروز باید به اعتصاب نشسته باشد.
پاسخحذفاین ما حتی از اندازهءدانشگاه علوم پایه زنجان و دانشگاه ایران فراتر ست و نمی خواهد.نه که بترسد .نمی خواهد.اگر گفتید چرا؟