درست دو هفتهی پیش، قائلهی عروسیمان هم به خوشی ختم شد و جای بسیارانی خالی بود. سپاس از پدر و مادر و برادرم و همهی دوستان و اقوامام که بیش از همیشه شرمسار محبتشانم و ناتوان از جبران ایثار و نثارشان.
ماهعسل هم کیش بودیم. سر محبوب جانم سلامت! که قبراق و پرشورتر از همیشه عیش سفر را دوچندان کرد. دَدَر بود و پاساژگردی و کنسرت احسان خواجهامیری و پارک دلفینها و خلاصه خیلی ناپرهیزیهای دیگر!
چندیست که از کتاب و مجله هم دور افتادهام. کامپیوترم ویروسی شده و بعد از اسبابکشی هنوز کارتنپیچ است و بهش دست نزدهام. دهتا کارتن موز از کتابهام توی کمد است و تا تهیه و تکمیل کتابخانهای بزرگتر، دستنخورده باقیاند.
"تمرین مدارا"ی محمد مختاری را تا نیمه رسانده بودم که لابهلای اثاثیهام پنهان بود. دوباره بیروناش کشیدهام و پی گرفتهام. مختاری نویسندهای عمیق و زاویهکاو، با افکاری قوامیافته و نوجوست. به شدت مرا متأثر کرده و به هیجانم آورده. همهی کلمهها و جملههای صیقلخورده و پاک، و موضوعات پیچیده و اساسی در مقالات این کتاب از دغدغههای همیشگی من بودهاند که اینروزها نیز بیشتر با آن دستوپنجه نرم میکنم. در این میان گلستان سعدی به ویرایش هوشنگ گلشیری را میخوانم. نمیدانم چرا در نظرم این هر دو، یعنی: محمدمصلح و هوشنگ، از حیث چهره و چنته اینقدر شبیه هماند؟ و البته شباهتی تکرارناشده که هر یک به زمانهی خود یکهتاز و بزرگقلهی ادبیات و فرهنگ بودهاند. و البته هوشنگ قلهی استقامت و خروش علیه خودکامگان و حکومتیان نیز بود و مثل مصلح، مادح امثال اتابک سعد، نه!
در سفر کیش برگهی احضاریهی پروندهام را به در خانهی پدریام تحویل داده بودند. در این برگه که روز دوم مرداد ابلاغ شده، آمده: «در تاریخ 23/05/1389 ساعت 10:00در محل شعبه حاضر شوید. علت حضور به شرح ذیل است. در خصوص پرونده مطروحه شما در این شعبه در وقت مقرر فوق جهت رسیدگی در این دادگاه حاضر شوید.»
برای رؤیت آخرین وضعیت پروندهی من این بستهی پی.دی.اف را دانلود کنید. که از اینجا برگرفته شده.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر