چهارشنبه 28 بهمنماه از مدیریت گروه ادبیات عصرکتاب و همکاری با ادارهی کل کتابخانههای عمومی استان زنجان استعفا دادم. نوشتم که به دلیل مشغله... اما حقیقتاً از در و دیوار شعارزده و صندلیهای بیآبرو متنفرم. قبلاً از انجمن ادبی اشراق زنجان استعفا داده بودم و اکنون هم از «عصرکتاب» استعفا دادهام.
عصرکتاب از سال 83 پیریزی شد و بهرغم همهی کمبودها، سنگاندازیها و نقزدنها، کارنامهی نسبتاً خوبی در معرفی ادبیات و فرهنگ، و به ویژه ادبیات زنجان داشت. امیدوارم که پس از این موفقتر هم عمل کند. اما هر چه کردیم علیه خودمان به کار رفت و به نظرم دیگر همکاری با هیچ مدیری در این دولت و ساختار شایسته نیست؛ اگرچه مدتها بود که پس از انتخابات با هیچ مدیر و نمایندهی دولتی همکاری نکرده بودم اما پس از پاداش بازداشت و اکنون تشکیل پرونده برای من که تنها دغدغهی اصلیام ادبیات است، دلسردتر و دلزدهتر از همیشه، از همهی ساختارهای دولتی و حکومتی بیزارتر شدهام.
عصر همان روز هم از شمارهی 30009699 برایم پیامکی آمد که: «پروندهی شما به 1 انقلاب زنجان ارجاع شد». که احتمالاً منظورش شعبهی یک دادگاه انقلاب زنجان بوده. در دلم به اینهمه نظم و سرعت آفرین گفتم. خواستم در جواب آن پیامک بنویسم: کاش با این سرعت و مکانیزم به دیگر ساختارهای بیمار اداریتان رسیدگی میکردید، که چندشم شد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر