خیلی وقت بود که دیگر نه نمایشگاهی میرفتم و نه انجمنی و نه
حتا شب شعری. بعد از ۸۸ به عمد نمیروم. با دیگران هم کاری ندارم. خودم هنوز هم
نمیروم. قهر و انزوا هم نیست، لج است؛ لج است و مقابله.
بنابراین خبر و گزارش و یا حتا تکنگاری هم نمینوشتم برای
منتشر کردن. تا اینکه بیست و هفتم شهریور همزمان با روز شعر و ادب ـکه باید به
نام نیما یوشیج باشد نه محمدحسین شهریارـ، و بازگشایی ششمین نمایشگاه کتاب زنجان در محل
دائمی نمایشگاههای بینالمللی کاسپین، یوسف جان علیخانی پیامک داد که آمده و با
آموت غرفهای دارد در انتهای سالن سه.
راستی که مرا از حاشیه درآورد و بالأخره بعد از مدتها
کشاند به جمعی. جمعی که فقط حضور فیزیکی دارد و شیر بییال و دم هم نیست. جمعی که دست
و دهانبسته فقط حضور بینقش فیزیکی دارد و خوشخیالانه فکر میکند که حضوری یافته
بیبدیل در ذهن و زبان دولتیان؛ در حالی که فقط به هیزم این نمایشِ حضور و بازیِ ادبیات
و هنر دولتی و مذهبی تبدیل شده، در یک کارناوال مسخرهی ریایی.
یوسف اما فارغ از این بازیها چند سالی است که مستقیماً
وارد حوزهی نشر ادبیات و بهویژه رمان ایرانی شده است. انگیزهی اصلی و اولیهاش
را از راهاندازی نشر آموت، انتشار کتابهای عبدالرحمن عمادی در حوزهی ایرانشناسی
معرفی میکند و از این اوضاع نشر که با گرانی کاغذ و تحریم و نایابی آن ضربهای
مؤثر و کاری بر مخاطبان، بر نویسندگان نوپا و لاجرم بر رونق کتابخوانی و صنعت نشر
وارد میکند، نگران است. میگفت که بعد از نامهی اعتراضی به بهمن دُری معاون سابق وزیر ارشاد و اعتراض به تدوین منشور اخلاقی ناشران، میدان را بر او تنگ
گرفتهاند و دیگر از نشر آموت خرید نمیکنند.
یوسف علیخانی داستاننویس اهل میلکِ قزوین را آخرین بار
اسفندماه ۸۷ در سلسله نشستهای انجمن ادبی اشراق زنجان برای سخنرانی دربارهی
داستان بومی دعوت کرده بودیم. مهمان زنجان شد و معرف گوشهگوشهی آن. کلی فیلم و
عکس و صدا گرفت. من یکی که زنجانیام خود را مدیون این شناساندناش میدانم.
علیخانی گفتوگویی گرفت از ذبیحاله شاهمحمدی دربارهی فرهنگ اصطلاحات عامیانهی
مردم زنجان که نیمصفحهای چشمگیر هم در روزنامهی جامجم به خود اختصاص داد.
یوسف آن سالها در جامجم بود و برای «همشهری» ویژهی امارات متحدهی عربی
دربارهی ایرانشناسی و گردشگری مطلب مینوشت و گزارش میساخت. حالا از همهی آن
کارها کنار کشیده و تماموقت به نشر و کتاب میپردازد. به کتاب اولیها توجه ویژهای
دارد و در نشر هم مثل داستاننویسی و روزنامهنگاری و ایرانشناسی به خودآفرینی و
خودبسندگی، به ویژه بودن و یگانه ماندن نظر دارد.
علیخانی از نمایشگاه کتاب اردبیل راضیتر بود و فروشاش را
در نمایشگاه زنجان کم و این نمایشگاه را در زنجان بیرونق میدید. گمان میکنم زمان خوبی برای برگزاری
نمایشگاه نبود. دم مهرماه و آخر شهریور من یکی که مشغول همه چیز هستم الّا کتاب!
شبی را با کریم بیگدلی عزیز و خانم میرمعزّی نازنین ـکه
اصالتاً قزوینی استـ، شام در منزل ما مهمان بودند و از هر دری سخنی رفت. موهبتی
است دوست ناشر داشتن که خود اتفاقاً آفرینندهی ادبی است. قرار شد کتابهای میرتقیفاضلی داستاننویس زنجانی را که چند سالی است با وعدهی انتشار، فایل حروفچینشدهی
کتابهایش را با مجوز و دستخط خودش در اختیار دارم، به او برسانم تا با بررسی و
مطالعهی آنها اگر مناسب چاپ دانست، بیکم و کاست منتشر کند.
از نویسندگان زنجانی اگر کتابی بیابم برای نشر به دست او
خواهم رساند. این تنها کاری است که فعلاً ازم ساخته است برای معرفی و کمک به نشر
ادبیات زنجانیها.
قدر و فرصت باید دانست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر