سرمقاله‌ی شماره‌ی پنجم و ششم فصلنامه‌ی توقیف‌شده‌ی اشراق

به پاس یکسالگی اشراق
نقشی بر آب می‌زنم از گریه حالیا
تا کی شود قرین حقیقت، مجاز من!
حافظ

۱. نه که بگویم آرد‌ها را بیخته‌ایم و الک‌ها را آویخته‌ایم. نه. که این خود همزاد غرور است و هماورد و مانع پیشرفت. تازه آغاز کرده‌ایم ما، و تولد و یکسالگی اشراق هم حکم شروع راه رفتن دارد بعد از تاتی‌تاتی برای کودک!
شکسته نفسی هم نیست. اگر بگویید کمال‌گرایی و فرهیخته‌گی و حرفه‌ای‌گری را بدین شیوه نشانه گرفته‌ایم، حق دارید: اوهوم، می‌پذیرم. همچنان که اگر بپذیرم این دورخیز را، لاجرم ضعف و نقص‌های گذشته را هم باید با اندکی تساهل و تسامح پذیرفت. چرا که آن‌چه دستکار انسانی است، همواره با کاستی‌هایی اگر چه ناچیز و اندک همراه بوده و گریزی هم انگار از این ناکاملیِ جبلّی، نبوده هیچ وقت.

فصلنامه‌ی فرهنگی‌ـ ادبی اشراق، این تنها و اولین نشریه‌ی ادبی استان زنجان، که تولدش در دوره‌ی جدید، با انتشار شماره‌های پنجم و ششم آن مقارن شده، یکسالگی‌اش را جشن می‌گیرد و در این مدت خود را مدیون دلسوزی‌ها و نقد و نظرهای رفقای پرشمار اشراقی و مهربان می‌داند:
هادی وحیدی، حامد صمدی، علیرضا بازرگان و علیرضا فرهومند، یار صائب اشراق ماندند و در کنار کریم بیگدلی عزیز، ایثارش را در مقام دبیر انجمن ادبی اشراق و مدیر اجرایی فصلنامه که از جان و مال‌اش مایه گذاشت و همچنان هزینه می‌کند، قوت قلب دادند و سرسلامتی؛ سرشان خوش!
از علیرضا ملیحی دوست وبلاگ‌نویسمان که همواره در تبدیل و ارسال مجله از طریق پست الکترونیکی به ایرانیان پرشمار سراسر جهان همراهیمان می‌کند، و خواهر مهربان و خوش‌سلیقه‌اش لیدا ملیحی که در این مدت حوصله و هنر گرافیک و صفحه‌آرایی‌اش را به پای اشراق گذاشته، ممنونیم.
از نسرین اصانلو و مهین ساعتی که در حروفچینی و تدارک این فصلنامه، سختی‌ها را بر خود هموار کردند و به هر نحو سعی در مشارکت در این حرکت جمعی داشتند، متشکریم؛ از همه‌ی آن‌هایی که دست دوستی دادند و در این مدت شناساگر اشراق بودند هم. کسانی که نامی ازشان نیامد اما اشراق خود را مرهون تلاش‌های این جمع متحد و عاشق می‌داند و بی‌گمان آن‌چه منتشر گردیده نیز، نشان‌دهنده‌ی عمق و پشتوانه‌ی تلاش‌های جمعی و عصاره‌ی خرد انجمنی است که ما را به این مرتبه رسانده.
این تحول در آستانه‌ی آغاز سال نو شمسی و نوروز ایرانی، مبارک و فرخنده است. به انجمن ادبی اشراق برای این پایداری و پرکاری تبریک باید گفت. چرا که تولدی دو چندان و دوباره را پشت سر می‌گذارد. نوروز باستانیتان پیروز!

۲. پنج‌شنبه سوم اسفندماه آغاز سومین سال تولد وبلاگ شخصی من یعنی «بوی کاغذ» بود. البته بوی کاغذ پیشین‌ام که به حرص و حسادت برخی، سانسور شد. باکی نیست. توی این یکی وبلاگ جدید می‌نویسم و نمی‌خواهم بگویم آتش این اتفاق از گور کدام شقی ِ سانسورچی برآمده است.
اما این اتفاق از آن رو در این سخن اول که به هر حال عمومی‌تر باید باشد، طرح می‌شود که این وبلاگ به کار تشکیلاتی به وسیله‌ی جمع‌آوری لینکِ سایت زنجانی‌ها و بومی‌نویسان بلاگر و حمایت از نهادهای پرکار ادبی و فرهنگی با هر گرایش سیاسی، مذهبی و فرهنگی‌ای، برخاسته و از شکلی شخصی فاصله گرفته بود.
پس این سخن اول باید از این رویداد که «بوی کاغذ» به آدرس جدید تغییر یافته، به اطلاع‌رسانی می‌پرداخت چرا که اغلب دوستان و دوروبری‌ها در این محمل جمع‌اند و قابل دسترسی.
از همه‌ی کسانی که در فیل‌تر شدن بوی کاغذ پیشین با نوشته‌هایشان در وبلاگستان ابراز همدردی و اعتراض کردند سپاس دارم و امیدوارم که همگان به این حد از ظرفیت و تحمل برسیم تا صدای مخالفان را بشنویم و ادبیاتِ ناهمساز با ادبیات دولتی را بیراه و مخرب نپنداریم.
با تغییر مدیریت اداره‌ی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان زنجان از محمد اجلی که شعر و داستان فارسی را به سخره می‌گرفت، به رضا دینی که دانش‌آموخته‌ی فلسفه و حکمت است، همه‌ی ما امیدواریم که مساعدت این اداره‌ی کل دوباره احیا شود تا پررونق‌تر به رشد و پویایی نشریات، وبلاگ‌نویسی و صد البته ادبیات دست یازیم. اگر چه هیچ‌گاه بالندگی ِ ادبیات، معطل کمک هیچ مسؤولی نمانده است.
حالا که به این‌جا رسیده‌ام بگویم: پاییز گذشته هم گروه عصر کتاب، که به همت مدیریت امور کتابخانه‌های استان زنجان و دوست دلسوز محمدربیع احمدخانی به نقد کتاب و فرهنگ می‌پردازد، سه سالگی‌اش را آغازید و همچنان با نشاط و پرطراوت به نقد و بررسی علوم انسانی روز و کتاب‌های تازه منتشر شده در حوزه‌ی ادبیات، تاریخ، علوم سیاسی و روابط بین‌الملل، فلسفه و کلیات می‌پردازد. اگرچه دیری‌ست دیگر کتاب‌های جدید و جدی در دولت دکتر محمود احمدی‌نژاد در این حوزه‌ها منتشر نشده و اکنون چند صباحی است که عصر کتاب به نقد و معرفی ِ کتاب‌های منتشر شده در سال‌های گذشته می‌پردازد.
سردبیر

منتشر شده در: فصلنامه‌ی اشراق، دوره‌ی جدید، شماره‌های پنجم و ششم، شماره‌ی پیاپی ۲۰، پاییز و زمستان ۱۳۸۵

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...