یادداشتی در یادکرد و بزرگداشت بابک خرمدین

اشاره: این یادداشت در سال‌های اوایل دهه‌ی هشتاد و سال‌های انتشار هفته‌نامه‌ی مهرزنجان به دفتر نشریه ارسال شده بود. سال‌هایی که گویا سریال «گیوم‌تل» هم از صدا و سیما در حال پخش بود. پس از اسباب‌کشی و انحلال دفتر هفته‌نامه یافتم‌اش. نمی‌دانم چرا منتشر نشده بود. اما برای احترام به نویسنده‌ی یادداشت، در این‌جا منتشرش می‌کنم. تا هم جبران مافات باشد و هم یادکردی از بابک خرم‌دین. بدیهی است که باید منابع مهم و معتبری پیرامون این موضوع، مطالعه و مورد استناد واقع شوند؛ از جمله و مهم‌تر از همه  ٰدو قرن سکوتٰ عبدالحسین زرین‌کوب.

بابک خرمدین
جلال غفاری

ای اسب سفید من
بال و پر من
گام بردار تا از قلعه‌ی بابک بگذریم
با روزگار سیاه در افیتم
از ساحل دریاچه فریاد برآوریم
و احوال بابک را جویا شویم
باز دست در دست طوفان نهیم
به‌سان دریا به هم بپیوندیم
و از این رهگذر
کار را به انجام بریم.

ترجمه از: آغ آتیم، هوشنگ جعفری


آیا غرض‌ورزی‌ها و جهالت‌ها اجازه خواهند داد تا چهره‌ی این دلیرمرد آذری سر از زیر خروار‌ها خاکس‌تر آغشته به تهمت، دشمنی، عدم شناخت و برداشت‌های نادرست برآورد و بگوید که هدفم سربلندی ایران عزیز بوده است در مقابل اعراب ناسیونالیست آن دوره که ما را جز عجم (به معنای گنگ) چیز دیگری نمی‌دانسته‌اند. بله تا زمانی که منابع تاریخی ما او را فرزندی نامشروع از مادری یک‌چشم بدانند و سریال‌هایی در قالب «گیوم‌تل» بر سر سفره‌ی ما حاضر باشد، دیگر مجالی برای بابک نخواهد ماند تا حقیقت تاریخی این واقعه‌ی سیاسی، اجتماعی تاریخ کشور ما به‌طور صحیح و درست موشکافی شده و آن‌چه هست در اختیار اذهان عمومی قرار گیرد نه آن‌که باید!
آیا معنای قیام بابک چیزی جز هویت‌خواهی و عدالت بود؟ یا حتماً در مظان عده‌ای ظلم عباسی بر عدالت خرّمی ترجیح دارد! البته این به معنای تأثیر همه‌جانبه‌ی نهضت خرمیان نیست؛ اما چرا ما نباید اجازه دهیم تا ابعاد مختلف این جنبش شکافته گردد تا این ابهام‌گونگی حساسیت این موضوع را چند برابر نکند.
بابک یک ایرانی، یک ترک آذربایجانی، فرزند دلاور این وطن بود. اگر عقیده‌ی خاصی هم داشته می‌توان از طریق روش‌های مناسب به رد یا تأئید آن‌ها پرداخت اما دیگر جامعه نمی‌پذیرد که بدون ارائه‌ی یک کار تحقیقی و پژوهشی بی‌طرفانه به منکوب نمودن یک اندیشه و یک واقعه‌ی تاریخی بپردازند.
بابک هست، چون اندیشه‌ی عدالت‌خواهی او هست. بابک هست، چون قلعه‌ی بابک سر بر فراز آسمان می‌ساید. آیا نه این است که قیام بابک منافع اقتصادی و جایگاه قدرت‌طلبی آن‌ها یعنی عباسیان را به خطر می‌انداخت؟ هیچ‌جا شنیده نشده است که قیام بابک بر علیه اسلام بباشد. بلکه این قیام در مقابل ظلم و ستم عباسیان بوده است. بابک عقیده‌ی خود را با زور شمشیر به کسی تحمیل نکرد. بلکه این قدرت سازماندهی او بود که موفق شد تشکیلاتی با ساختار بسیار محکم بنا گذارد که طبیعتاً محور این همایش نیز چیزی جز عدالت‌خواهی و احترام به قومیت‌ها و هویت‌های مختلف در برابر تحکم عباسیان عرب نبوده است.
پشت ‌پرده ماندن زندگی این دلیرمرد هر روز بر ابهام و مه‌آلود ماندن زندگی او می‌افزاید و عده‌ای نیز چشم بر جنبه‌های مثبت این نهضت مردمی بسته و با تمام توان در صدد انکارش هستند و این‌طور عقاید جز در قالب مسائل سیاسی در ظرف دیگری نمی‌گنجد. بیایید به‌دور از هر گونه شائبه‌ی سیاسی و مذهبی و... به روشن شدن این واقعه بپردازیم تا شاید روزی هم هنگام صرف شام، سریال بابک را به تماشا بنشینیم. هر یاغی بد نیست و چه بسا یاغیانی بوده‌اند که ما الان از آن‌ها به‌عنوان رهبران ماندگار یاد می‌کنیم.
بابک در یکی از روستاهای آذربایجان متولد شد. و با زندگی در کوهستان‌های سرد و سخت آن دیار با قامتی قوی و استوار قدم به سن نوجوانی و جوانی گذاشت و کم کم با ذکاوتی که داشت این مسئله را به‌خوبی درک کرد که عوامل اجرایی عباسیان به‌دور از قواعد اسلامی مشغول چپاول ثروت این منطقه‌ی حاصل‌خیز هستند. سپس تفکر تشکیل هسته‌ی مقاومت در زمان خلافت هارون شکل گرفت و قیام علیه حکومت عباسیان آغاز شد و بابک در مدت ۲۳ سال بار‌ها و بار‌ها با اتکاءِ به مشروعیت و مقبولیت مردمی توانست سپاهیان خلیفه‌ی عباسی را شکست دهد و قلعه‌ای بنا نهد که نماد مقاومت خرمیان در مقابل اعراب بود. افشین سردار ایرانی با مأموریت از جانب خلیفه، در صدد نزدیکی به بابک پیش آمد اما بابک به رسالت‌اش ایمان داشت و زد و بندهای سیاسی او را از راه اصلی‌اش گمراه نکرد. بابک با خیانت عده‌ای سست‌عنصر گرفتار آمد و زمانی که دست‌ها و پا‌هایش قطع شد خون سرخ‌اش را بر صورت‌اش مالید تا چهره‌ی خون‌ رفته و زردگون‌اش موجب شادی دشمن نگردد.
هزاران آفرین بر غیرت این دلاور آذری!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...