تیغ «سانسور اخلاقی» بر گردن ادبیات ایران
فرج سرکوهی، روزنامهنگار؛ بیبیسی فارسی
روز چهارشنبه مدیر ادارهی کتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اعلام کرد که دستور اخیر این وزارتخانه برای حذف برخی عبارتها و کلمهها از کتاب شیرین و خسرو نظامی، به نسخهی منتخب آن برای «گروه سنی کودک و نوجوان» معطوف و هدف «تلطیف» متن بوده است.
اما حذف و حتی تغییر برخی کلمات، بیتها و بخشها از کتابهای کلاسیک فارسی به نسخهی «شیرین و خسرو» برای کودکان و نوجوانان محدود نبوده و چون رویهای ثابت در سی سال گذشته بارها و در متون اصلی، دیوان اشعار و کلیات آثار تکرار شده است.
خسرو و شیرین نظامی که از درخشانترین نمونههای داستانسرایی کلاسیک در زبان فارسی است، حدود ۸۰۰ سال پیش خلق، دهها بار نسخهنویسی و بیش از دهها بار با تیراژ بالا منتشر شده و اغلب ایرانیان با آن آشنا هستند.
سانسور اثری چنین باارزش و سانسور دیگر آثار کلاسیک فارسی نه فقط از دست گشادهی وزارت ارشاد در تحریف اسناد تاریخی، فرهنگی و ملی خبر میدهد، که نموداری تکاندهنده از سیاست سانسور شعر و داستان را نیز به گویایی ترسیم میکند.
تیغ سانسور اخلاقی بر گردن شعر و داستان
در سی سال گذشته شعر، داستان و نوع متعالی نقد ابی، کلاسیک و معاصر، نه فقط چون دیگر گونههای کتاب با سانسور سیاسی، فکری، مذهبی، فلسفی و نظری، که به علاوه با سانسور اخلاقی نیز رو به رو بودهاند.
سانسور اخلاقی شعر و داستان، از داستان کوتاه و بلند گرفته تا رمان و از داستان کلاسیک گرفته تا معاصر، از جمله عواملی است که در افت کیفی شعر و ادبیات داستانی ایران در دو دههی اخیر و در کاهش غمانگیز تیراژ کتاب نقشی مهم دارد.
معیارها و حد و سقف سانسور کتاب در ایران در سی سال گذشته یکسان نبوده و به عوامل گوناگونی، از سیاست روز و جناح در قدرت گرفته تا سلیقه و دانش بررسان کتاب، بستگی دارد؛ با این همه نمای کلی، عمومی و ثابت گرایش بررسی کتاب از حساسیت روزافزون و افزایش سانسور در ادبیات خلاقه، و به ویژه داستان، حکایت میکند.
سانسور اخلاقی و مرگ داستان
زبان همهی ژانرهای کتاب، جز ادبیات خلاقه و برخی خاطرات بر مفاهیم کلی و انتزاعی و زبان داستان و شعر بر تصویر و جزئیات بنا میشوند.
بافت، پیرنگ (طرح)، زبان، لحن و جوهر هر داستانی بر انسانها، که در اثر به شخصیتهای داستان بدل میشوند، و بر زندگی و برخورد آدمها در بافت رخدادهها و ارتباطات انسانی، که در داستان به پیرنگ، واقعیت و موقعیت داستانی ترجمه میشوند، شکل میگیرد.
انسانها در زندگی واقعی چند بعدی، پیچیده و تو در تو و شخصیتهای یک داستان موفق نیز شخصیتهایی پیچیده، چند بعدی و تو در تو هستند.
هیچ داستانی بدون خلق شخصیتهای زنده و چند بعدی، بدون خلق موقعیتهای داستانی چند بعدی، بدون خلق زبان و لحن متناسب با آدمهای داستان و بدون تصویر خلاقانه و داستانیشدهی واقعیتهای زندگی در جلب خواننده موفق نمیشود و به اثری باارزشهای کیفی ارتقاء نمییابد.
عشق، مشروع یا آزاد، روابط عاطفی و جنسی از ابعاد مهم آدمی و از مؤلفههای اصلی زندگی و موقعیت انسانی است. سانسور اخلاقی در جمهوری اسلامی آدمهای داستانها را از این ابعاد محروم میکند.
نمای کلی و ثابت گرایش بررسی کتاب، از حساسیت روزافزون و افزایش سانسور در ادبیات خلاقه، و به ویژه داستان، حکایت میکند
سانسور اخلاقی حضور آدمیان چند بعدی در داستان را در اغلب موارد تحمل نمیکند و با تک بعدی کردن آدمهای داستان آنان را به کلیشههای تک بعدی و تصنعی تقلیل میدهد.
سانسور اخلاقی تصویر هنری عشق و عشقبازی، هماغوشی و همآمیزی عاطفهها و پیکرها، کردارهایی چون بوسه، نوازش و همبستری و رابطهی جنسی و عاطفی را برنمیتابد و واژهها، عبارتها، توصیفها و اعمالی را که بدین مؤلفههای شخصیت آدمی میپردازند، حذف یا تغییر میدهد.
سانسور اخلاقی به قهرمانان داستان اجازه نمیدهد تا چون بسیاری از آدمها در زندگی واقعی مشروب بنوشند، نظربازی کنند، در واقعیت و رؤیا با مرد یا زن مطلوب خود عشقبازی کنند.
آدمها در زندگی واقعی با زبان و لحنهای متفاوت و متناسب با شخصیت خود سخن میگویند و از یکدیگر متمایز میشوند؛ اما سانسور اخلاقی همهی آدمهای داستانها را وادار میکند تا با زبان و لحن ادب تصنعی و کلیشهای سخن بگویند.
با حذف این ابعاد و یکسانسازی زبان و لحن آدمهای داستان، تمایزها و فردیت آنان خدشهدار و آدمهای داستان به تیپهای عمومی و کلیشههای تصنعی، به پرهیب بیرنگ و بیشباهت آدمهای واقعی بدل میشوند.
سانسور نظری، سیاسی و دینی بخشهایی از آثار و برخی مفاهیم و اطلاعات کتاب را نابود کرده و به جامعیت و یکدستی اثر ضربه میزنند اما سانسور اخلاقی به داستان ضربه نمیزند، آن را نابود میکند.
موضوع اصلی داستان نه مفاهیم کلی و انتزاعی، که انسانهای جزئی در موقعیتهای جزئی است و سانسور اخلاقی با حذف یا تغییر یکی از مهمترین ابعاد آدمی موضوع داستان را منتفی میکند.
داستان گاه با مهارت در تکنیک، سانسورهای سیاسی، دینی و فکری را دور میزند و گاه بر آنها غالب میشود اما در برابر سد سانسور اخلاقی در میماند.
تفاوت تأثیر سانسور اخلاقی با تأثیر دیگر انواع سانسور در عرصهی داستان از دلایلی است که سانسور سیاسی و نظری به دوران پهلوی دوم مانع از ارتقاء ادبیات داستانی ایران نشد اما سانسور اخلاقی جمهوری اسلامی ادبیات داستانی معاصر را در دو دههی اخیر به تقریب نابود کرد.
نویسندگانی که ذهنیت آنان در فضای سانسور اخلاقی شکل میگیرد آثار خود را با خودسانسوری در نطفه خفه میکنند و این نیز از دلایلی است که نسلهایی که در سه دههی اخیر به داستاننویسی روی آوردند هنوز آثار چندان قابل مقایسهای با آثار نویسندگان دهههای چهل و پنجاه خلق نکردهاند.
سانسور در ادبیات کلاسیک
در سی و اندی سال گذشته برخی از مهمترین آثار ادبیات کلاسیک ایران چون دیوان سوزنی سمرقندی، رباعیات خیام، کلیات سعدی، مجموعهی آثار عبید زاکانی، ایرج میرزا، عارف و عشقی با سانسور منتشر شدهاند.
هزلیات سعدی و سوزنی سمرقتدی ممنوع الچاپاند و برخی بیتها در کلیات سعدی حذف یا «اصلاح» شدهاند، برخی رباعیهای خیام و برخی بیتها در مثنوی مولوی، بخش عمدهی طنزهای زیبای عبید زاکانی و برخی از زیباترین شعرهای ایرج میرزا، عارف و عشقی از مجموعه آثار آنان حذف شدهاند.
سانسور اخلاقی به آثار داستانی ادبیات عامه چون سمک عیار، حسین کرد شبستری و امیر ارسلان نیز رحم نکرده و روایت مثله شدهای از این قصهها را به نسلهای جوان معرفی کرده است.
حذف و سانسور اخلاقی حتی دامن لغتنامهها را نیز گرفته و برخی واژهها از «لغتنامهی دهخدا» و «فرهنگ معین» حذف شدهاند.
سانسور ادبیات معاصر ایران و جهان
دست سانسور اخلاقی به آثاری که پیش از اعمال این نوع سانسور منتشر شدهاند، نمیرسد و به همین دلیل بخش اصلی ادبیات معاصر ایران ممنوعالچاپ است.
سانسور اخلاقی «بوف کور»، «سگ ولگرد» و بسیاری از آثار صادق هدایت، تمامی آثار صادق چوبک، برخی از بهترین داستانهای ابراهیم گلستان، برخی داستانهای بلند و کوتاه بهرام صادقی، اغلب آثار درخشان غلامحسین ساعدی، رمان «همسایهها» اثر احمد محمود، «شازده احتجاب» و بسیاری از آثار هوشنگ گلشیری را ممنوع کرده و این فهرست بدان معناست که تمامی یا بخش اصلی سرمایهی داستاننویسی معاصر ایران ممنوع الچاپ است.
دست سانسور اخلاقی در ترجمهی فارسی ادبیات جهان گشادهتر است. بسیاری از آثار مهم ادبی جهان در ایران ممنوع الچاپاند و اغلب آثاری که در سه دههی اخیر در ژانر داستان ترجمه و منتشر شدهاند، داغ تیغ سانسور را بر پیکر خود دارند.
در این داستانها برخی بخشها، پاراگرافها و شخصیتها به کلی حذف میشوند و بررسان و برخی مترجمان و ناشران با همکاری هم پاراگرافهایی را به برخی کتابها اضافه میکنند. در این همکاری در موردی مثلاً زن و مردی را که رابطهی آنان به دلایلی حذف شدنی نبود، به عقد ازدواج یکدیگر درآوردند.
کامپیوتر در خدمت سانسور
در سالهای اخیر واژهها و عبارتهای ممنوع را در حافظهی نرمافزاری کامپیوتری ضبط کرده و نسخهی اصلی کتاب را به این نرمافزار میدهند.
نرم افزار واژهها و عبارتهای ممنوعه را، بدون فهم معنا و کارکرد این واژهها در جمله و در متن، مشخص و گاه جایگزینی برای آنان پیشنهاد میکند.
چندی پیش به مترجم کتاب «سفینه زندگی» اثر هرمان هسه پیشنهاد شد که در پاراگرافی که یکی از قهرمانان داستان در باره زیانهای شراب سخن میگوید، واژهی «شراب» را با «قهوه» جایگزین کند.
کتب مذهبی و سانسور اخلاقی
اگر زن شوهرداری در یک داستان به مردی دیگر دل ببندد و او را به هماغوشی دعوت کند، ادارهی ممیزی وزارت ارشاد به سرعت دست به کار میشود و با حذف این بخش، زن گمراه را اصلاح میکند. در داستان یوسف و زلیخا در قرآن و در کتاب درخشانی چون «قصص قرآن»، زلیخا، زنی شوهردار، به یوسف دل بسته و او را به عشقبازی میخواند.
اگر قهرمان داستانی همجنسگرا باشد، تیع سانسور رأی به حذف میدهد. این در حالی است که در قرآن، دربارهی قوم لوط سخن گفته شده است.
در رسالههای عملیهی مراجع تقلید دربارهی جزئیات و انواع سکس صحبت شده است.
این نمونهها نشان میدهند که با معیارهای کنونی سانسور اخلاقی وزارت ارشاد حتی کتب مذهبی نیز باید به حذف بخشهایی محکوم شوند.
طنزی تخیلی که جامهی واقعیت پوشید
در مقابل در ورودی وزارت کشاورزی به دوران شاه، مجسمهی فلزی مرد و زنی روستایی به هنگام کار در مزرعه نصب شده بود. زن به سنت همهی زنان روستایی چادر بر سر نداشت و پای او، که در خاک و گل مزرعه فرو رفته بود، از زانو تا مچ برهنه بود.
پس از انقلاب هر دو مجسمه را به موزهی هنرهای معاصر منتقل کردند و با فلزی سیاه، زانوی برهنهی زن را پوشاندند.
سالها پیش ایرج میرزا حکایت پوشاندن چهرهی مجسمهای را در طنزی تخیلی روایت کرده بود اما حتی ایرج میرزا نیز با آن طبع روان سعدیوار و آن تخیل غنی شگفتانگیز گمان نمیبرد که سانسور اخلاقی طنز مبالغهآمیز او را به واقعیت عینی بدل کند:
بر سر در کاروانسرایی
تصویر زنی به گچ بریدند
ارباب عمائم این خبر را
از مخبر صادقی شنیدند
گفتند که واشریعتا خلق
روی زن بینقاب دیدند
آسیمه سر از درون مسجد
تا سر در آن سرا دویدند
ایمان و امان به سرعت برق
میرفت که مؤمنین رسیدند
این آب آورد و آن یکی خاک
یک پیچه ز گل بر او بریدند
ناموس به باد رفتهای را
با یک دو سه مشت گل خریدند
چون شرع نبی از این خطر جست
رفتند و به خانه آرمیدند
غفلت شده بود و خلق وحشی
چون شیر درنده میجهیدند
بیپیچه زن گشادهرو را
پاچین عفاف میدریدند
لبهای قشنگ و خوشگلش را
مانند نبات میمکیدند
بالجمله تمام مردم شهر
در بحر گناه میتپیدند
درهای بهشت بسته میشد
مردم همه میجهنمیدند...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر