بُرشی از کتاب همان چیزی که اتفاق می‌افتد

پاییز

مردی پیدا کرده دو تا برگ. آمده خانه، برگ‌ها به دست، رو به پدر و مادر که: من درختم
و پدر و مادر که: پس برو تو حیاط، ریشه ندی تو اتاق، فرشه می‌شه خراب
و مرد که: یه چیزی گفتم من. درخت که نیستم من. و انداخت زمین برگ‌هاش را
اما پدر و مادر: نِگا، پاییز شده‌ها!

برگرفته از:
«همان‌چیزی که اتفاق می‌افتد و آنچه آدمی می‌تواند ببیند»
شعر آمریکایی قرن بیستم، نوشته‌ی راسل ادسون 1935 م
انتخاب و ترجمه‌ی پژمان طهرانیان، نشر مانِ کتاب، ۱۳۸۹

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...