نقد بینقاب مردی که خاکستری بود
![]() |
آغاز
سال ۸۹ دو کتاب در نقد و بررسی شعرهای حسین منزوی منتشر شد: ٰنام او عشق است آیا میشناسیدش؟ ٰ سالار عبدی، (ابتکار دانش، ۳۰۲ ص) و سیب نقرهای ماه، روحالله کاظمی (مروارید، ۲۵۹ ص)
دو مجموعهی شعر از حسین منزوی نیز در سال گذشته بازچاپ شدند: ٰهمچنان از عشقٰ (به کوشش محمد فتحی، آفرینش) و ٰتیغ و ترمه و تغزلٰ (به کوشش محمد فتحی، آفرینش)
این دو مجموعه در نوبتهای پیشین، به ترتیب در سالهای ۸۴ و ۸۵، با دستبرد عجیب و پرانتقادی، زیر عنوان «مصحح، نمونهخوان و شارح» توسط نشر آفرینش به بازار نشر عرضه شده بودند که اینبار گویا در اقدامی اگر نه قانعکننده ناشر برای گریز از انتقادات، نام خود را به عنوان کوشنده جایگزین نام مهدی خطیبی کرده است.
نویسندهی این سطور با انتقاد از آن دستبرد به آثار منزوی همواره در وبلاگ شخصی خود مجالی به نشر دیدگاههای موافق و مخالف در این باب فراهم آورد اگرچه نقدهای صریح خود را هیچگاه منتشر نساخت چرا که معتقد بود این روند غیرپسندیده به زودی پایان خواهد یافت و آثار غزلسرای تثبیت شدهی روزگاران، بدون کم و کاست یا پانوشت و مقدمه و ضمیمه و چه و چه منتشر خواهد شد.
روشن است که وقتی شاعر یا نویسندهای جایگاهاش در ادبیات تثبیت شده است، باید شعر یا نثر او را همانگونه که بوده نگه داریم. ویراستاری، یا هر نامی زیر این عنوان، یک عمل توافقی میان شاعر، نویسنده یا مترجم، با ویراستار است که در غیاب خالق نمیتوان در اثر او دست برد. [۱]
دو مجموعهی شعر از حسین منزوی را که در سال ۸۹ بازچاپ شدهاند، تاکنون ندیدهام و نمیدانم که مدیر محترم نشر آفرینش چه کوششی در آثار منزوی به خرج دادهاند. بنابراین بحث در این مورد را به زمانی وامیگذارم که به هر دو کتاب یادشده دسترسی یابم.
روحالله کاظمی متولد ۱۳۵۵ و دانشآموختهی رشتهی زبان و ادبیات فارسی است. وی دورهی کارشناسی خود را در دانشگاه تهران و کارشناسی ارشد را در دانشگاه بینالمللی امام خمینی قزوین گذرانده است. [۲] کتاب «سیب نقرهای ماه» در واقع پایاننامهی دورهی کارشناسی ارشد اوست که در سال ۱۳۸۶ به راهنمایی رضا سمیعزاده و مشاورهی محمدحسین محمدی، از آن دفاع کرده است. [۳] «سیب نقرهای ماه» اولین کتاب روحالله کاظمی است.
۱- نقد سانسور
کاظمی در مقدمهی «سیب نقرهای ماه» در بیان روند پر پیچ و خم و توانفرسای دریافت مجوز انتشار کتاب خود مینویسد: «اوایل بهمنماه [۱۳۸۷] نیز برای اخذ مجوز انتشار به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ارائه شد. قریب به پنج ماه بعد در ۲۳ خردادماه ۸۸ یعنی یک روز پس از دهمین دورهی انتخابات ریاست جمهوری، مشروط به حذف نزدیک به ده صفحه از بخش ٰعاشقانهها در شعر دیروز و امروزٰ و نزدیک به بیست صفحه از بخش ٰبازتاب نگرش عاشقانهی منزوی در غزلٰ که چار و ناچار در به هم ریختن انسجام سخن و ارائهی مستندات لازم مؤثر خواهد بود، اجازهی چاپ این اثر به انتشارات ٰمرواریدٰ داده شد.» (ص ۱۰)
کاظمی با تکرار و یادآوری این سانسور بیمنطق بر کتاب خود، در پانوشت صفحات ۶۷ و ۶۹ در واقع بدون ملاحظات رایج به بیاعتبار کردن دستگاه حذف و سانسورِ اندیشه و کتاب میپردازد. این بیان از سوی نویسندهای که برای اولین بار است کتابی منتشر میکند، ستودنی و یادآور روحیهی منتقدانه و نشانگر موضع مخالف او در برابر پارهپاره کردن فرهنگ و ادبیات فارسی در دورهی حاضر است.
او همچنین در صفحهی ۲۴۲ با رو کردن دست سانسورچیان و تقبیح ضمنی عملکرد آنان، تصریح میکند: «... انتشارات زمان در چاپ ٰاز کهربا و کافورٰ بر سانسور برخی غزلها اصرار داشته که به قول منزوی، سرانجام نیز موفق به جلب موافقت شاعر شده است.»
۲- دفاع بیدلیل
تیغ و ترمه و تغزل، آفرینش، ۱۳۸۵ |
به راستی اگر فقط به یک مجموعه از این به اصطلاح ٰتصحیح و نمونهخوانی و شرحٰها (مثلاً ٰٰتیغ و ترمه و تغزلٰ، آفرینش، ۱۳۸۵) توجه شود، خواهیم دید که آثار منزوی به مراتب بدتر و مغلوطتر از پیش چاپ و منتشرشده و فقط در این میان، بینظمی و سردرگمی نصیب خوانندگان شعر شاعر مظلوم شده است.
راهیابی کلماتی اشتباه همچون: «مینوازد ۱۲، سوای ۲۵، بار فتن ۳۵، خوش راز ۸۷، دشمنان ۱۰۱، دگر ۱۱۷، میشکفد ۱۳۱، غرا ۱۶۹» و جاافتادگی پانوشتهای ۱۵۳ و ۱۶۰ و نیز کلمهی ٰایٰ در سطر آخر ۱۱۲، فقط نمونههایی از این آشفتگیهای غیرقابل دفاعاند.
۳- نقد در معنای پرسشگری
نقد در یک تعریف عمومی، به معنای پرسشگری از وضعیتهاست. اصولاً نقد، برای گفتن محسنات اثر نوشته نمیشود. در هیچکجای دنیا نیز نویسنده از اینکه مورد انتقاد جدی قرار گیرد، خیلی خوشاش نمیآید و لذت هم نمیبرد. اما بدیهی است که لذت بردن نویسنده یا هواداراناش هدف نقد نیست؛ از طرفی همیشه به معنای منفی ایراد گرفتن و ناسرهنمایی هم نمیتواند باشد.
خلاصه اینکه نقد هرچه صمیمانهتر و خیرخواهانهتر باشد، پیامدها و تأثیرات چندان مطلوبی نیز در پی نخواهد داشت و به زبان دیگر، خاصیت اصلی و بُرندگی لازم را در خود به همراه ندارد.
از این روست که نگارنده، معتقد است که منتقد بیش و پیش از همه، باید توان به چالش کشیدن اندیشه را در اثر منتقدانهی خود تقویت کند و به این نوع از بحث نظری و جدل تئوریک وفادار بماند، تا از این طریق فرهنگ انتقاد، اصلاح، مسؤولیتپذیری، خویشکاری و تهذیب را بسط و نهادینه سازد.
به قول دکتر جلیل دوستخواه: «دیگر جای کوتاه آمدن و سازشکاری و سخن در پرده گفتن و پیروی چشمبسته از رهنمود فریبنده و گمراهکنندهی ٰره چنان رو که رهروان رفتند! ٰ نیست. هنگام آن رسیده است که همهی گذشتهی تاریخی و فرهنگیمان را آشکارا و بیپروا به کارگاهِ نقدی فرهیخته ببریم و از چرا گفتن و شک ورزیدن و باز اندیشیدن در هیچ اصل و باوری پروا و پرهیزی نداشته باشیم.» [۴]
از این دیدگاه، نویسندهی «سیب نقرهای ماه» در موراد زیر، هر چند اندک و گذرا، به نقد نسبتاً چالشبرانگیزی از اندیشه و زبان حسین منزوی پرداخته که بدانها اشاره میکنم:
۱-۳- آزادی جنسی
«گاهی لحن منزوی در رویکرد به معشوق، همراه با ترک ادب و اخلاق عاشقانه است. این امر در سنت شعری اگر بیسابقه نباشد، کمسابقه است. وی گاهی احساس خود را در قالب واژگانی ابراز میدارد که یک رابطهی سطحی حشرهواری [!؟] را نمایندگی میکنند: پرنده پر زده تا دام و دانهاش این بار/ کدام بستر و چشم و لب کدام زن است. ٰبا عشق در حوالی فاجعه، ص ۱۴۲ٰ و گاهی نگاه او به معشوق از این حد نیز فروتر مینشیند و تن معشوق را به سفرهی آماده تشبیه میکند: ای همآغوشی تو مائدهام/ وی تنات سفرهی آمادهی من! ٰبا عشق در حوالی فاجعه، ص ۷۸ ٰ (ص ۸۰)
در راستای همین نقد است که منتقد به صورت تیتروار دربارهی رویکرد چندگانه به زن در غزل منزوی «زنی که برای لذتجویی و نگاه سودجویانه آفریده شده است. و این نگاه، نگاهی غیرانسانی است.» (ص ۸۶) را به عنوان یکی از مواجهات منزوی با زن معرفی میکند و به ملامت این رویکرد شاعر میپردازد.
«با وجود تعلق خاطری که به منزوی عزیز داریم، از شعر او چنین برمیآید که وی در برابر آغوش ٰآمدگان ٰو ٰرفتگانٰ پرهیزی نداشت. غزلهای: زن جوان غزلی با ردیف آمده بود...، گشوده بود بر رخم آغوش دیگری اما... و فراوان از این قبیل، میتوانند شاهدی بر دعوی ما باشند. توجه به نقشی که ٰ فرهادٰ در سناریوی غنایی شعر سنتی ایفا کرده است، و تطبیق آن با زندگی شخصی حسین میتواند پاسخی بر سؤال مطرح شده باشد و دلیل توجهاش را به شخصیت ٰفرهادٰ روشنتر کند. اگر به شیوهی بیان رمانهای عاشقانه، تعبیری داشته باشیم، ٰشیرینٰ عشق ممنوعه (فاسقه) ی فرهاد بود. مطلب را بیش از این باز نمیکنم. فقط خواننده را به تطبیق سلایق این دو دعوت میکنم. گرچه عشق فرهاد چیز ناگزیری بود.» (ص ۱۱۷)
با این توضیح که عشق ممنوعه با فاسقه یکی نیست و باید با کلمهی ٰیاٰ از هم تفکیک شوند و نه پرانتز.
«مطلب قابل توجه این است که غزلهای سروده شده در اوزان ریتمی [!؟] و دارای وزن عروضی آنچنانی، هیچکدام جزو بهترین غزلهای منزوی نیستند. به نظر نگارنده، عمدهترین مشکل سر راه توفیق این غزلها، مبتلا بودن آنهاست به وزن شرقی [!؟]، که آشکارتر از خود کلام، ضربآهنگ خود را بر ذهن خواننده میکوبند. و از همین روست که از میان مجموعههای شاعر، ٰاز شوکران و شکرٰ با وجود غزلهای ناب فراواناش، از مخاطب نوجو و امروزی، استقبال چندانی ندید. این در حالی است که از نظر تعداد غزلهای موفق، با دیگر مجموعهها در یک سطح است. مشکل شعرهای سروده شده در این اوزان، زمانی بیشتر میشود که از قافیهی درونی نیز سهمی داشته باشند: هم ماه، هم پلنگم، هم آب، هم نهنگم/ هم شهد، هم شرنگم، هم شیر، هم شرابم. ٰاز شوکران و شکر، ص ۱۳۹ٰ من همه تو، تو همه تو، او همه تو، ما همه تو/ هر که و هر کس همه تو، این همه تو، آن همه تو. ٰاز شوکران و شکر، ص ۴۳ٰ اینجاست که وزن، عنان اختیار از شاعر، یا بهتر بگویم از شعر میگیرد و با خود به بیراههی جنون میکشاند و شاعر باید بگوید: مجنون دیگرم من، با من جنون دیگر/ فرهاد برترم من، در بیستون دیگر. ٰاز شوکران و شکر، ص ۱۳۹ٰ و آنگاه تنها نشان افتخاری که بر سینهی خود مینشاند، آوازهی متابعت از غزلهای رقص و سماع مولاناست و دیگر هیچ. با این همه اشاره به موارد و مشکلات نادر در وزن بیرونی (عروضی) کلام منزوی -که همهی آنها نیز متعلق به روزگار جوانی منزوی است- چیزی از اقتدار و اعتبار شاعر در غزل امروز نمیکاهد. صدارتطلبی در ذات غزل و اسم منزوی است. او منزوی شد تا در دلها تصرف کند. منزوی با همهی خطاهایش، همیشه در صدر است.» (صص۹۷، ۹۶)
در اصطلاح نادقیق و کلی ٰوزن شرقیٰ نویسنده گسترهی شرق را مشخص نمیکند. شرق کجاست؟ هند و چین و مالزی و...؟
«شاید همین مسأله، یعنی تغزلی بودن شعرهای آزاد منزوی، یکی از مواردی است که میتوان بر آن انگشت نهاد. مورد دیگری که شاید بر برخی از آثار غیرکلاسیک منزوی وارد است، باقی ماندن شاعر در سطح مفاهیم شاعرانه و به تعبیری دیگر، کلینگری شاعر به موضوعات شعری است. در حالی که برداشته شدن قیود وزنی و قافیگی میباید شاعر را به جزئیترین وقایع راه برد. لیکن در مورد درصد بسیاری از اشعار آزاد چاپ شدهاش، نمیتوان این خصیصه را قائل شد.» (ص ۳۹)
«... ذهن خواننده چنان در شکست و بسطهای وزنی درگیر میشود که از توجه به محتوا - هر چه که هست - فرومیماند.» (ص ۹۵)
۳-۳- سلامت زبان
«یکی از ویژگیهای شعر امروز، حرکت به سمت سلامت زبان و انطباق بافت کلام با حوزهی استعمال امروزی واژگان است. شاعر امروز با پیش چشم داشتن زبان شعری خود، از معادلهای روزآمد واژگان بهره میبرد و از شکل کهن آنها -در صورت فرسودگی و ابتذالشان میپرهیزد. از همین رهگذر در کاربرد ٰزٰ به جای ٰازٰ در بیت [فدیهواری است به زیر قدم گل، باری/ نیمهجانی که ز چنگال خزان در بردیم. ٰاز خاموشیها و فراموشیها، ص ۷۹ٰ] مسامحه کرده است.» (ص ۱۴۶)
«سر ستاره مبُر زیر پای ظلمت شب/ چراغ صاعقه را برخی ظلام مکن. ٰاز کهربا و کافور، ص ۹۴ٰ ذرّهی جسم من -این جرم غبارآلوده/ برخی جان تو خورشید بلند اختر باد. ٰٰاز خاموشیها و فراموشیها، ص۴۱ ٰ ٰبرخیٰ از واژههای باستانی است به معنی ٰفدیه، قربانی، فداٰ به کار برده میشود. ولی به قطعیت بیتهای پیشین نمیتوان از این حضور دفاع کرد. چرا که بافت افقی بیت اجازهی این حضور ناهمگون را نمیدهد و به تعبیری بهتر، بیت را مبتلا به بیماری زبانی کرده است.» (ص ۱۴۶)
ٰٰبرخیٰ در نامههای دورهی قاجار آمده است و سعدی نیز آن را بارها به کار برده است: ٰبرخی جانت شوم که شمع افق را/ پیش بمیرد چراغدان ثریاٰ. پس به این ترتیب محدودهی زمانی باستانی کجا تواند بود؟
«[...] برای صید لحظهای از آن گذشتههای خوش/ مدام دل، ره قوافل خیال میزند. ٰاز خاموشیها و فراموشها، ص ۴۳ٰ [...] کمین کردن راهزنان بر سر قافلهها، برای غارتشان نیز، در گسترهی تداعیهای این بیت است، اما به همان نسبت از سلامت زبانی به دور افتاده است. چرا که بافت کلام مصراع اول بیت، در کنار این الگوی کهن نحوی، کاملاً احساس غریبگی میکند.» (صص۱۴۶ و ۱۴۷)
«نهم شکوه و نه شُکر، که راه سخنم را/ با بغض گرانقدر گلوگیر تو بستند. ٰاز شوکران و شکر، ص ۴۰ٰ در بیت فوق نیز پیوست ٰحروف ربط به ضمایر پیوستهٰ شعر را از ناحیهی سلامت زبانی زیر سؤال برده است. از جنبههای مختلف سلامت زبان میتوان به این مورد اشاره کرد: پرهیز از کاربرد شکل مخفف و شکستهی واژگان، پرهیز از کاربرد ٰبٰ زینت، پرهیز از حشویات و قیود و اصول رایج در شعر سنتی (زهی، حالیا و...)، عدم استفاده از ضمایر متصل شخصی با نقش مفعولی، و کاربرد فعلهای ربطی در معنای غیراسنادی، و.... البته منزوی از پیشروان سالمسازی زبان است، لیکن هیچ آغازگری در انتهای راه نیست و سلامت زبانی منزوی نیز با اوج و فرود و نوسان همراه است.» (ص ۱۴۹)
اما به راستی معیار سلامت زبان کدام است؟ آیا با تعبیر ٰسلامت زبانٰ راه را بر خلاقیت شعری نمیبندیم؟ آیا اصلاً شعر در خروج از هنجارهای زبان نیست که هویت میگیرد؟
«آنچنان نام تو بر دفتر من حک شد/ که زمان نیز نیارستت از آن بسترد/ من کجا و هوس بردن دست از عشق/ در قماری که کسی، یاد ندارد برد. ٰاز خاموشیها و فراموشیها، ص ۵۲ٰ فعل مرکب ٰنیارستت... ستردٰ به رغم کاربرد نحوی آرکائیک، بر خوانندهی بیت روشن است که حضور موفقی نداشته و موجب تعقید در خوانش و اغلاق و نارسایی است. از نظر زیباییشناسی و رسانگی نیز ناتوان مینماید.» (ص ۱۵۰)
«پرهیز مده مرا که ٰٰفارغ شوٰ/ ٰعاشقتر از این شوٰ م نصیحت کن! ٰبا عشق در حوالی فاجعه، ص ۹۴ٰ شاعر از معشوق میخواهد به جای او توصیه کند که معشوق را بیشتر دوست داشته باشد و مدام او را از عشق پرهیز ندهد. اما به نظر میرسد پیوند موفقی نیست و مفهوم را مغشوش کرده است.» (ص ۱۵۱)
۴-۳- معترضهها
«اما معترضهها همیشه حضوری موفق را به نمایش نمیگذارند. گاهی به نظر میرسد فقط بهخاطر پر کردن وزن ثقیل شعر است که بعضی از ارکان جمله توضیح داده میشوند. هرچند این حضور ناموفق شاید به [یک درصد] موارد موفق هم نرسد، لیکن نمیتوان از کنار این قبیل مسامحهها بیاعتنا گذشت، چرا که سهلانگاریهای این چنین برازندهی منزوی نیست. [...] میتوان به جوانی ایشان نادیده گرفت. [!؟] [...] اگر توجه داشته باشیم، از آسانگیریهای منزوی است و مربوط به جوانی شاعر و این ناچیزترین خطا برای جوانان است.» (صص ۱۶۸ و ۱۶۹)
۵-۳- کلی و صریح
نویسنده در بخش «نکاتی در باب چند غزل و...»، در نقد غزل «تا کیاش از من بدزدی...» با جملات و اصطلاحاتی همچون: نااستواری زبان و آغاز راه شاعر، تا این اندازه که گفتم ضعیف است، واژههای مکرر در این غزل مُخل فصاحتاند، مبتلا به ضعف تألیف است، به بیان غیرفصیح و بیمار برمیخوریم، بدترین و نادلپذیرترین تکرار، گویا کودکی مبتلای لکنتی باشد، ساختاری قالبی و کلیشهای دارد. (صص ۱۷۳ تا ۱۷۹) به راستی که به نقدی جاندار و بیغرض و صریح دست مییازد و بدون مسامحه و ملاحظات بیجا، خواننده را به معنای قاموسی و هدف غایی نقد رهنمون میشود.
۴- اشتباهات محتوایی
برخی اشتباهات محتوایی فاحش در متن کتاب سیب نقرهای ماه به نظر میرسند که اجمالاً به تعدادی از آنها اشاره میشود:
۱-۵- در صفحهی ۱۶ کتاب در گفتوگو با برادر حسین منزوی، بهروز، دکتر اسماعیل خویی - عمرش بلند و تناش سلامت! - به غلط ٰمرحومٰ معرفی شده که ناشی از عدم اطلاع مصاحبهکننده و مصاحبهشونده است. بهروز منزوی در پاسخ به این پرسش که حسین با کدام یک از شاعران، حشر و نشر بیشتری داشتند؟ میگوید: «... مخصوصاً با مرحوم -که متأسفانه به همهی این عزیزان ٰمرحومٰ میگوییم- دکتر ٰٰخویی ٰ حشر و نشر زیادی داشتند.»
۲-۴- در صفحهی ۱۶۳ نویسنده در تشریح بیت «شهر -منهای وقتی که هستی- حاصلاش برزخ خشک و خالی/ جمع آیینهها ضربدر تو، بیعدد صفر، بعد از زلالی» ترکیب بیعدد صفر را «صفر بیانتها» معنی کرده که بیمعنی و خندهدار است. در حالی که منظور شاعر از عدد، شمار است و بیشمار صفر یعنی هزاران هزار صفر که عدد بزرگ و بینهایت را میسازند.
۳-۴- در صفحهی ۱۸۷، ٰدرشتنمایی وقایعٰ با اصطلاح سینمایی ٰکلوزآپٰ یکسان و هممعنی گرفته شده است. در حالی که درشتنمایی وقایع، ٰآگراندیسمانٰ است و کلوزآپ به معنای نمای نزدیک میباشد؛ نزدیکترین نما به شیء یا شخصی که دوربین آن را در بر میگیرد.
۴-۴- در صفحهی ۱۹۲، NLP با مدیریت نگرش، همسان فرض شده است. در حالی که NLP (مخففNeuro linguistic programming) برنامهریزی عصبی-کلامی و مبحثی است که به برنامهریزی ذهن از طریق سیستم عصبی و کلامی مربوط میشود. در ان. ال. پی. کنترل و برنامهریزی ضمیر ناخودآگاه و چگونگی جلوگیری از تأثیر عوامل بیرونی بر انسان از اهمیت فراوانی برخوردار است. در مجموع ان. ال. پی. شاخهای از علم روانشناسی است. اما مدیریت نگرش که گرایشی از علم مدیریت است، پیرامون اهمیت یک نگرش مثبت و خوب برای کسب موفقیتهای فردی و سازمانی، تأثیر این نوع نگرش بر روابط انسانی و تغییر تلقی افراد از شکست و ناکامی، بحث میکند. [۵] نگارندهی این سطور خود واقف است کهگاه آموزههای این دو شاخه از علوم روانشناسی و مدیریت، در عمل اشتمال و همپوشانیهایی نیز با هم دارند.
۵- اخلاق حرفهای
۱-۵- نویسنده در صفحهی ۹۳، در بحث پیرامون اوزان شعر و افاعیل عروضی، یکباره به قضاوتی ناپسند مینشیند و با تخفیف مردمان عرب مینویسد: «... چه باک که از آنچه عرب ِ بیابانگرد در ملخخوری یا شترسواری خویش بدان رسیده، قدمی پیش فرانهاده شود.»
۲-۵- شبیه به همان قضاوت پیشگفته، اینبار در صفحهی ۲۰۵ به چشم میخورد؛ در ادعای «تمسک و پیروی ایرانیان، به ویژه شیعیان از حماسهسازان کربلا» نویسنده به گونهای خوارانگارانه و تحقیرآمیز از «تشبهنژاد عجم به قهرمانان ماه محرم» یاد میکند که گویی خود عرب است و از چشم یک عرب به ایرانیان نگاه میکند و آنان را ٰعجمٰ (کندزبان و گنگ و لال) خطاب میکند. [۶] این نوع داوریهای کلی و کوچکشمارانه، دور از انصاف و مغایر با اخلاق حرفهای در نقد است.
۶- تعلیلها و برداشتهای نادرست
۱-۶- نویسنده در صفحهی ۲۰۵، بیت «خرگاه تو میسوخت در اندیشهی تاریخ/ هربار که آتش زده شد بیشهی شیران.» را «وامی از مراسم سنتی رایج که به یاد خیمههای سوختهی کربلا خیمههای نمادینی را سوزانده و در کنار آنها به شیون و سوگواری میپردازند» برداشت کرده است! حال آنکه مراد شاعر آن است که با هر ناجوانمردی در حق حماسهسازان و حقطلبان در همهی اعصار، یاد مظلومیتهای جانسوز حسین و آرمان بلند و انساندوستانهی او، زنده و یادآور میشود.
۲-۶- در صفحهی ۲۰۶ منتقد دربارهی بیت «وآن روز که با بیرقی از یک تن بیسر/ تا شام شدی قافلهسالار اسیران.» چنین گمان میکند که «اشتباه چاپی رخ داده باشد» و ادامه میدهد: «در عصر روز عاشورا آنچه بر بیرق نیزه در پیشانی کاروان قافلهسالاری کرد، سر بریدهی حضرت سیدالشهدا بود، نه تن ایشان. بنابراین همنشینی ٰآن روز که با بیرقی از یک سر بیتنٰ مناسبتر به نظر میرسد.»
اولاً کلمهی ٰنیزهٰ در این بیت وجود ندارد. دوماً تن افراشته و قامت بلند که نماد و یا استعارهای از بیرق یا علم است، بدون سر یا همان پارچه و پرچمی بر بالای آن نیز، نُماینده و معرف بیرق و جلودار و راهنمای اسیران تواند بود. سوماً روایتها از انتقال سر امام حسین به نزد یزید حکایت دارند و بنابراین در عصر عاشورا فقط تن تیرآجین او در عرصهی کربلا و در برابر اسیران حضور مجسم داشته است. یعنی که اندیشهی حقخواهی حسین از آحاد مثله و رهبر بیسر نیز همچنان ساطع و قاطع و برجاست.
۷- نکات ویرایشی
۱-۷- ویرایش فنی یا صوری
در مورادی هرچند اندک، غلطهای املایی و جاافتادگی برخی کلمات و به طور کلی نمونهخوانی بیدقت، در متن کتاب به چشم میخورد که امیدواریم در چاپهای بعدی، این نقایص مرتفع گردند. از آن جمله است:
افتادگی ٰبدانٰ س۳ص۷، سپاسگذاریم ۱۱، ٰزنجانٰ به جای ٰتهرانٰ س۱۳ص۱۲، ٰدرصدٰ به جای ٰ٪ٰ ۱۴ و ۱۶۸، ٰبانو، منٰ به جای ٰبانوی منٰ ۲۴، ٰاز خاموشیها و فراموشیهاٰ که در قریب به همهی موارد بدون یکی از اجزای ٰازٰ یا ٰهاٰ حروفچینی شده، ٰمحمودٰ به جای ٰمحمدٰ ۴۹، ٰیٰ بدل کسره برای کلمات مختوم بههای بیان حرکت در حالتِ مضاف در اغلب موارد جاافتاده، نشانهی نقل قول مفرد برای کلمات و عباراتی از پاراگراف (بند) ها که خود داخل گیومهی اولیه هستند هرگز رعایت نشده، جا افتادگی عنوان ٰمیان غنچه و گل از تو گفتوگو شده استٰ ۵۹، عدم حذف ٰهیچٰ س۴ از آخر ۶۴، ٰدستتٰ به جای ٰدستمٰ س۲ از آخر ۷۲، ٰبشکوهٰ به جای ٰبه شکوهٰ ۷۳، آرکائیکٰ به جای ٰآرگائیکٰ ۸۸، موتیف (motif) به جای ٰموتیوٰ در سراسر کتاب [۷]، کُشتهامٰ به جای ٰگشتهامٰ ۱۱۵، ٰبودٰ به جای ٰاستٰ س آخر ۱۲۱، ٰبراعت استهلالٰ به جای ٰبرائت استهلالٰ ۱۹۱، ٰواژهٰ به جای ٰوآژهٰ در جایجای کتاب، ٰبرندٰ به جای ٰبسرندٰ ۲۰۷ و...
باری، غرض توجه دادن به این نکته است که ویرایش فنی بیشتر جنبهای صوری دارد و به اثر نظم و آراستگی میبخشد. کتاب در پرتو ویرایش فنی، ارزش تازهای پیدا میکند و در همان نگاه نخست خواننده را جذب میکند و این باور را در او به وجود میآورد که با کالای فرهنگی مرغوبی سر و کار پیدا کرده است.
اضافه میکنم که در ویرایش فنی کتاب حاضر، کارهایی به شرح زیر نیز بایستهی انجاماند:
یکدست کردن شیوهی املا و رسمالخط، اعمال قواعد کاربرد نشانههای فصل و وصل، اعرابگذاری، افزودن اعلام و اصطلاحات، تنظیم صحیح پانوشتها و یکسانسازی شیوهی پانویسی، وارسی ارجاعات، تجدیدنظر در قلم عنوانها و تنظیم فاصلهی سطرها و...
۲-۷- ویرایش زبانی
در مورادی برای رسیدن به روشنی و سلاست زبان و وقار بخشیدن به کلام، زدودن ابهام و تعقید و حذف کلمههای نازیبا ضروری به نظر میرسند. به طور مثال به کاربرد واژگان زیر توجه کنید:
رزومه (کارنامک): به نوشتهای گفته میشود که کارنامهی تحصیلی، مهارتی و شغلی و برخی جزییات زندگی یک شخص در آن درج میشود تا شرکتها و کارفرماها بتوانند با مطالعهی آن در مورد استخدام یک شخص تصمیم بگیرند. (دانشنامهی آزاد ویکیپدیای فارسی) با این توضیح، مورد استفادهی آن در صفحهی ۱۸ نادرست یا دستکم نامصطلح و مهجور به نظر میرسد.
ٰسمبولیسمٰ و ٰفرمالیزمٰ هر دو در معنای مکتب و نحلهی ادبی به کار میآیند و نباید به جای ٰسمبولیستٰ و ٰفرمٰ به کار روند: نادر نادرپور که شاعری سمبولیسم است. (ص ۵۱) شاعر معاصر حتماً در شعر خود به فرمالیزم هم توجه دارد. (ص ۱۲۸)
ٰجُستارٰ اغلب در معنای مقاله و مطلب و مبحث (فرهنگ فارسی عمید) مصطلح است و نه در معنای فعل و عمل جستوجو کردن. پس به نظر میرسد که در جملهی صفحهی ۱۲۵ چندان خوش ننشسته باشد: «... جستار در شعری به صرف گفتن اینکه مثلاً مجاز، استعاره و... دارد، بیشتر به لطیفه و طنز شبیه خواهد بود.»
در صفحهی ۱۷۶ ٰدکلمهٰ که به اشتباه ٰدیکلمهٰ نوشته شده، با ٰخوانش شعرٰ یکسان گرفته شده است. حال آنکه دکلمه به معنای خواندن و بیان کلمات با اشتیاق و احساس خاص به منظور تشویق و برانگیختن احساس شنونده است و همان حالتیست که نیمای بزرگ مدنظر داشته است. پس با اصطلاح ٰخوانشٰ که معنای انشاد و قرائتی همراه با درک و حلاجی از آن مستفاد میشود، تفاوت دارد.
ٰنقشٰ به جای ٰرُلٰ ۱۴۰، ٰتنآساییٰ به جای ٰتنآسانیٰ ۱۵۴، ٰتکگوییٰ به جای ٰمونولوگٰ و نه ٰمنولوگٰ ۱۸۸، ٰهمذاتپنداریٰ به جای ٰهمزادپنداریٰ ۲۰۷، ٰبُرشٰ به جای ٰکاتٰ ۲۰۹ نیز همگی از اینگونه ویرایشهای زبانی هستند.
دربارهی اصطلاح بارْفَتَن (ص ۲۳۰) هم توضیحی - نه در این کتاب و نه در مجموعههای به اصطلاح ویراستهی نشر آفرینش-، مشاهده نشد. گمان میکنم که شرحی از آن خالی از لطف نباشد: بارفتن (به فتح چهارم و پنجم) اصطلاحی است که در ایران به نوع نازلی از اُپالین و نوعی شیشهی نیمهشفاف و ضخیم منقوش و نیز نوع بدل چینی اطلاق کردهاند. (لغتنامهی دهخدا) اگرچه در شعر منزوی در معنای بلوری با کیفیت و اعلا به کار رفته است. «بلور بارفتن! در خور تو ساغر نیست/ کدورتی است اگر، در میانهی دلهاست.»
ٰبارفتنٰ که ظاهراً اصطلاحی قاجاری است، به معنای ٰجنسی میان شیشه و بلور در انواع مختلفٰ (فرهنگ فارسی عامیانه، ابوالحسن نجفی) نیز آمده. [۸] با این حال نیک آگاهیم که فرهنگها و واژهها همه از آثار خلاقه، به ویژه شعر فارسی نضج و معنا میگیرند و بنابراین نباید این آثار را همواره با قالبهای تنگ فرهنگستانی و لغتنامهای سنجید و محک زد.
۳-۷- ویرایش محتوایی- ساختاری
در کتاب «سیب نقرهای ماه» جای برخی تلخیصها و توضیحها و به طور کلی بازبینی و ضرورت برقراری نظم و ترتیب، خالی به نظر میرسد. از ذکر تکتک موارد به صورت جزیی به دلیل اطناب کلام پرهیز میکنم و فقط نظر خواننده را به دو جملهی طولانی و بیمار زیر جلب میکنم که با مضمون هر یک نیز درست در تناقض و تنافر قرار گرفته است:
«... این همآوایی با نظر طرفداران پستمدرن و پسامدرن که اصالت را در اثر هنری از آن فرم میدانند و تلاش خود را معطوف امحاء محتوا و اندیشهورزی میسازند و از گروه واژگان و فرم بیدر و پیکر و نارسا با تعبیر ٰهنر برای هنرٰ [یاد میکنند] نیست.» (ص ۱۲۸)
«... نهایت دقت و ظرافت را در انتخاب قافیهای که هم حضورش در بیت از سر ناچاری یا اضطرار قافیگی نباشد و هم بر موسیقی درونی، بیرونی و معنایی کلام بیفزاید و نیز روان و طبیعی بوده و از همهی جهات با پیکرهی سخن همخوانی داشته باشد و... به کار میگمارد.» (ص ۱۹۳)
گمان میکنم که بیهیچ توضیح، خواننده خود به ضرورت ویرایش که نوشته را خوشخوان و سالم میسازد، پی خواهد برد. از طرفی نویسنده در جملهی اول توضیح نمیدهند که منظورش از طرفداران پستمدرن و پسامدرن که هر دو یک واژه است، طرفداران ایرانی است یا جهانی؟
۸- مأخذگذاری و نقل قول دست دوم
متأسفانه منتقد محترم، در مأخذگذاری کتاب بسیار مغلوط و بینسق عمل کردهاند. ایشان در برخی منبعنویسیها چندان امانتدار نبودهاند و گویا خود را ملزم و مقید به ذکر مأخذ ندیدهاند. حتا از برخی مآخذ که در منابع انتهای کتاب فهرست شدهاند، نیز نشانی در پینوشتهای هر بخش، چه به شکل درونمتنی و چه به شکل پانویس، دیده نمیشود.
باید توجه داشت که «اگر مطلبی را مستقیماً از منبع دست اول میگیریم، آن منبع را باید در کتابنامه بیاوریم و در متن نیز به آن ارجاع کنیم. مثلاً اگر زندگینامهی منزوی را از فصلنامهی اشراق (انجمن ادبی اشراق زنجان، شمارهی سوم، بهار ۱۳۸۵) برمیداریم (چه مستقیم و چه غیرمستقیم) باید نام و مشخصات آن را در کتابنامه (به طور کامل) و در متن، جایی که نقل قول آمده (به طور خلاصه) بیاوریم. اما اگر قطعهی مزبور را نه از اصل فصلنامه بلکه از مقاله یا کتابی دیگر که کسی از اشراق برداشت کرده برداریم، ارجاع صورت دست دوم پیدا خواهد کرد. در این صورت باید قسمت نقلشده را داخل گیومه یا با عرض کمتر، بیاوریم و در پایانِ نقل، منبع اصلی را بدهیم و به دنبال آن اضافه کنیم «به نقل از...». در این حالت، مشخصات هر دو منبع (دست اول و دست دوم) به طور کامل - هر یک در جای خود- در کتابنامه میآید. مثلاً اگر گفتهای از احمد پورنجاتی که در مقالهی ٰزن در غزل نوٰ نوشتهی هادی وحیدی (فصلنامهی اشراق، ص۲۲) آمده و بخواهیم آن قطعه را (مستقیم یا غیرمستقیم) در نوشتهی خود نقل کنیم، در متن باید اینطور ارجاع دهیم: (پورنجاتی، ۱۱: ۱۳۸۳؛ به نقل از وحیدی ۲۲: ۱۳۸۵). سپس باید هر یک از دو منبع را با مشخصات کامل، در ردیف الفبایی خود، در کتابنامه بیاوریم.» [۹]
شوربختانه مثالهای فوق همگی در مورد کتاب «سیب نقرهای ماه» مصداق دارند و برداشتهای فراوانی از فصلنامهی اشراق زنجان بدون ذکر نامی از آن صورت گرفته است. ٰاشراقٰ که به خون جگر نویسندگان زنجانی فراهم شده بود، اتفاقاً در همان شمارهی سوم به تیغ سانسور گرفتار آمد و از دست شرکتکنندگان در آیین سومین سالگرد منزوی (فرهنگسرای امام، زنجان، اردیبهشت ۱۳۸۶) جمعآوری شد. پس این نسق با اهل کلمه پسندیده نیست.
نتیجهگیری
به طور کلی به نظر میرسد کتاب «سیب نقرهای ماه» بسیار شتابزده تألیف شده و شاید نتوان آن را در زمرهی نقدهای قابل اعتنا در شعر معاصر دانست. متأسفانه باید گفت که زبان نقد کاظمی سخته و سنجیده نیست و رویکرد احساسگرایی (Impressionistic) در نقد وی غلبه دارد. [۱۰]
پانوشتها:
۱. دربارهی ویرایش در ایران، گفتوگو با کامران فانی، خبرگزاری مهر، ۳۱ مرداد ۱۳۸۸
۲. شناسنامهی وبلاگ شخصی روحالله کاظمی به نشانی: panjarehayeroobeto.blogfa.com
۳. پایگاه اینترنتی سازمان اسناد و کتابخانهی ملی ایران
۴. یک برداشت نادرست در انتساب بیتی به فردوسی، مقالهی جلیل دوستخواه، تارنمای شخصی او: کانون پژوهشهای ایرانشناختی، دوشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۷/ ۱۲ می۲۰۰۸
۵. برای اطلاع بیشتر نک. ان. ال. پی. عملی تکنسین ۱، کوروش معدلی، تهران: مرز فکر، چاپ دوم: ۱۳۸۵ و مدیریت نگرش، جان ماکسول، فضلالله امینی، تهران: فرا، چاپ ششم: پاییز ۱۳۸۷
۶. یک برداشت نادرست...، پیشین؛ دکتر دوستخواه در این مقاله بیت مشهور «بسی رنج بردم در این سال سی/ عجم زنده کردم بدین پارسی» را برساخته به نام فردوسی میداند و بیت راستین سرایندهی شاهنامه را «من این نامه فرخ گرفتم به فال/ بسی رنج بردم به بسیار سال» معرفی میکند.
۷. صورت واژگانی موتیف در آلمانی motiv، و در اسپانیایی و پرتغالی و ایتالیایی motivo است.
۸. برای اطلاع بیشتر نک. دانشنامهی جهان اسلام، زیر عنوانِ ٰبارفتنٰ
۹. برداشت تغییریافته از: نکتههای ویرایش، علی صلحجو، تهران: مرکز، چاپ دوم: ۱۳۸۶، ص ۹۲
۱۰. از حاشیهنویسیها و یادآوریهای دکتر محمود فتوحی سردبیر فرهیختهی فصلنامهی نقد ادبی بر این مقاله سپاسگزارم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر