موسیقی استان
محمد فتحیاصل
«...تا کنون تعزیه بوده است که موسیقی ما را حفظ کرده متأسفانه نمیدانم در آتیه چه چیزی حفظ موسیقی ما را تضمین خواهد کرد.» زندهیاد استاد ابوالحسن صبا
موسیقی بومی استان زنجان از گنجینهی موسیقی فولکلوریک و کلاسیک آذری تأثیر پذیرفته است و در حال حاضر نیز وجه غالب ترکیب موسیقی بومی، به ویژه مناطق روستایی استان را تشکیل میدهد. پیوستگی فرهنگی و قومی مردم استان با مردم آذریزبان از یکسو و ارتباط آن با منطقههای کردنشین و گیلکنشین و تهران ازسویی دیگر، زمینهی شکلگیری نوعی از موسیقی محلی ویژه را فراهم آورده است، که به موسیقی زنجانی معروف است. اما آنچه باید به یاد داشت، پیوستگی عمیق و ریشهدار میان موسیقی محلی زنجانی با موسیقی آذربایجانی است. در بیشتر روستاهای استان زنجان، جشنهای عروسی با هنرنماییهای عاشیقها آغاز و پایان مییابند. در حال حاضر، عاشیقهای زنجانی با نغمهها و ترانههای دلکش و داستانسراییهای خود که ریشه در ژرفای فرهنگ فولکلوریک این خطه دارد، رونقبخش محفلها و جشنهای مردم استان، به ویژه در روستاها هستند. علاوه بر آن موسیقی مقامی نیز که تحت تأثیر مستقیم موسیقی مقامی آذربایجان است، در برخی از جشنهای مردم، به ویژه در مناطق شهری، نواخته میشود.
نقالی آوایی و موسیقیایی عاشیق
نقالی عبارت است از نقل یک واقعه و یا قصه به شعر یا به نثر با حرکات و حالات و بیان مناسب در برابر جمع، که داستان و قصهای را از صورت داستانی آن خارج کرده، به آن شکل مکالمه و دراماتیک میدهد. در شهرستان زنجان از سالیان دور تا به حال، گونههای نقالی از جمله: شاهنامهخوانی، داستانهای عامیانه، تاریخی و افسانهای، پردهخوانی (شمایلگردانی)، روضهخوانی (نقالی مذهبی)، ملودیخوانی و هنرنمایی عاشیقها اجرا میگردد. عاشیقها، [۱] این راویان پرشور افسانههای رزمی، بزمی، حماسی و عشقی، نوازندگان دورهگردی هستند که با آلت موسیقی خود با عنوان «قوپوز» [۲] در مجالس جشن و عروسی و آیینهای مردم با نوازندگان دیگری چون «سرنازن» یا «بالابانزن» یا «دایرهزن» به هنرنمایی میپردازند و با نقل داستانها و افسانههای عامیانه، احساسات و عواطف پاک انسانی را در روح و جان مردم زنده کرده و شریک در غم و شادیشان با آنها میجوشند و زندگی میکنند.
«گمان میرود که واقعهخوانی پیش از اسلام در ایران، قصهسرایی موزونی همراه با یک ساز بوده است و واقعهخوان به مناسبت میزانهای متفاوتی، از گفتار به آواز و از آواز به گفتار را دنبال میکرده است. [۳]
اجداد و اسلاف عاشیقها، یا «نشاق»ها و «اوزان»ها (۴) و یا «گوسان»ها بودند که به مرور زمان رو به تجزیه گذاشتند و به چندین هنر از جمله شاعری، نوازندگی، آهنگسازی، آوازخوانی، هنرپیشگی، نمایش، تردستی، شعبدهبازی، داستانگویی و داستانپردازی آراسته میشوند، که عاشیقها یکی از آن شاخهها میباشند که پا به عرصهی وجود گذاشتند. این هنرمندان ضمن نواختن قوپوز، به نقل قصهها و افسانهها میپرداختند. اینان بازگوکنندهی درد و رنج و شادیهای مردم بودند و تا زمانی که «تار مقدس» به سینه داشتند از حمله اوباش و خیرهسران در امان میماندند. چنانکه هیچگاه به اوزانی که قوپوز در دست داشت حملهای از سوی دشمنان نمیشد.
پس از تجزیهی اوزانها (گوسانها)، دستهای که در بازیگری مهارت بیشتری داشتند به دستهی شعبدهبازان پیوستند ولی خوشذوقها و خوشصداها هم بیکار نماندند و به این ترتیب نقالی، شاهنامهخوانی و تعزیهخوانی و کوراوغلی[۵]خوانی از خاکستر گوسانی زاده شد. اینان کلام و موسیقی را در هم آمیخته و به همین خاطر تأثیر زیادی بر روی شنوندگان خود میگذارند. در شهرستان زنجان و مناطق اطراف آن از سالیان دور تا به امروز، همواره در مجالس شادی و سرور جشنهای عروسی و قهوهخانهها شاهد هنرنمایی عاشیقها بودهایم. مردم به هنگام برپایی مجالس جشن و عروسی، این هنرمندان را دعوت مینمایند تا با هنر نماییهای خود، لحظات شاد و خوشی را برای شنوندگان فراهم سازند. از معروفترین داستانهایی که توسط عاشیقها در منطقهی زنجان نقل میشود عبارتند از: کوراوغلی، اصلی و کرم، امراه، عاشیق غریب، خسته قاسم، حیدر و صنم، بهرام گل خندان، لیلی خان و...
تأثیرگذارترین تکنیک عاشیقها، زیر و بم کردن صدای خود و ساز میباشد. عاشیقها به هنگام بیان داستانی، گاه به نجوا در میآیند و گاه فریاد برمیکشند و با شناختی که از روحیهی شنوندگانشان دارند، گاه سازشان را خشن، تند و حماسی و گاه لطیف و روحنواز به صدا درمیآورد و به این دلیل بیشترین تأثیر را بر شنوندگان میگذارند، بهطوری که گاه در حسرت از دست رفتن عاشق یا پهلوانی، چنان ساز را به صدا درمیآورند که دانههای اشک گونههای شنوندگان را خراش میدهد و گاه پیروزی پهلوان یا عاشقی، شور وشوق حاضران را برمیانگیزد.
از دیگر تکنیکهای هنر نقالی عاشیقها آن است که معمولاً بخش نثر داستانها را تعریف میکنند و قسمتهای نظم را با آهنگی به همراه ساز میخوانند. تعریف هر داستان چندین شب به طول میانجامد به این دلیل عاشیق با مهارت خاصی شنوندگان را به پیگیری داستان ترغیب میکند.
امروزه فعالیت این نقالان دیگر نمیتواند در مقابل گسترش روزافزون تکنولوژی و وسایل ارتباط جمعی و همچنین موسیقی غربی و پاپ مقابله نماید و به همین دلیل است که به قهوهخانههای حاشیهی شهرها و روستاها پناه برده و مانند دیگر هنرهای نمایشی عامیانه در بین بسیاری از افراد جامعه جایگاهی نداشته و روز به روز گرد فراموشی بر آنها سایه میافکند و شاید روزی فرارسد که مانند شاهنامهخوانان فقط نامی از «عاشیق» در خاطرهها باقی بماند.
بایاتی
مردم آذریزبان، مردمان شاعرمسلکی هستند که هرگاه با پدیدههای طبیعی، رخدادهای اجتماعی و پیشامدهای گوارا و ناگوار روبهرو شدهاند، احساسات خود را با زبان شعر بیان کردهاند و برای هر مناسبت «بایاتی» سرودهاند. از کار عادی روزانه تا عالیترین جلوههای احساس و عاطفهی بشری، در شعرها و بایاتیهای آنها همواره حضور داشته است. به هر گوشه از زندگی مردم این سرزمین نظر بیفکنی، شعری سر بر میکشد. برجستهترین نوع شعر این مردم، بایاتی است. در فرهنگ شفاهی مردم زنجان بایاتیها به خاطر گستردگی و مضمونهای رنگارنگ، ایجاز در کلام و قالبهای زیبا و دلنشین خود مقام اول را دارند. مبالغه نخواهد بود، اگر گفته شود که تاریخ پر تلاطم و سرشار از حوادث مردم این دیار در لابهلای هزاران بایاتی گنجانده شده است. اگر روزی همهی بایاتیها در یکجا گردآوری شوند و از دید جامعهشناسی و مردمشناسی مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرند، تاریخ قومی تدوین میشود که طرز زندگی، هستیشناسی و باورهای فلسفی، اخلاقی، اجتماعی و دینی آن را منعکس خواهد کرد.
بایاتیها از زندگی و راز و نیازهای مردم ساده و پاکدل مایه میگیرند و در قالب لفظهایی روان و بیتکلف، جاری میشوند. این نغمههای نغز و دلکش از چنان لطف و خلوص و صفا و صراحتی برخوردارند که بهخصوص وقتی با آهنگ ویژهی خود ادا شوند، عنان از کف دل میربایند و گاهی نیز سرشک بر چهرهی احساس مینشانند.
ارادت و اعتقاد مردم سادهی شهر و روستا به این آثار موزون و دلفریب تا بدان پایه است که بایاتیها را حسب حال و آیینهی سرنوشتنمای خویش میپندارند و به هنگام ملال و سر گشستگی و حرمان، به آن توسل میجویند و به عنوان تفأل از آن مدد و مراد میجویند.
بایاتیها آثاری هستند که از دل مردم جوشیدهاند. مردم در طول نسلها، آنها را سینه به سینه بازگو کردهاند. آنچه را که به زبان و سلیقهی خود بیگانه دیدهاند، به یکسو نهاده و به اقتضای احساس و نیازهای عاطفی، تغییراتی در آنها دادهاند. بدین ترتیب نام سراینده را از روی این آثار زدودهاند و آنها را به تملک گنجینهی فولکلوریک عامه درآوردهاند. بایاتیها از نقطهنظر محتوا و مضمون، از یکسو مظهر و آیینهی زلال عشق و آرزو و امید و رنج و شادی، و از سوی دیگر، کتاب ناگشودهی باورها، آیینها، رسمها و خصلتها و خلق وخوی قومی انسانهای ساده و پاکدل در طول نسلها و قرنهاست.
بو داغلار اولو داغلار/ این کوهها، کوههای دارای آهو
چشمه لی، سولو داغلار/ کوههای پر از آب و چشمه
بوردا بیـر آتلی اولوب/ اینجا یک سوار مرده است
گوی کیشنر، بولود آغلار/ آسمان شیهه میکشد و ابرها گریه میکنند
*
بوردان بیر آتلی گئچدی/ از اینجا یک سوار گذشت
آتین اویناتدی گئچدی/ اسبش را به رقص در آورد و رفت
آی کیمین شفق ساچدی/ مثل ماه نور پراکند
گون کیمین باتدی، گئچدی/ مثل خورشید غروب کرد ورفت
*
داغلارا قار دوشـوبدو/ بر کوهها برف نشسته
گورنه هامار دوشوبدو/ ببین چه هموار نشسته
قبریمی یادلار قازیب/ گور مرا بیگانگان کندهاند
اهلیتم دار دوشوبدو/ جای من تنگ شده است
*
عزیزیم غمده گول/ عزیزم، در غمها بخند
غمده دانیش، غمده گول/ در حال غم حرف بزن و بخند
آغ گونده گولن کونول/ در سفید بختی، قلب میخندد
مرد ایگید سن غمده گول/ اگر مردی در غمها بخندد
*
آشدیم، آشدیم، گول اولدوم/ شکفتم، شکفتم، گل شدم
بوی آتدیم سـونبول اولدوم/ قد کشیدم مثل سنبل شدم
بیر دیل بیلمز قــوشودوم/ یک پرندهی بیزبان بودم
اوخودوم بولبول اولدوم/ خواندم و بلبل شدم
*
در ارتباط با کار روزانه که برای موزون کردن فعالیتهای حرفهای بوده است:
قارا کلیمم گونده من/ مثل گلیم سیاه در زیر آفتاب هستم
کولگه ده سن، گونده من/ تو در سایه هستی و من زیر آفتاب
سن یات قایا دیبینده/ تو بخواب در سایهی کوه
قوی قارالیم گونده من/ بگذار من در زیر آفتاب سیاه بشوم.
*
چیخده گونش قیرمیزی/ طلوع کرد سرخی آفتاب
توپولادی اوغلان، قیزی/ جمع کرد پسرها و دخترها را
هر بیریمیز بیر گونش/ هر کداممان یک خورشید
بیر باغچانین اولدوزی/ ستارهی یک باغچه
آغلاما، ناچار آغلاما/ گریه نکن از سر ناچاری گریه نکن
الینده هاچار آغلاما/ کلید در دست است، گریه نکن
قاپینی باغلایان الله/ دری که خداوند بسته
بیر گون ده آچار، آغلاما/ یک روز باز میکند، گریه نکن.
*
اتور موشدوم سکی ده/ نشسته بودم در ایوان
اورگیـم سکسکی ده/ قلبم در دلوا پسی
اوچ قیزیـــــل آلمـاگلدی/ سه سیب سرخ آمد
بیر قیزیل نعلبکی ده/ در داخل یک بشقاب طلا
افشاری و بیات ترک
آواز افشاری و آواز بیات ترک از موسیقیهای اصیل منطقهای زنجان است، که بر روی دستگاههای موسیقی اصیل ایرانی نظیر: دستگاه سهگاه، چهارگاه راست پنجگاه، شور و نوا، تأثیر فرهنگی گذاشته است و بسیاری از عناصر نوا و گوشههایی نظیر درآمد، جامهدران، حصار، قرایی، نهیب، حزین، رهاب، صدری، مثنوی و عراقی که در قدیم به منطقهی زنجان عراق عجم میگفتند جزو آواز افشاری این منطقه از استان زنجان است که طوایف افشار ساکن در دهستانها و شهرهای آن میباشند و نیز برخی عناصر آواز بیات ترک، نظیر: گوشههای روح الارواح، دوگاه، فیلی، شکسته، قطار، شهابی، مهربانی و شکستهی شهابی را از راه تأثیرگذاری فرهنگی به دستگاههای موسیقی اصیل ایرانی وام فرهنگی داده است و لازم به یادآوری است که آواز افشاری متعلق به طوایف افشار است که اغلب آنان در استان زنجان (اعم از مناطق طارم، ماهنشان، قیدار، ابهر، قرهپشتلو، غنیبیگلو، قزلگچیلو، انگوران و قسمتی از دهات افشارنشین تکاب و شاهیندژ یاصایینقلعه زندگی میکردند که چسبیده به منطقهی جغرافیایی انگوران زنجان است. حوزهی جغرافیایی زیست اقوام افشار از شاهیندژ و تکاب تا دهستانهای افشار به جنوب قزوین و برخی از دهات ساوجبلاغ کرج امتداد دارد که در قدیم به عنوان محال خمسه، حوزهی زیست جغرافیای اقوام افشار بوده و امروزه کمی کوچک شده و در محدوده و حوزهی استان زنجان باقی است و این منطقهی جغرافیایی از قدیم بهصورت یورت ایل افشار بود که افشار هم از کلمهی ترکی «اوشار» به معنی جلد و چابک و قوم سریعالعمل است و در جناح چپ سپاه اورغوزخان ترک بودند که در دورهی سلجوقیان به ایران آمده و علاوه بر اینکه تمدن بیزانس را که در ترکیه بود، در جنگ ملازگرد درهمشکستند. تمدن روم بیزانس تا قرن پنجم وجود داشت و اعراب نتوانسته بودند آن را بشکنند ولی سلجوقیان شکستند و پایهی دولت سلجوقیان روم را دولت سلجوقیان ایران گذاشتند. و طوایف ترک افشار هم یکی از شاخههای مهم و قدرتمند طوایف ترک غز بودند که برای زندگی خود منطقهی جغرافیایی خمسه را برگزیدند و به همین دلیل یورت ایلی قوم افشار در منطقهی استان زنجان است و طوایف افشار مزبور که از بزرگترین و قدرتمندترین و سلحشورترین و متمدنترین اقوام ترک زبان ایرانی بودند در زمان نادرشاه به دور او جمع شدند و نادر که خود از تیرهی قرخلو و در منطقهی واقع در مرز انگوران زنجان و تکاب زندگی میکرد بهوسیلهی شاه عباس جهت مرزداری قلعههای نظامی شمال خراسان در برابر تاخت و تاز ازبکها به قطعهی نظامی دستگرد در کلات فرستاده شد، تا نظیر ژاندارمری امروزی جلوی تاخت و تاز ازبکها را به خراسان بگیرد که کتاب جهانگشای نادری به نقیض بودن افشارها در برابر ازبکها و کوچ آنان از این منطقه به کلات اشاره کرده است. نادر در این دورهی تاریخی فقط ۳۰۰ خانوار افشار در اطراف خود داشت و سپس گروه خویشاوندان خود از ایل افشار را از این منطقهی خمسه کوچانده و در خراسان به دور خود جمع نموده و ۸۰ هزارخانوار افشار در ارتباط با این دولت افشاریه قرار گرفتند و مرزهای ایران را به حد مرزهای ایران دورهی ساسانی و هخامنشیان گسترش دادند. افشارها از متمدینترین اقوام ایرانی بودند که پایهگذار صنعت نوین نظامی و پایهگذار توپریزی و پایهگذار فنون نظامی جدید و شیوههای نظامی پیشرفته و نقاشیهای ظریف و نیز متبکر استفاده از بهترین نژاد دامی یعنی قوچ افشاری و نیز پایهگذار آواز افشاری بودند که اساس و پایهی موسیقی کنونی ایرانی شده است و آواز افشاری گرچه یک آواز قبیلهای است ولی از مرحلهی آواز قبیلهای تکامل یافته و به مرحله آواز ملی و موسیقی ملی ایران تبدیل گردیده است و لذا امروزه در اکثر کتابهای موسیقی ایرانی فصلی تحت عنوان آواز افشاری وجود دارد. در حالیکه دیگر آوازهای قبیلهای ایرانی نظیر بلوچ و بندری و ترکمنی و غیره در حد همان موسیقی محلی و قبیلهای باقی ماندهاند. دلیل اینکه آواز افشاری تکامل یافت، این بود که آنان با تشکیل دولت افشاریه و با ترویج ۲۲ سالهی آواز خود و با استفاده از بهترین نوازندهها و معلمین موسیقی و با جذب و پردازش عناصر مختلف موسیقی افشاری خود در درون اردوگاههای نظامی و در درون دارالحکومههای شهرهای ایران و یا آسیا که صدها نفر از سران افشار حاکم آن بودند به تکامل و نمو و شکوفایی آواز افشاری خود پرداختند.
اگر ظهور دولت افشاریه و اقوام افشاریه نبود امروزه پدیدهای به اسم ایران و ملیت ایرانی و مظاهر تمدن ایرانی و عناصر مختلف آن که در طی رشادتهای ۲۰ سالهی آنان و چند صد جنگ موفق با بیگانگان بوده، وجود نداشت. همان رشادتها بود که قادر به حفظ و بقای تمدن ایرانی و فرهنگ و رسوم و هنر و سنن و آداب و مراسم اجتماعی آن شد. ولی امروزه نشریات ایرانی و دانشکدههای ایرانی و اساتید تاریخ و زبان و ادبیات ایرانی آنان را که علت بقای پدیدهها هستند نمیشناسند و یا دانشکدهها و محافل موسیقی ایرانی از تأثیرات فرهنگی آواز افشاری و یا دولت افشاریه بر موسیقی اصیل ایرانی بیخبرند. اگر امروز آوازهای اساتید موسیقی به عنوان بیانگر موسیقی اصیل ایرانی شمرده میشود، ۲۷۰ سال پیش آوازخوانهای طوایف افشار و نوازندگان موسیقی افشاری در دربار محمدشاه گورکانی با خواندن و ترنم اشعاری از حافظ و کلیم و حزین بنیانگذار این سبک بودند که شدیداً تعجب وحیرت پادشاه گورکانی را بر انگیخت و صلهی فراوان به آنها داد. اقوام افشار در سیصد سال قبل و در عصر گلهداری و رمهداری، پایهگذار نتهای دقیق و موزونی از موسیقی افشاری بودند مانند گوشهی جامهدران که هنگام نواختن آن از شدت هیجان کم میماند که حاضرین جامهی خود را از هم بدرند و یا گوشهی حزین که برای تولید حزن، صدا پایین میآمد و نیز گوشهی نهیب و رهاب و غیره. امروزه ما هنوز از رامشگرانی که بهرام گور به ایران آورده بود صحبت میکنیم در حالی که پایهگذار موسیقی کنونی ایران را که دولت افشاری است، نمیشناسیم. به ویژه که منابع مستند تاریخی آن را اثبات میکنند.
دولت افشار بر خلاف دولت صفویه که برای تثبیت حاکمیت سیاسی خود به ترویج درگیریهای تکیهها و غیره میپرداختند و بزرگترین مراسم اجتماعی-فرهنگی آنان ایجاد درگیری چوبدستان دو تکیه بود که به همدیگر راه نمیدادند و نیز بر خلاف دولتهای زندیه و قاجاریه که دولتهای ضعیف و مستعمراتی و متکی به جهل تودهی مردم بودند، اما دولت افشاریه دولت مقتدری بود که برای حفظ قدرت سیاسی خود به مراسمی که فقط درگیریهای قومی و مذهبی را شکل دهد نیازی نداشت و یا به قدرت اجانب و قدرت جهل مردم نیز متکی نبود و در سایهی قدرت و اتکا به نفس خود به تکامل موسیقی و هنر پرداختند و دهها ابزار آلات موسیقی را میشناختند. مطربان و نوازندگان مورد تشویق سران افشار بودند و انعامهای مختلف به خنیاگران و نوازندگان داده میشد و هزاران مغنی و نغمهپرداز در دورهی آنان در اردوگاههای نظامی آنان وجود داشت و انواع نغمهپردازها را از ملل مختلف و قومیتهای مختلف جذب کرده و آنان را به مسابقه و رقابت نوازندگان وامیداشتند. هنرمندان و معلمین موسیقی را وادار میکردند که فنون جدید نوازندگی را به مردم ایران نیز یاد بدهند و پس از خاتمهی هر جنگ نوازندگان به رقابت و هنرنمایی میپرداختند.
نادر در سفر به هند، گوشههای موسیقی «راک کشمیری» و «راک هندی» و «صفیر ارک» و غیره را جزو موسیقی ایرانی گرداند که امروزه بخشی از دستگاههای موسیقی اصیل ایرانی است. موسیقی افشاری در دارالحکومههای سران افشار و نیز در درون اردوگاههای نظامی افشار (که بیست سال اردوگاه مزبور در حرکت دائم بود)، تکامل یافته وشکوفا و غنیتر شد و به صورت موسیقی ملی ایران درآمد.
از جمله سران افشار منطقهی زنجان که در دولت افشاریه بودند میتوان از ابوالحسن خان افشاری ابهری نام برد که در دورهی نادر به حکومت شهر اصفهان گماشته شده بود و یا ذولفقارخان افشار ایرلو، علیخان زایرلوی افشار، موسیخان افشار ایرلوی طارمی و پناهخان افشار قلعهپری خمسه، محمدقلی خان سعدلوی افشار قرهپشتلو و یا فرجاله خان افشار سعدلو ویا محمدخان سعدلوی افشار بود که سران افشار منطقهی آقکند قرهپشتلو استان زنجان بودند.
آواز بیات ترک نیز متعلق به موسیقی قبیلهای طایفهی بیات است که جزیی از ترکان غز و متحدین ایل افشار بودند و از جمله سران آنها در دورهی نادر بعد از غلبه بر محمدخان بلوچ حاکم شیراز ساکن آن شدند و پایهی آواز بیات شیراز و بیات اصفهان را که همگی بخشهای فرعی از آواز بیات ترک هستند و طایفهی بیات نیز نظیر افشار بعد از قتل نادر به منطقهی خود یعنی زنجان برگشتند. باید افزود که آواز بیات ترک نیز در دارالحکومههای سران بیات در دورهی مزبور تکامل یافت و شاخههای فرعی آن به نام آوازه بیات اصفهان و آوازه بیات شیراز شکل گرفت، بعدها دو سیستم آواز افشار و آواز بیات ترک در دویست سال اخیر منجر به پیدایش دستگاههای موسیقی اصیل ایرانی نظیر دستگاه شور، ماهور، نوا، سهگاه، چهارگاه، راست پنجگاه و غیره شد. در این دستگاههای موسیقی اصیل ایرانی تعدادی از عناصر موسیقی و گوشههای آواز افشاری و آواز بیات ترک اقتباس فرهنگی شده است.
پانوشتها:
۱- در معنا و مفهوم واژهی «عاشیق» اختلاف نظر بسیار است. به نظر پروفسور طهماسب، ادیب معاصر آذربایجان، عاشیق از واژهی عشق عربی مشتق شده و پس از تغییر شکل، نام خنیاگران دورهگرد آذربایجان شده است.
۲- اسم قدیم ساز عاشیقی «قوپوز» بود که شبیه به تنبور و کمی بزرگتر از آن است و از زمان صفویان به بعد «ساز» نامیده شده است. جنس صفحه و کاسهی ساز از چوب درخت توت و دستهی آن از چوب درخت گردو و یا زردآلو است. پردهبندی ساز به مرور از پنج پرده به شانزده پرده رسیده است و بعضی از عاشیقها تا ۲ پرده نیز روی دستهی ساز میبندند و بر روی این ساز ۹ تار سیم بسته میشود.
۳- استاد بهرام بیضایی در خصوص قصهسرایی همراه با ساز
۴- ozan به معنی رهبری مردم و درپیشرونده است. و به معنی شاعری است که مصراع را با مصراع و قافیه را با قافیه و بند را با بند هماهنگ میکند. بعضی «اوزان» را هنرمندی معنی کردهاند که نظم و نثر را همساز میکند و موسیقی و شعر و آواز و رقص را همنوا میکند. اوزانها با بازیگری وخ نیاگری روزگار میگذراندند و در دوران پارتها به ایران راه یافتند.
۵- کور اوغلی: داستان قیام کوراوغلی و دستهاش بر ضد ارباب رعیتی بود. کوراوغلیخوانی همان نقالی آوایی و موسیقیایی عاشیقها میباشد که داستانهایی از زندگی ورشادتهای کوراوغلو را نقل مینمایند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر