به فروغ، سلامی دوباره!
كانون نویسندگان ایران
فروغالزمان فرخزاد اراكی |
و مردم محلهی كشتارگاه
كه خاك باغچهشان هم خونیست
و آب حوضهاشان هم خونیست
و تخت كفشهاشان هم خونیست
چرا كاری نمیكنند
چرا كاری نمیكنند
فروغالزمان فرخزاد اراكی در دیماه ۱۳۱۳ در یكی از خیابانهای معزالسلطنهی تهران در كوچهی خادمآزاد به دنیا آمد، و در محیطی مرفه و فرهنگی، اما سخت بسته، رشد كرد؛ او از كودكی با آثار فردوسی و سعدی و حافظ آشنا شد و به سرودن شعر روی آورد، و ناخودآگاه پای در راهی گذاشت كه او را از دیگران متمایز ساخت و سرانجام به او چهرهیی جهانی بخشید.
فروغ دورهی كودكستان تا پایان اول متوسطه را در مدرسههای ژاله و سروش و خسروخاور گذراند. در دوران دبیرستان كه جسارت بیشتری پیدا كرده بود، غزلهایش را برای همكلاسیها و آموزگاران میخواند؛ و همانجا بود كه به شعردزدی متهماش كردند. علاقهی زیاد به خیاطی و نقاشی سبب شد برای ادامهی تحصیل به هنرستان بانوان برود، كه فضای هنری آن را بیش از دیگر جاها خوش میداشت. اما این دوره را به پایان نرساند، و در شانزدهسالگی با وجود مخالفت خانواده در مراسمی بسیار ساده با پرویز شاپور، همسایهی دیواربهدیوار و خویشاوند مادریاش، ازدواج كرد. و چندی بعد با او به اهواز رفت. ازدواج زودهنگام، سفر به اهواز و رهایی از قوانین سختگیرانهی خانه پدری درهایی تازه را به روی او گشود و به شعرش جلوهیی خاص بخشید. فروغ تنها فرزندش، كامیار، را در تهران در اتاق كودكی خود به دنیا آورد و به اهواز بازگشت. دوری از كامیار در پی جدایی از همسرش، فروغ را برای چند ماهی روانهی آسایشگاه روانی كرد. پس از آن، اگرچه به زندگی عادی بازگشت، اما زندگیاش هرگز قرین آرامش نبود.
فروغ كه نخستین كتاب خود اسیر را در دوران زندگی با پرویز شاپور به چاپ رسانده بود، پس از جدایی مجموعهی دیوار را به چاپ سپرد، و برای گریز از روزمرهگی و روابط شخصی و محفلی راهی آلمان و ایتالیا شد، با این امید كه زبانهای آلمانی و ایتالیایی را بیاموزد و با فرهنگ اروپا آشنا شود.
فروغ كه نخستین كتاب خود اسیر را در دوران زندگی با پرویز شاپور به چاپ رسانده بود، پس از جدایی مجموعهی دیوار را به چاپ سپرد، و برای گریز از روزمرهگی و روابط شخصی و محفلی راهی آلمان و ایتالیا شد، با این امید كه زبانهای آلمانی و ایتالیایی را بیاموزد و با فرهنگ اروپا آشنا شود.
پس از بازگشت، مجموعهی عصیان را در سال ۱۳۳۶ منتشر كرد كه شهرت بسیار برای او به ارمغان آورد. از تابستان ۱۳۳۷، با فاصلهگیری از محیط و معاشران پیشین، برای گذران زندگی به استخدام استودیوی فیلم گلستان درآمد. اما روح عصیانگر فروغ در ظرف شغلی ساده نمیگنجید. شوق به آموختن و پشتكار او در یادگیری زمینهیی شد تا با پشتگرميِ ابراهیم گلستان استعداد خود را در عرصههای گوناگون بیازماید و در كنار شعر و شاعری در زمینههای دیگر نیز، از ترجمه تا فیلمنامهنویسی و از بازیگری تا تهیه و تدوین و صداگذاری فیلمهای مستند، دست به تجربه بزند. در میان این تجربهگریها میتوان این نمونهها را برشمرد: ترجمهی ژانمقدس، فیلمنامهیی دربارهی چهرهی راستین زن ایرانی، همكاری در ساخت چند مستند شناختهشده از جمله موج و مرجان و خارا و خشت و آینه، بازی در نمایشنامهی معروف شش شخصیت در جستوجوی نویسنده اثر پیرآندللوی ایتالیایی به كارگردانی پری صابری در ۱۳۴۲ و، پرآوازهتر از همه، سفر او به میان جذامیهای تبریز و رهآورد آن مستند خانه سیاه است در ۱۳۴۱ كه با این کلام آغاز میشد: "دنیا زشتی كم ندارد، زشتیهای دنیا بیشتر بود اگر آدمی بر آنها دیده بسته بود، اما آدمی چارهساز است." خانه سیاه است جایزه نخست جشنواره اوبرهاوزن آلمان را برای فروغ به ارمغان آورد اما این فیلم، بیش از هر چیز، مصداق عینی این گفتهی او بود كه: شاعر بودن یعنی انسان بودن.
فروغ كه با طبیعت شورشی و جستوجوگر خویش دریافته بود "در جویهای حقیری كه به گودال ختم میشوند مرواریدی صید نخواهد كرد"، و چهگونه دیدن را از نیما آموخته بود، با جان زنانهی خویش و بهكارگیری آمیزهیی والا از فرم و محتوا، ظرفیتهای بالقوهی زبانی، عمق دید و مهارتهای كلامی، دستِ ردّ بر سینهی توقف زد.
چرا توقف كنم
من خوشههای نارس گندم را
به زیر پستان میگیرم
و شیر میدهم.
و درست در زمانیكه اعتماد عمومی از ریسمان سست عدالت آویزان بود، تولدی دیگر را به چاپ رساند. صدای زنانهی پُرسنده و عصیانگری كه طنین آن در آثار پیشین او به گوش میرسید، در شعرهای تولدی دیگر پژواكی چنان پُرشور یافت كه ذهنهای مذكر از لابلای سطرهای شعرش نیز صدای "زن" شنیدند. فروغ اندیشه را از خلالِ منشور غنایيِ انسان ارائه داد؛ اندیشهیی كه در شعر او درونی و متبلور شده بود و رو به سوی ذات آزاد آدمی و شعر داشت. او رهایی انسان و رابطههایش را محور شعر خود كرد؛ چرا كه دریافته بود ذات آزاد شعر از آزادی آدمی جداییناپذیر است.
فروغ كه در سالهای پایانی عمر با حركت آزادیخواهانه مردم به آگاهی سیاسی/ اجتماعی عمیقتری رسیده بود، صلیب سرنوشت بر دوش راه جذامخانهها را در پیش گرفته بود، در بیداری خواب كسی را میدید كه "میآید و نان را قسمت میكند، سینمای فردین را، شربت سیاهسرفه و نمرهی مریضخانه را" ... اندكی پس از تولدی دیگر كه بیشك هنوز ناگفتههای بسیار، حرفهایی تازه و صمیمانه و باطراوت، برای گفتن داشت، در بعدازظهر برفی ۲۴ بهمنماه در تصادف رانندگی جان باخت و در گورستان ظهیرالدوله در خاك آرمید. اما بیتردید از میان بچههایی كه در بطن آینده گام میزنند دخترانی زهدان زمانه را خواهند شكافت و تپشهای عاشقانهی قلب فروغ را نهتنها از لابلای سطرهای عاشقانهاش به پرویز شاپور، كه از مجموعهی نامههای او به پرویز و كامیار گرفته تا نورمحمد، پدر جذاميِ پسرخواندهاش حسین، كشف خواهند كرد.
كانون نویسندگان ایران در چهلوچهارمین سال درگذشت فروغ فرخزاد، پروازش را با احترام به یاد خواهد آورد.
كانون نویسندگان ایران
۲۳ بهمن ۱۳۸۹
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر