دربارهی نماد فروَهَر؛ شکل آسمانی و اهورایی هر چیز
سعیده رجاییپور
اینک جستوجو میکنم با پاسگزاری
با برافراشتن دستها
رسایی منش، خرد را
همه باید بکوشیم
بهرهی درست از خرد ببریم
تا همسازی در جهان هستی و روانی
به دست آوریم.
زرتشت، گاتا، یسنا، هات 28 بند 1 (ف ر)
بسیار نکوهیده و ناپسند است که در کشوری کهن و دارای فرهنگ و تمدن و ادب و تاریخ پُربار و کهن زندگی نماییم و یا متولد شده باشیم و از تاریخ ادب و دین و زبان و... آن ناآگاه باشیم و از آن زشتتر در عین ناآگاهی و بیدانشی بر مسألهای رأی دهیم، و یا با چشم و گوش بسته، رأی دیگران را بپذیرم و بپسندیم؛ به جای اینکه با افزودن دانش و آگاهی خود دربارهی سرگذشت و فرهنگ کشورمان پاسخی برای یاوهگوییهای بیگانگان و سوءاستفادهی آنان بیابیم، خود نیز بر آگاهی و اخبار نادرست آنان مُهر تأیید مینهیم و میپذیریم که سخن آنان برهانی کامل و بیعیب دربارهی فراز و نشیب تاریخ و فرهنگ این مرز و بوم است.
با اینکه باستانشناسان خارجی در ایران از بسیاری از رازهای سرپوشیدهی دوران باستان پرده برداشتهاند، لیک بعضی از آنها بدون آگاهی کامل در مورد یافتههای خود رأی دادهاند. این یافتههای نادرست آنان گاهی موجب شده که دانشمندان ایرانشناس دیگر به تبعیت از آنان به بیراهه روند و دوباره همین اشتباهات را تکرار کنند. یکی از مهمترین این مسائل نماد «فَروَهر» است که باستانشناسان غربی از آن به عنوان «اهورامزدا» یاد کردهاند و بسیاری نیز به غلط همین مورد را تکرار نمودهاند. بر خود واجب میدانیم برای آگاهی، دوباره با بررسی دقیق این مسأله، اشتباه باستانشناسان غربی را بنماییم:
انسان با سخن گفتن و نوشتن، احساس و اندیشههای خود را انتقال میدهد و برای این منظور از اصطلاحات، کنایهها و خلاصهنویسی استفاده میکند. یقیناً در گذشتههای دور چنین نمادهایی برای خلاصهگوی و نمایاندن معنی و مفهومهای خاصی مورد استفاده قرار میگرفته است که مفهوم برخی از آنان هنوز برای ما آشکار نشده است. برای نمونه برخی از پرستشگاههای مسیحیان نخستین از نشانههای عقاب و شیر و گاو نر استفاده کردهاند. برخی ممکن است تصور کنند که آن مسیحیان، این حیوانات را مورد ستایش و پرستش قرار میدادند. این اندیشه، درست نیست. امروزه حتا بیشتر مسیحیان نیز نمیدانند که این نشانهها نمایانگر چیست.
عقاب و شیر و گاو نر سمبلهایی هستند که آسوریها به کار میبردند و سپس پارسها از آنان در تخت جمشید استفاده کردند. پیکرهی مشهور ورودی تالار ملتهای تخت جمشید سر انسان دارد، سینهی شیر، بالهای عقاب و پاهای گاو نر. اینها علایم چهارگانهی زودیاک هستند و برای خوشامدگویی به ملل چهار گوشهی عالم به کار میرفتند. زیرا که این صورتهای فلکی، چهارگوشهی آسمان را در شب در برمیگرفتند. پس دیده میشود که پیکرهی نامبرده سمبلی بود از مناسبات بین ملتها در دوران تمدن باستان.
گاهی اندیشهی انسان برای آنچه که نمیتواند توضیح دهد، سمبل میسازد. برای نمونه خدا مقولهایست خارج از دسترس حواس انسانی، با این همه اندیشهی انسانی خدا را در داستانها توضیح میدهد یا آن را در قالب مجسمه میسازد و میپرستد.
خدای آسوریها «آشور» نامیده میشد. آنها این خدا را در قالب مردی بالدار با تیر و کمان سمبلسازی کرده بودند. پارسها برخلاف همسایگان آسوری خود به مجسمهها اعتقادی نداشتند. هرودوت (مورخ باستان) در این مورد مینویسد: «در میان پارسها برپاساختن بتها و پرستشگاهها و محرابها پذیرفته نیست و ایشان کسانی را که چنین میکنند نادان میشمارند. ظاهراً دین پارسیان مثل دین یونانیان بر مبنای خدایان انساننما نیست».
پارسیان صدها سال پیش از میلاد، آسور را فتح کردند. اما پارسیان ملتهای شکست خورده را به خاطر باورهای مذهبیشان مورد آزار قرار نمیدادند هرچند باور داشتند که این ملتها باورشان نادرست است. آنان باور داشتند که میتوان با افزودن دانش ملتهای شکستخورده آنها را به سوی درستی رهنمون کرد. این باورها بر اساس خرد راهنما و آموزگار ایشان زرتشت به وجود آمده بود. از اینرو به جای نابود کردن پیکرهی آسوری از طرح آن برای بیان اندیشههای خویش استفاده کردند و آن را به عنوان نشانهی خاص خود پذیرفتند. این نشانه که ما آن را فروهر میخوانیم در تخت جمشید دیده میشود. آنکه بالای سر داریوش قرار دارد مرد بالداریست که با دست راست به جلو اشاره میکند و در دست چپش همسطح با بالها چیزی شبیه به یک کتیبه قرار دارد. بال او 6 لایه دارد و لایهی آخر 72 پر دارد؛ 36 پر در هر طرف. لایهی بعدی 29 پر در هر طرف دارد و سومی 21 پر در هرسو. سه لایهی بالا هر کدام 16 پر دارند. چند متر آن سوتر فروهر دیگری قرار دارد. اینجا هم بدن آدمگونه با دست راست به جلو اشاره میکند اما در دست چب حلقهای دارد که به حلقهی پیمان معروف است و در مقایسه با فروهر نخستین کمی متفاوت است. هر یک از این شمارهها ویژگی خود را دارند 72 نشانهی قسمتهای اوستا و 21 شمارهی پوشینههای اوستاست.
در واقع سمبل فروهر مجموعهای از نمادهای زیر است:
1. قرار دادن چهرهی یک پیرمرد سالخورده در این نگاره اشاره به شخصی نیکوکار و یکتاپرست دارد که رفتار و ظاهر مرتب و پسندیدهاش سرمشق و الگوی دیگر مردمان بوده است و دیگران تجربیات وی را ارج مینهادند.
2. دست راست نگاره به سوی آسمان دراز شده است که این اشاره به ستایش «دادار هستی اورمزد» خدای یکتای ایرانیان دارد که زردشت در 4000 سال پیش آن را به جهان هدیه نمود.
3. چنبرهای (حلقهای) در دست چپ نگاره وجود دارد که نشان از عهد و پیمانی است که بین انسان و اهورامزدا بسته میشود و انسان باید خدای یکتا را ستایش کند و همیشه در همهی امور وی را ناظر بر کارهای خود بداند. مورخین حلقههای ازدواجی که بین جوانان رد و بدل میشود را برگرفته شده از همین چنبره دانسته و آن را یک سنت ایرانی میدانند که به جهان صادر شده است. زیرا زن و شوهر نیز با دادن چنبره (حلقه) به یکدیگر، پیمانی را با هم امضا نمودهاند که همیشه به یکدیگر وفادار بمانند.
4. بالهای کشیده شده در دو طرف نگاره اشاره به تندیس پرواز به سوی پیشرفت و ترقی در میان انسانها و در نهایت امر رسیدن به اورمزد، دادار هستی خدای یکتای ایرانیان است.
5. سه قسمتی که روی بال ها به صورت طبقهبندی شده قرار گرفتهاند اشاره به دستور جاودانهی پیر خرد و دانش جهان «اشو زردشت» دارد که بیشک میتوان گفت تا میلیونها سال دیگر تا جهان باقی باشد این سه فرمان پابرجا و همیشگی و الگو و راهنمای مردمان جهان است. این سه فرمان که روی بالهای فروهر نقش بسته شده همان پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک ایرانیان است.
6. در میان کمر پیرمرد ایرانی یک چنبره (حلقه)ی بزرگ قرار گرفته شده که اشاره به "دایرهی روزگار" و جهان هستی دارد که انسان در این میان قرار گرفته است و مردمان موظف شدهاند در میان این پنجرهی روزگار، روشی را برای زندگی برگزینند که پس از مرگ روحشان شاد و قرین رحمت و آمرزش الهی قرار بگیرد.
7. دو رشته از چنبره (حلقه) به پایین آویزان شده است که نشان از دو عنصر باستانی ایران دارد. یکی سوی راست و دیگری سوی چپ. نخست "سپنته مینو" که همان نیروی الهی اهورامزدا است و دیگری "انگره مینو" که نشان از نیروی شر و اهریمنی است. انسان در میان دو نیروی خیر و شر قرار گرفته است که با کوچکترین لرزشی به تباهی کشیده میشود و نابود خواهد شد.
8. انتهای لباس پیرمرد سالخوردهی باستانی ایرانی که قدمتی بیش از 4000 سال دارد به صورت سه طبقه بنا گذاشته شده است که اشاره به پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک دارد. پس تنها و زیباترین راه و روش زندگی کردن و به کمال رسیدن از دید اشو زرتشت همین سه فرمان است که دیده میشود. امروز، جهان تنها راه و روش انسان بودن را که همان پندارهای زردشت بوده برای خود برگزیده و خرافات و عقاید پوچ را به دور ریخته است.
هر پادشاهی پیکرهی ویژهای به وجود میآورد که نمایانگر اندیشهی او و منحصر به فرد بود. استفاده از پیکرهی فروهر به عنوان نشان و مهر کاربرد ویژه و مهمی داشت. این پیکرهی آشورگونه برای اتباع آسوری به منزلهی واقعیتهای روزمره شده و به زودی پیکرهی آشور ویژگی خداگونهی خود را از دست داد و به این ترتیب ایرانیان بدون زور و آزار، باور پرستش مجسمهها را متروک ساختند. در آیین زرتشتی آدمی دارای 5 نیروی نهادی و باطنی است که این پنج، اجزای متشکلهی بدن و هستی آدمی است و در زندگی وی نقشهای متفاوتی دارند. در بخشهایی چند از اوستا، از این پنج نیروی باطنی با هم یاد شده است: «اینک ما جان و وجدان (دئنا، دین) و نیروی دراکه و روان و فروهر نخستین آموزگان کیش را...، میستاییم». همچنین در بند 155 از فروردین یشت دوباره از این 5 نیرو با هم یاد شده است.
این پنج نیرو به ترتیب چنیناند:
1. اَهو (اَنگهو در اوستا) که نیروی جنبش و حرکت و حرارت زندگی است و آن را به جان ترجمه کردهاند. اما این جان را با روح و روان به مفهوم عالی آن ربطی نیست، چون جان را درک و تأثیرات روحانی نیست. هنگامی که انسان به وجود میآید و رشد و نمو میکند همراه او قدرت و جان بیشتری مییابد و هنگامی که جسم بیحرکت شد و آدمی مُرد، جان نیز از بین میرود.
2. نیروی دوم، دئنا نامیده میشود. کلمهی فارسی معمولی که دین باشد و به معنی کیش و آیین مصطلح است از همین اسم اوستایی است اما این واژه در اوستا گاهی به معنای وجدان نیز آمده است. این نیرویی است که خداوند در وجود هر فردی به ودیعه نهاده است. دین یا وجدان نیروی ممیزه و راهنمای آدمی است در دوران زندگانی، راه خوب را نشان داده و عمل به آن را تشویق میکند و راه بد را نیز با تمام زشتی و زیانهایش به آدمی نشان داده و از عمل بدان نهی میکند.
3. سومین نیرو از قوای پنجگانهی آدمی نیروی درک و فهم است که واژهی اوستایی بَئوذَ به معنی بوی، مفهوم آن را ادا میکند. نیروی دراکه در فرد، همواره بایستی از قوای ممیزه و هوش آدمی سرپرستی کند تا مبادا نیروی ممیزه به خطایی دچار شود و یا هوش به راه نادرستی درافتد و موجب ارتکاب خطا شود. نیروی درک و فهم نیز چون جان یا جسم به وجود میآید، اما چون جان یا نیروی غریزی جنبش، یا جسم از میان نمیرود، بلکه پس از تباهی جسم برای داوری واپسین باقی میماند.
4. چهارمین نیرو، روان یا روح است. اسم اوستایی آن اوروَن است و کلمهی روان امروزی باقیماندهی آن است. همچنانکه نیروی درک و فهم، برخی نیروها را سرپرستی میکند، سرپرستی نهایی نیروهای دیگر به عهدهی روح یا روان واگذار شده است. روان واپسین نیرویی است در آدمی که با اختیار تام خود و معرفت به نتایج نیک و بد، سرنوشت نهایی آدمی را با کارکردش تعیین میکند و اراده و اختیار کامل دارد که راه نیک را برگزیند و یا راه بد را.
5. پنجمین نیرو از قوای پنجگانهی متشکلهی بدن در اوستا فرَوَشی و در پهلوی فرَوَهر میباشد. معنی نهایی این کلمه «پناه دادن» و یا «حمایت کردن» است. فروردین یشت در اوستا، سرود ویژهی ستایش فروهرها میباشد و از اینروی میتوان فروهر را به فرشتهی نگهبان نیکان و دست روان موسوم ساخت. میتوان فروَهَر را به پرتو خداوندی، ذرهی مینوی، یا شکل آسمانی و خدایی هر چیز معنی کرد.
طبق مندرجات اوستا فروهر نیرویی است که اهورامزدا برای نگهداری آفریدگان نیک ایزدی از آسمان فرو فرستاده و نیرویی است که سراسر آفرینش نیک از پرتو آن پایدار است. پیش از آنکه اهورامزدا جهان خاکی را بیافریند، فروهر هر یک از آفریدگان نیک این گیتی را، در جهان مینوی زبرین بیافرید و هر یک را به نوبهی خود برای نگهداری آن بیافرید به جهان خاکی فرو فرستاد و پس از مرگ آن آفریده، فروهر آن، دیگربار به سوی آسمان گراید و به همان پاکی بماند، اما هیچگاه کسی را که به وی تعلق داشت فراموش نمیکند و هر سال یکبار به دیدن وی میآید و آن هنگام جشن فروردین است. یعنی روزهایی که برای آمدن فروهرهای نیکان و پاکان اختصاص دارد.
مورخان قدیمی میگفتند که ایرانیان معتقدند که آسمان پر از فرشتگان است، نظرشان در واقع معطوف به فروهرها بوده است. از لحاظ سلسله مراتب میتوان اهورامزدا را در رأس آفرینش قرار داد و امشاسپندان یا صفات برجستهی وی را در درجهی دوم و ایزدان یا تجسم نمادین نیکیها و خوبیها را در سوم مرتبه و سرانجام فروهران را که در عدد و شمارش برابرند با همهی آفریدههای اهورایی، در مقام چهارم قرار داد. ایرانیان معتقد بودند که در اثر پرتو این صور معنوی و ذرات مینوی است که نیکی برقرار، و آسمان و زمین منظماند و همه چز موافق با نظم طبیعی و نیکی فراوان جریان پیدا میکند. این فروهرها، مددکار و یاران اهورامزدایند، چون جز وجود ازلی وی، چیزی نیستند، اجزایی هستند از آن بهترین فروهر، که اهورامزداست. مطابق این فلسفه، هر کسی در وجود خود جزیی از فروهر اعلای کیهانی یا خدایی را دارد که باید با پارسایی و زندگانی خوش و درست مادی و با نیکی و ایمان آن را بدون آلودگی به زشتیها حفظ کند تا به هنگام سر آمدن زندگی مادی، به اصل خود در آسمان، و آن منشأ کل فروهرها بپیوندد. اما در نیکان و بدان موجودیت فروهر و شکل بعدی آن متفاوت است. تنها نیکان و کسانی که مؤمن به آیین بوده و اندیشه و گفتار و کردارشان نیک باشد از موهبت داشتن فروهر برخوردارند. چه، ذرهی مینوی و یا پارهی ایزدی و جز خدایی نمیتواند در تنی وجود داشته باشد که صاحبش از نیکی گسسته و در گروه اهریمنان باشد. فروهر فرشتهی محافظ نیکان است و چون پاسبانی از دلیری و پهلوانی برخوردار، بدن و عناصر وابسته به آن را نگهبانی میکند و چون هنگام مرگ فرارسد، بدن را ترک میکند و به جایگاه اصلیاش باز میگردد. اما بازگشت به تن دیگر برای او نیست، بلکه همچنان در مقام مینوی خود باقی میماند. به همین جهت است که مسئلهی حلول و تناسخ را در آئین مزدیسنا راهی نیست، در صورتی که هندوان پس از این مرحله به ادوار بینهایت حلول معتقد شده و در تصوف نیز با اشکال دیگر حلول و تناسخ راه یافت.
اواخر اسفند و اوایل فروردین ماه، اوقات نزول فروهرها به میان بازماندگان است. به همین جهت به رُفت و روب پرداخته و خانهآرایی و خودآرایی میکنند و مراسمی انجام میدهند تا موجب خوشنودی فروهرهای نیاکانشان باشد. امروزه اغلب رسوم عید نوروز که در آغاز فروردین ماه و اوایل بهار انجام میشود و مبنا و مأخذ آن فراموش شده، اقتباسی است از رسوم نیاکان ما که با تغییر شکلهای کم و بیش هنوز باقی مانده است.
چنانکه اشاره شد فروردین یشت، ویژهی اعمال و شناخت فروهرها و یکی از مفصلترین یشتهاست. در نیمی از بخش نخستین این یشت، دربارهی اعمال و کارها و چگونگی فروهران و عُلو مقام و عظمت و شکل روحانیشان گفتوگو میشود و در نیمهی دوم به فروهرهای بزرگان و مقدسان و دلیران و سلحشوران، زنان و مردان برجسته درود فرستاده میشود. فلسفهی فروهر موردی است در تثبیت مقام عالی، اخلاقی و پاس احترام درگذشتگان. فروردین یشت، سپاسنامهایست برای بزرگداشت کسانی که بنیان و اساس تمّدن و فرهنگ را نهادند، یادکرد ستایشآمیزی است از نیکان و نیاکانی که کوشیدهاند و رنج بردهاند و زحمت کشیدهاند و میراث خود را برای نسل بعدی باقی گذاشتهاند.
نتیجهگیری
زندگی پس از مرگ و فلسفهی آن در ایران باستان بسیار جالب و به حقیقت نزدیکتر است تا فلسفههای دیگر و (منظور از حقیقت، آنچه که با خرد انسان نزدیکتر باشد) یا فلسفههای بینالنهرینی، تفسیر درست و بیغرض بودن از شرایط، درست درک کردن آن است. عالم فرَوَشی عالم نور است. فروردین یشت و زامیاد یشت و اوستا مفصل از آن یاد میکنند.
واژهی فَر یا فروهر به معنی نیروی پیشرفت و بالندگی (نیروی الهی) است. این نشانهی فروهر نیز یک الگو و درفش در دورهی مادها و هخامنشیان بوده که در زمان ساسانیان آن را به شکل انسان بالغ در آوردهاند.
این شمایل مخصوص زرتشتیان جهان میباشد که ریشه در باورهای کهن ایرانی دارد و بیانگر دین و آیین ایرانیان باستان است و بیانگر راه پیشرفت و جاودانی بوده نه اینکه نگارهی اهورامزدا.
در گاتهای زرتشت بیش از 400 مرتبه از مزدا، اهورا و اهورامزدا نام برده شده است و خداوند یکتا را بدون پیکره نامیده است. پیکرهی اهورامزدا نوالانوار است. نه نگارهی دستآفریدهی فروهر.
منابع:
1. فروهر و گاتاها، فریبرز رهنمون
2. فروهر؛ سرگذشت روح و روان، استاد هاشم رضی
3. فروهر، دکتر برزو نجمی
برای مطالعهی بیشتر میتوانید از منابع زیر استفاده کنید:
1. هفت رمز فروهر، تحقیق و نوشتهی دکتر رحیم چاوش اکبری، تهران
2. اوستا، هاشم رضی ( یک جلد)، جلیل دوستخواه (دو جلد)، موبد آذرگشسپ، تهران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر