آموزه‌های نیما یوشیج از لا‌به‌لای نامه‌های او؛ بخش دوم

اشاره:
آن‌چه در پی می‌آید بخش دوم گزینه‌خوانی نامه‌های نیما یوشج است از کتاب «درباره‌ی شعر و شاعری» (به کوشش سیروس طاهباز، نشر زمانه، تهران، 1368) که به انتخاب ما و با ذکر شماره‌ی صفحات همان کتاب می‌آید. بخش اول این خلاصه‌برداری در شماره‌ی دوم فصلنامه‌ی اشراق منتشر شده بود. اخیراً نشر نگاه این کتاب را با افزوده‌هایی منتشر کرده است. استاد فقیدم منوچهر آتشی همواره بر این کتاب و خواندن نامه‌های نیما تأکید داشت. هیچ یک از ما از خواندن و دوباره خواندن و عمل به این آموزه‌ها بی‌نیاز نیست.

ملت ما دید خوب ندارد عادت ملت ما نیست كه به خارج توجه داشته باشد، بلكه نظر او همیشه به حالت درونی خود بوده است. (ص77)

احساساتی كه در خودتان سراغ دارید بستگی به تأثرات شما دارند. اگر عادت داشته باشید كه در اوضاع بیرون دقیق شوید هرقدر بیشتر دقت كنید اثر چیزها هم بیش‌تر است و می‌بینید كه دید شما كافی نبوده است و بعد به نسبت، كفایت پیدا می‌كنید و به هم‌پای این كفایت، احساسات شما هم عالی‌تر می‌شود و آنوقت هنگامی كه در خلوت خود لم داده‌اید خوبتر در خاطر خودتان چیزهایی را كه دیده‌اید، او هم كم و بیش، مثل شما می‌بیند، و باز در صورتی كه همین مراحل را گذرانیده باشد. (ص78)

همسایه عزیز من! نگویید چرا نمی‌فهمند، بگویید چرا عادت به دیدن ندارند. بگویید از چه راه‌ ما ملت خودمان را به دیدن عادت بدهیم. در ادبیات ما این حكم یك شالوده‌ی اساسی را دارد.
استادان عالی مقام ما كه درباره‌ی «سخنسنجی» رساله می‌نویسند خودشان در این ورطه غرق‌اند و نمی‌توانند جزییترین احساسات خودشان را بیان كنند. جوانان ما كه تجدد را دوست دارند مثل همان جوانانی هستند كه عشق به زنی دارند و كاغذهای پر از آه و فریاد و سوختم و مردم می‌نویسند، ولی بیاثر است زیرا ذرهای چاشنی از دید خودشان به آن ندادهاند.
باید اساس یك ترجمه و قرائت جدی و مفصل، كمكم در بین افراد برقرار شود باید از مدرسه‌ها شروع شود. تا این كار نشود هیچ چیز نیست. طرز كار عوض شدن هم، كه هنوز جوانان به آن متوجه نیستند، بی‌فایده است. باید قرائت به حالت طبیعی را به مردم یاد داد. (ص78)

...شعر عالی برای مردم عالی است... این كه همسایه نمی‌فهمد، یا دیر می‌فهمد روحیه‌ی خود را كه برای این كار به مصرف می‌رساند از همسایگان مرده‌ی خود ارث برده. زندهها از پهلوی مرد‌‌ه‌ها بیرون می‌آیند. اشتباه نكنید بعد حرف مرده‌ها آن‌ها را درست می‌كند. باز اشتباه نكنید اگر این نبود ما همیشه در حالت ابتدایی بودیم مثل اینكه تازه به زندگی شروع كرده‌ایم. پس از همه‌ی این‌ها زمان هنوز همه‌ی مردم را به كار نینداخته و از آن سختی و تنبلی بیرون نیامده است.
هزار سال شكست و توسر‌ی مردم را دیوانه‌ی تنبلی و راحتی ساخته است همانطور كه خیالپرور ساخته است. ادبیات سبك هندی هم نتیجه‌ی این خیالپروری است و اعلا درجه‌ی ترقی شعر ایران است؛ اما این ادبیات برای آن‌هایی كه خیال‌شان گردشی نداشته و خواستند جویده و خردكرده لقمه به دهان آن‌ها بگذارند، سنگین بود. مرده‌ها می‌دانید یك ذره تكان نمی‌خورند... این بود كه از زمان پیدایش این سبك، این عقیده كه شعر «ثقیلالفهم» نباید باشد قوت گرفت... همسایه هم میخواهد شعر را برای او بخوانید كه به یاد شرابش و زن كثیفی كه در فلان كوچهی كثیف دوست دارد بیفتتد یا به یاد معامله و گوشبری‌های خودش با مردم. اگر قافیه می‌سازد برای تولید این راحتی است و شعر مغلق اول حرفی نیست كه او را ناراحت می‌كند. (صص80 و 79)

از چند عیب كه به شعر من می‌گیرند یكی این است: فورم، موزیك ندارد. اما كی این حرف را می‌زند؟ كسی كه با موزیك عروضی زمان قدیم عادت كرده و از شعر، عادت خود را می‌خواهد پس بگیرد. او می‌خواهد شعر تا ابد قرضدار ذوق او باشد... من می‌خواهم شعر دكلامه شود. موزیك آن نه موزیك عروضی، بلكه با پیوستگی به عروض موزیك طبیعی باشد. (ص81)

انقلاب را به نظم و متانت نگاه نمی‌كنند، هر چند كه اساس آن نظم و متانت است. من ویرانكننده و سازنده‌ام. من ندیده‌ام كه بنایی را آرایش كنند پس از آن پی بریزید... آفرین به آن نیرومندی كه او هم مثل نیما یوشیج به تصنع‌كاریِ شیادان می‌خندد. (ص821)

پرسیدی چه مزیتی متأخرین بر متقدمین دارا هستند؟ اگر منكر تكامل تدریجی باشی، هیچ مزیتی... (ص83)

حشو و زائد كه هنر را پر كرده، باید غربال شود. در داستان هر داستاننویسی چه قدر جملات و حرف‌های زیادی هست. مثل این كه تئاتر ادا می‌شود و این را بهتر نزدیك شدن به طبیعت می‌دانند. نیما یوشیج هم منكر نیست. اما باز می‌گویم چهقدر حشو و زوائد كه ما را شیفته داشته است. می‌گویند باید شیفته‌ی این وضع بود، من باز میگویم چهقدر فریب. اگر این دو عیب را از عالم هنر جدید دور كنی خودت می‌روی به شمار مزیت‌هایی كه متأخرین بر متقدمین دارا هستند. (ص84)

هنر امروز بارها دقیق‌تر است. اما یك چیز نیست یا كم است و آن صداقت است و شكوه یك ایمان والاتر از هرچیز. و این یك عیب است. (ص83)

چه فكر می‌كنی كه از من چه می‌دزدند. تشبیه و كلمات را برداشتن و جفنگ و بی‌اثر در جایی به كار بردن، فایده ندارد. باید با آن تركیب ساخت و اثر داد. عمده، عزیز من! طرز كار است. (ص85)

سعی كنید همانطور كه می‌بینید بنویسید و سعی كنید شعر شما نشانی واضح‌تر از شما بدهد. وقتی كه شما مثل قدما می‌بینید و بر خلاف آنچه در خارج قرار دارد می‌آفرینید و آفرینش شما به كلی زندگی و طبیعت را فر اموش كرده است، با كلمات همان قدما و طرز كار آن‌ها باید شعر بسرایید. اما اگر از پی‌كار تازه و كلمات تازه‌اید، لحظه‌ای در خود عمیق شده فكر كنید آیا چهطور دیده‌اید. پس از آن عمده‌ی مسأله این هست كه دید خود را به چه وسائل مناسب بیان كنید. (ص86)

...وقتی یك چیز‌ی عوض می‌شود ، همه چیز باید عوض شود. (ص87)

در نو ساختن و كهنه را عوض كردن پیش از هر كاری، کار لازم این است كه شیوهی كارتان را نو كنید. پس از آن فرم و چیزها‌ی دیگر فروع آن، یعنی كار ضمنی و تَبَعی هستند. (همان)

... شعر قدیم ما سوبژكتیو است، یعنی با باطن و حالات باطنی سر و كار دارد. در آن مناظر ظاهری نمونهی فعل و انفعالی است كه در باطن گوینده صورت گرفته نمی‌خواهد چندان متوجه آن چیزهایی باشد كه درخارج وجود دارد. بنابراین نه به كار ساختن نمایشنامه می‌خورد نه به كار این كه دكلمه شود. دكلاماسیون و تئاتر، سازنده‌ی ظاهرند. هر دو می‌خواهند زنده را با آن چه در بیرون زنده است سر و كار بدهند. به این جهت تئاترهایی كه از روی شاهنامه یا نظامی و امثال آنها ساخته می‌شود به نظر من بسیار كار كودكانه است و باید این كار باشد تا كار آدم بزرگ جانشین آن بشود و تئاتر با طرز كار جدید در ادبیات ما معنی پیدا كند. (ص88)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...