یادداشت فریبرز رئیس‌دانا در پاسخ به مقام‌های وزارت ارشاد

فریبرز رییس دانا: «کانونی می‌مانیم »

چندی قبل سیدعباس صالحی، معاون امور فرهنگی وزارت ارشاد، طی گفت‌وگویی، درمورد وضعیت کانون نویسنگان اظهار نظر کرد. او ضمن اشاره به جایگاه تاریخی و سیاسی این کانون و با عنوان کردن این دلیل که اعضای پیشین کانون نویسندگان یا از دنیا رفته‌اند یا دیگر حوصله‌ی فعالیت در قالب این کانون را ندارند، بر لزوم پوست‌اندازی این کانون تأکید کرده است.

متن زیر، پاسخ فریبرز رئیس‌دانا به این موضع حکومتی است:

 «جامعه‌ای که اساسش بر ساخت استبدادی قدرت است، مشخصات و مختصات افرادش را نیز مطابق نمونه‌های مطلوب رفتاری و پنداری می‌آراید... این ساخت استبدادی، کل انسان و جهان را ملاک روابط آدمی‌ قرار نمی‌دهد، بلکه روابط انسان‌ها را تنها مطابق ارزش‌های تعیین شده توسط بخشی از انسان‌ها معین می‌کند... قدرت اراده و آزادی آدمی‌ را به عاملی دیگر وابسته می‌دارد. و یا آن را تنها به امکان و حرکت و کنشی در محدوده‌ی یک نظام اندیشگی و اجتماعی، محدود و معین می‌کند.»

محمد مختاری: انسان در شعر معاصر
هر کس حق دارد درباره‌ی کانون نویسندگان ایران نظر بدهد، چه عضو کانون باشد، چه نباشد، چه نویسنده‌ی حرفه‌ای یا دوستداری باشد چه نباشد، چه نظریه‌اش هوادارانه باشد چه نباشد. کانون یا اعضای آن هم حق دارند، اما مکلف نیستند، که به آن حرف‌ها پاسخ بدهند یا ندهند. اما در این میان چیزی وجود دارد که بیشتر معیار اخلاقی، به ویژه شجاعت اخلاقی و شرافت قلمی‌ و وجدان انسانی دارد و آن، منصفانه بودن اظهارنظر است و استقلال آن از فرایند تخریب و براندازی‌ای که ۴۵ سال است علیه کانون نویسندگان ایران همراه با نوسان‌هایی جریان دارد و حالا باز تب آن بالا گرفته است. این بالا گرفتن هم به هیچ روی نا‌مرتبط با مجموعه‌ی سیاست‌های دولتی که به روی کار آمده است تا بحران‌های سخت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ایران را از راه‌هایی دیگر و عمدتاً از راه آشتی جویی با جهان غرب حل کند، نیست. در همین ارتباط چند نکته را بازگو می‌کنم:

۱- رییس جمهور می‌گوید - و مرد سیاسی قدیمی‌ قدرتمند و مراد این رییس جمهور یعنی‌ هاشمی‌ رفسنجانی نیز به زبان دیگر می‌گوید - بگذارید انتقاد و حرف گفته شوند، تا زیرزمینی نشود. همه‌ی ما سابقه‌ی کسان زیادی را که‌این گونه حرف می‌زنند اما در سرکوب آزادی‌ها و آزادی خواهان، نوشته‌ها و نویسندگان، اندیشه مندان و دگراندیشان مشارکت داشته‌اند به یاد داریم. و همه‌ی ما هم دیده‌ایم هیچ نشانه‌ی واقعی از بروز نخستین جنبه‌های واقعی در این گفته‌ها در دست نیست، بلکه بر عکس آثار و کتاب‌های زیادی از گفتن و بیان شدن بازمانده‌اند و انواع سخت‌گیری و سرکوب‌ها فزونی گرفته‌اند. منتقدان کانون، یعنی آن چند نفر کاسه‌ی داغ‌تر از آش کدامشان به تحلیل این تضاد پرداخته‌اند؟ تقریبا هیچ کدام.

۲- وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی‌ می‌گوید در ایران سانسور نداریم بلکه قانون سانسور داریم. آن حکایت یادتان است که گفت حرفش را نزن خودش را بیار. من یکی شک دارم که اگر همین مصوبه‌های اساسا ضدحقوق مردمی‌ و حتی ضدقانون اساسی وجود نداشتند این آقایان وزیران ارشاد، قانونی برای سانسور اختراع نمی‌کردند. چنین است زیرا نویسندگی و آفرینندگی آزاد از نظر ایشان «ذاتا ممنوع» است. ضمنا با کدام قانون کتاب‌های نویسندگان بی‌ارائه‌ی هیچ دلیل مکتوب یا حتی شفاهی در وزارت ارشاد «گیر» می‌کند. این شد قانون؟ مثلا کتاب مرا که ترجمه‌ای است در باره‌ی خشونت‌های تحریک شده از سوی آمریکا و انگلستان و قدرت‌مندان و باندهای مافیایی در همه‌ی جهان و نوشته شده از سوی سیزده پژوهش‌گر نام آور دانشگاه‌های جهان، می‌گیرند و بیش از شش ماه نگه می‌دارند تا اساسا کهنه و نا‌به روز شود. اسمش هم این است که هنوز سانسور نکرده‌اند و فقط جوابی تاکنون به آن نداده‌اند.
نام این کار سانسور پیچیده شده در لفاف ریاکاری است. علت خاص آن در گذشته هر چه بوده است حالا گمان من این است که امروز بنا به سیاست روز نباید روشن‌فکر مستقل در زمانه‌ی تدبیر و امید و مذاکره به نقد «آمریکا» بپردازد. من این جور فکر می‌کنم اصل قدرت و صاحبان میز سانسور یا بازبینی اگر جور دیگر می‌اندیشند به حرف بیایند. می‌گویید وقتتان تنگ است خب، مگر مجبورید با این حقوق‌های بالا که می‌گیرید و با این وقتی که از خودتان و ما تلف می‌کنید به‌این شغل ناموجه ادامه دهید. تازه، رییس این قسمت و مامورانش مشهورند که کتاب را ورق می‌زنند یا بو می‌کشند و دستشان می‌آید که در آنچه نوشته شده است. پس چرا معطل می‌کنید؟

۳- معاون وزارت ارشاد می‌گوید کانون باید برود پوست بیندازد و از حالت نوستالژیک دست بر دارد. پاسخ درست و نخستین به‌این اظهار نظر این است که به شما چه ربطی دارد ما چه پوستی داریم. مگر ما مار هستیم که پوست بیندازیم، آن‌هم به دستور شما. اصلا شما را چه که ما دلمان برای آرزو‌هایمان که آرزوی ناکام مانده‌ی بشری در این سرزمین است می‌طپد، یعنی برای «آزادی اندیشه و بیان بی‌هیچ حصر و استثنا» و برای اینکه «با هر گونه تبعیض و حذف در عرصه‌ی چاپ و نشر و پخش آثار به همه‌ی زبان‌های موجود مخالف»‌ایم. چرا باید از این پوست، و بهتر بگویم از این باور، که ما به میراث رسیده است بیرون بیائیم و بی‌خیال آزادی و رفع تبعیض و امحای همه‌ی شیوه‌های سانسور باشیم، آن‌هم بنا به خواست معاون وزیر که حالت نوستالژیک را دوست ندارد (و تازه مفهوم درست نوستالژی را نیز نمی‌داند، زیرا ما دلتنگ گذشته‌ها نیستیم، بیمناک آینده‌ی تاریک فرزندان این سرزمین و این جهانیم) وظیفه‌ی معاون و کارکنان او و بالا دست‌هایش حفاظت از آزادی ما است نه دخالت و بازدارندگی.
وظیفه‌ی آنان این است که نگذارند برای تشکیل مجمع عمومی‌و نشست‌های خاص ما و امثال ما مزاحمت و مانع بسازند و از حرکت آزادی‌خواهانه و مسالمت‌آمیز بازمان دارند.

۴- شماری بسیار اندک از اعضا کانون (که می‌توانند با نوشتن نامه و گذاشتن نام خود شمارشان را نیز بشناسند) و شماری هم از کسانی که عضو نیستند (و من این گروه اخیر را به دلیل تکرار در نادرستی و هم آوایی با دستگاه‌های سرکوب و سانسور قطعا دارای سمت و سوی ضد کانونی و مأمورانه می‌دانم) بر آنند که کانون تند روی می‌کند. بسیار خوب اگر این کسان واقعا هنوز خود را از اعضای کانون می‌دانند اخلاق و شرافت و معرفت حکم می‌کند که سری به جمع دوستان بزنند و به جای انتقادهای پراکنده و نادرست بیایند و بنشینند و در نوشتن بیانیه‌هایی که به زعم آنان تند روانه است با کندروی خود کار را به اعتدال بکشانند. این چند نفر سال‌هاست آفتابی نشده‌اند، حق عضویت نداده‌اند، ذره‌ای همکاری و هم‌دلی نکرده‌اند در هر کجا نشسته‌اند اعضای هیئت دبیران و کانونی‌های وفادار و مقاوم را به شکل‌های مختلف مورد برخوردهای نادرست و‌گاه ناجوان‌مردانه قرار داده‌اند، حاضر نشده‌اند برای به عهده گرفتن وظایف اساس‌نامه‌ای پیش قدم شوند، از اینکه روشن‌فکران به ویژه جوانان نقدشان کنند هراسان به گوشه رفته‌اند و در عوض خود را زینت بخش و ستاره‌های محافل قدرت می‌کنند، اما باز می‌گویند هیئت دبیران تند رفته است. بیایید دست به دست هم بدهیم مجمعی برگزار کنیم و خواهید دید بعضی از ما که شما از فرط قدرت پرستی و ترس خوردگی و وابستگی تندرو می‌نامیدشان، اصلا پس از سال‌ها کارکردن، نامزد عهده‌دار شدن وظایف نیستیم پس شما وارد میدان شوید. این هیئت دبیران بی‌تردید پرکار‌ترین، خطر پذیر‌ترین و هزینه داده‌ترین هیئت دبیران تاریخ کانون نویسندگان ایران بوده است. در جایی که خانم‌ها، آقایان حاشیه‌ای امن خواه برای اعلام انحلال کانون تدبیر جویی می‌کردند، ایستادند و مکافات دیدند.
این هیئت دبیران البته که با یاری اعضای فعال راه و سلیقه‌ی خود را دارد و البته که آماده بوده و آماده است که با آن شمار معدود برای فعالیت هم هماهنگ باشد. اما کجایید‌ای نغمه پردازان بی‌ثمری.

۵- و اما آن شماری که در نشریه‌های موظف وابسته به قدرت سیاسی، امنیتی و وابستگان قدرت اقتصادی علیه کانون ما می‌نویسند و موظفا یاوه‌های تکراری می‌گویند و چغلی می‌کنند و پرونده می‌سازند، کافی است بدانند که نه سواد و نه قدر و ارزش و نه آبروی مخالفانی را دارند که در طول سالیان علیه کانون نوشتند. چندتایی از آنان خودشان می‌دانند که در پی دعوت رییس جمهور از نویسندگان خودی و چسبیده به دامن قدرت برای مشارکت در امر ممیزی آثار ادبی و هنری و اندیشگی، به موج بسیار حقیر و مواجب بگیران مخالف خوانی پیوسته‌اند تا بلکه از آنان برای امر صواب نظارت دعوتی به عمل آید و آنان سبیلی به حلوای قدرت چرب کنند. شماری هم کماکان به شغل نا‌شریف بدگویی و بد دهنی قدیمی‌خود مشغول‌اند. اما هم چنین کینه‌ی چندتایی از آنان نیز از هراسی است که دامن آنان را گرفته است: هراس از رو به رو شدن با پی آمدهای همکاری با ارباب قدرت سانسور و حذف و حصر و سرکوب و کشتار دگراندیشان. خود من سابقه‌ی ۵ نفر از آنان را به خوبی و روشنی و مستند دارم. اما آیا نیازی است به افشای این عناصر شناخته شده‌ی قلمی‌ سرکوب که خود را در حوزه‌ی مطبوعات چپانده‌اند. نه، نیازی نیست، زیرا به‌جای آن می‌توان از آنان در برابر افکار عمومی‌ پرسید به شما چه ربط دارد که شماری از اعضای کانون مرده‌اند مگر از کسان و پیش کسوتان و همکاران شما، اعم از مزدوران ظاهرالصلاح گفتاری و چاله گنددهانان، کسانی نمرده‌اند. به شما چه مربوط است که شماری از اعضا پیر شده‌اند مگر خیلی از مرادان شما در عرصه‌ی ایدئولوژی، سیاست و مطبوعات پایشان لب گور نیست. مگر باید فهرست خیل جوانان علاقمند به عضویت در کانون نویسندگان ایران را در اختیار شما بگذاریم که ببرید بگذارید کف دست آمرانتان. اصلا فرض کنید ما «انجمن شاعران مرده‌ایم» آیا باید آن دو سه نخبگان مطبوعاتی، ارقه‌های رسانه‌ای و مغبچه‌های قدرت و سانسور کارشان را بگذارند کنار و علیه چنین انجمنی قلم بزنند. خودتان با ترس و لرز می‌دانید که ما زنده‌ایم چون اسب مرده را که شلاق نمی‌زنند. تمام حکمت این کار این است که خوب می‌دانید ما زنده‌ایم و در لابه‌لای هر کتاب منتشر شده یا نشده نهال‌های مقاومی‌را کاشته‌ایم. خشکاندن این جنگل نا‌شدنی است.
اما مواجب بگیران هراسان مانده‌اند که چرا ما هنوز هم در شرایطی هستیم که با صدای رسا به تعطیلی روزنامه‌ی ضد کانون، یعنی آسمان، اعتراض می‌کنیم. این واماندگی آزادی ستیزان، نه به خاطر وجدان باقی مانده در ایشان، بلکه به خاطر هراس آنان از فردایی است که دارد از راه می‌رسد.

۶- و اما دست نگه دارید. ما انجمن زنده‌هاییم. مرده‌های ما هم از هزاران این چنین زندگان وراج خبر چنین زنده‌ترند. مرده‌های ما آل احمد، سیمین دانشور، احمد شاملو، جاهد جهانشاهی، هوشنگ گلشیری، سعید سلطانپور، محمد مختاری، محمد جعفر پوینده، منصور کوشان و دیگران‌اند. برخی از آنان کشته و شهید شده‌اند و همه‌شان رنج دیدگان از ستم کاری‌هایی‌اند که اکنون باز از درهای دیگر با هیاهو وارد می‌شوند. از زنده‌هامان نمی‌گویم که هر یک خالق آثار و ترجمه‌های درخشان و ماندگار عرصه‌ی ادبیات و نقد و آگاهی بخشی بوده‌اند. ما سر بلند و استوار و سَرو گون، که شاخ و برگش در زمستان سبز می‌ماند، مانده‌ایم. برای ما تبعیض گذاری برای خودی، هم قومی، هم مذهبی، هم حزبی، هم سازمانی، هم بستگی به ارکان آشکار و مخفی قدرت – پیر و جوان، زن و مرد معنایی ندارد، زیرا ما در متن دموکراتیسم ریشه دار درون کانون جای داریم. البته برای ما عضو کانون بودن افتخار است و ما را موظف به دفاع از اعضای خود می‌کند. اعضای کانون در بیان آرای خود آزادند.
ما کانونی برای هم‌اندیشان و هم‌کاران در عرصه‌ی آزادی اندیشه و بیان، دفاع از فرهنگ و زبان‌های این سرزمین و پی‌گیری حق هم‌گان برای نوشتن و نقد آزاد هستیم. طبیعی است که انسان‌هایی این چنین، خار چشم بی‌مایگان وابسته می‌شوند. اما این انسان‌ها، چه از میان ما رفته باشند و چه نه و چه از مرز سنی دل‌خواه دستگاه‌های امنیتی گذشته باشند و چه نه، اگر با ملاک و معنای بقای انباشته‌های انسانی نگاه گنیم، در واقع نمی‌میرند، اما نقد می‌پذیرند. ما که زنده‌ایم، تا آخرین لحظه کانونی می‌مانیم، مگر زمانی که به انتخاب خود نخواهیم چنین باشیم. ما تا آن زمان که کانونی می‌مانیم ناگزیر و بنا به ماهیت کارمان پر تلاش، جستجوگر، یادگیرنده، نوآور، متکی به ارزش‌های ادبی، هنری، فرهنگی و مادی انسان‌ها در این جهان و این سرزمین، به ویژه در دورهی هم عصران ارزش آفرین شگرف خود بوده و خواهیم بود. ما راه خود را در تلالوی اختران تابناکمان و یادگارهای ستاره‌های سوخته خود می‌یابیم. ما با فرومایگان وابسته و ظلمت پرستانی که می‌خواهند نگذارند که «ما در ظلمت شب نگین صبح روشن را به روی پایه‌ی انگش‌تر فردا» بنشانیم بی‌پروا رو در رویی می‌کنیم؛ در سنگر بیان ادبی و هنری و نقد و باز هم با هدف رهایی و آزادی بی‌حصر و استثنای همگانی برای انواع بیان و نقد ریشه‌ایِ هر نهاد قدرت که بخواهد مانع بالندگی آدم‌ها شود.
ما تاکنون چنین کرده‌ایم. آیا برای این حق انسانی، به ویژه در سرزمینمان، کسی کمی‌تردید دارد که ما در حد توانمان نکوشیده‌ایم؟ آیا در نقد لحن بلکه محتوای بی‌پروای ما کسی به حقانیت ما هم تردیدی کرده است؟ کسی لحن آرامتری را، برای همین هدف و خواست، به کار برده است بی‌آنکه حقیقت،‌‌ همان حقیقت کتمان شده‌ی ده‌ها ساله را از سوی قدرت، پای‌مال یا باژگونه سازد؟ آیا کسانی هستند که راه‌های بهتری را برگزیده‌اند، استقلال و مناعت طبع خود را پاس داشته‌اند، زنجیر از پای ابتلائات انزجارآور خود گشوده‌اند و پای در راه حذف سانسور نهاده و مقاومت کرده و جزیی از رنج کانونیان وفا‌دار را به جان خریده‌اند؟ اگر هستند به ما نشانشان دهید. ما می‌خواهیم آن‌ها در پرده نمانند، اصالت کارشان به نیرویی واقعی تبدیل شود و در میان دودوزه بازان جای نگیرند. بند ۷ منشور ما می‌گوید کانون نویسندگان ایران مستقل است و بند ۱۰ نیز می‌گوید کانون می‌تواند با اشخاص و نهادهایی که هم‌کاری با آن‌ها با اصول مواضع کانون مغایر نباشد در زمینه‌های حقوق، اهداف و آرمان‌های منشور هم‌کاری کنند. ببینید چه کسانی ما را به انزوا گرایی، تندروی، پرخاش‌گری و تکرار راه و روش همیشگی متهم می‌کنند: بی‌عملانِ سطحیِ وابسته و زیاده گوی و کسالت بار.

منبع: اینجا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...