روابط زن و مرد و تأثیر حکومتهای استبدادی
فرهنگ جهانبخش
لوحهی مغز آدمی خام است و هر گونه که «محیط» آن را
بپروراند، پرورش مییابد و به بار مینشیند. اگر آزادی کافی برای بروز قوهها و
نیروهای آدمی پدید آید، انسان به درستی شکوفا شده و به بار مینشیند و اگر در محیط
بسته قرار گیرد و فرصت کافی برای شکوفایی نیروهای درونیاش نباشد، بیمار شده و
پژمرده میشود.
محیطی که میان دو جنس تفاوت قائل شده و این دو را از یکدیگر
جدا ساخته و دنیای زن برای دنیای مرد غریب، ناآشنا، فریبکار، شهوانی،... و دنیای مرد
برای دنیای زن تاریک، خشن، نامهربان، شهوتپرست،... است، محیطی ناسالم میباشد؛
این محیط نمیتواند، زن و مرد سالمی به جامعه تحویل دهد. معمولاً ادبیات این جامعه
مملو از داستانها، اشعار و کنایههای این دو جنس به یکدیگر است. در امثال و متلها
و مثلهای پیرمردان و پیرزنان، این محیط ناسالم جلوهگر میگردد. کودکان این مردان
و زنانِ آینده نیز به همان صورت که پدر و مادرشان بودهاند، بار میآیند.
حال اگر، این کودکان از همدیگر جدا نشوند، خواهران و
برادران در کنار یکدیگر همراه با دخترکان و پسرکان زشت و زیبای همسایهها در یک
مدرسه و پارک و محله... بازی نمایند و به رقص هم بنگرند و با زشتی و زیباییهای
همدیگر آشنا شوند، خواهند دید که همهی انسانها با همدیگر برابرند؛ اگر کسی در یک
مورد قوتی دارد، در مورد دیگری ضعفی و این قوت و ضعف را همنوع دیگرش به تکامل میرساند.
خواهند دید به همان اندازه که دختر زیباست، پسر نیز زیباست. این دو با یکدیگرند که
به یک تکامل زوجی دست مییابند. کودکان از همان کودکی زندگی را میآموزند، که این
آموختهها به قدری زیاد است که نمیتوان آنها را به قلم درآورد.
اما اگر حصاری میان آنها کشیده شود، همواره میان افراد این
سوی حصار با آن سوی حصار نوعی ابهام و واهمه وجود دارد. لذا دوستیها میان این دو
جنس مخالف پدید نمیآید، بلکه دوستیها میان دو همجنس پدیدار میشود.
دو همجنس به یکدیگر عشق میورزند، فداکاری میکنند و... لذا
وقتی که پا به درون جامعه میگذارند، همواره از جنس مخالف وحشت دارند و به سختی میتوانند
با آنها رابطهی دوستی ایجاد کنند؛ و اگر هم بر اثر تمرین یا ممارست دوستی پدید
آید، اگر این دوستی در مسیر درستی هدایت نشود، به بیراهه کشیده میشود که قابل بحث
فراوان است.
در دسترس نبودن و فراهم نشدن زمینههای آشنایی با جنس مخالف
سبب میگردد تا شخص متمایل به همجنس گردد، از عشق، علاقه، دردِدل گرفته تا میل
جنسی خویش را به وی اعلام کند.
معمولاً این رخداد در جوامع سنتی و بسته که در زیر بار
سنگین سنت و تعصب هستند، جلوهگر است.
سلطان محمود غزنوی نیز کودکی بود که در چنین محیطی رشد
یافته بود. حکومتهای استبدادی معمولاً دارای چنین ویژگیهایی هستند؛ و بخصوص در
شهرهای این نوع حکومتهاست که آزادی تماس با همنوعان انسان لغو میگردد. در زندگی
روستایی و ایلاتی این آزادیها و برقراری ارتباطات آزادتر انجام میشود و لذا
معمولاً به نسبت شهرها این نوع درهمریختگی زیستی کمتر است.
در یک محیط آزاد که دختر و پسری به بار آمدهاند، «عشقی»
پدید میآید که با آزادی انتخاب به وجود آمده است. معشوق این اجازه را داشته است
که به عشق عاشق ایمان بیاورد؛ و بر عکس، عاشق نیز بارها توانسته «معشوق» خود را به
رقبایش مقایسه کرده و سرانجام او را برگزیند.
این عشق، حاصل نوعی آزادی در انتخاب بوده است. هر دو جنس از
میان انبوه غیر همجنسان با آزادی کامل آنی را برگزیدهاند که به قول رسالهی
افلاطون نیمهی دیگر او بوده است و مکمل وی؛ لذا معمولاً این نوع عشق نگرانی کمتری
میان دو جنس مخالف پدید میآورد؛ نگرانی از جدایی، بیوفایی، خیانت، کمتر دیده شده
است که در این نوع از عشقها، زن برای مرد یا عکس آن، به همدیگر محدودیتهای
رفتاری و اخلاقی در تماس گرفتن با دیگران قایل شوند.
گاه حتا دیده میشود بعضی از زنان خود برای همسرشان زن
دیگری میگیرند و باز به همان اندازهی قبل علاقه به همسر و فرزند و خانوادهی خود
دارند؛ از این نمونهها در جامعهی امروزی فراوان به چشم دیده میشود و نمونههایش
در تاریخ هم بسیار است.
البته عکس قضیه نیز از در و همسایه شنیده میشود و در فرهنگ
سنتی ما، هوو آوردن مثلی است و حتا از دیدگاه روانشناسی فرویدی حسادت مادر، گاه
پای دخترش را نیز میگیرد و نسبت به داماد خود حس عشقیِ غریبی مییابد، و آنگاه که
دختر به وصلت داماد در میآید، رقابت بین مادر و دختر اوج میگیرد و کینهی مادر
نسبت به داماد افزایش مییابد؛ و همین باعث میشود تا دشمنی معروف مادرزن و داماد
آغاز گردد.
زمانی که فروید این نظریات بحثانگیز و جدلی را به پیش
کشید، وجدان خفتهی جامعه از خواب برخاسته و بر علیه او به شکوه و شکایت و سرزنش
پرداخت. به نظر میرسد بعضی از این آرا و عقاید، جنبهی رمانتیک و رؤیایی دارد و
پذیرش آن برای ما دشوار است اما شاید بتوان با کمی کنکاش در خود به برخی از آنها
اعتراف نمود.
در یک محیط بسته و سنتی گاه دیکتاتوری و حکومت نیز چندان
تمایلی به آزاد نهادن این روابط ندارد، چراکه این نوع آزادی سالم موجب سلامت روحی
و روانی میگردد، و افراد جامعه دارای روحیهای آزادیخواه میشوند که به ماهیت
سیاسی این دولتها هماهنگ نیست.
عنوان این نوشتار به انتخاب من است.
برگرفته از: ضیافت: درس عشق از زبان افلاطون، بحثی در چیستی
عشق، افلاطون، ترجمهی محمود صناعی، ویرایش و مقدمه و حواشی فرهنگ جهانبخش، تهران:
انتشارات فرهنگ [جامی؟]، چاپ اول: ۱۳۸۱، صص ۱۴ تا ۱۷.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر